گزارش فوربس از میلیاردر ایرانی / “فرش فروش” ایرانی در دره سیلیکون چه می کند؟ + عکس
دره سیلیکون، منطقه ای است که در آن مشهورترین شرکت های تکنولوژی جهان حضور دارند و البته بسیاری از کارآفرینانی که امیددارند به استیو جابز و مارک زاکربرگ های آینده تبدیل بشوند نیز دره سیلیکون را برای راه اندازی کسب و کارشان انتخاب می کنند، با این حال یکی از موفق ترین افرادی که در این منطقه حضور دارد، فردی است که نه تنها مدرک دکتری ندارد و دوره مدیریت نگذارنده بلکه هیچ پیشینه ای نیز در زمینه تکنولوژی ندارد و تاکنون یک روز هم در یک شرکت فعال در حوزه تکنولوژی کار نکرده است با این حال بسیاری در دره سیلیکون نه تنها او را می شناسند بلکه برای سرمایه گذاری و یا یافتن سرمایه گذار به او مراجعه می کنند.
پژمان نوزاد که حدود ۴۵ سال سن دارد در ایران بزرگ شده و پس از خدمت سربازی به آلمان رفته و پس از آن راهی آمریکا شده است.
نوزاد فرش فروشی را از فروشگاه امیر عمیدی آغاز کرد اما یافتن این شغل هم برای او چندان آسان نبود. پیام بازرگانی فروشگاه عمیدی برای استخدام فروشنده باعث شده بود که پژمان نوزاد با امیر عمیدی تماس بگیرد اما وقتی آقای عمیدی دریافت که نوزاد هیچ سابقه ای در فروشندگی ندارد، قصد داشت که تلفن را قطع کند اما نوزاد با گفتن اینکه “چگونه می توانید گزینه ای را رد کنید بدون اینکه حتی او را دیده باشید“، نه تنها توانست آقای عمیدی را برای یک مصاحبه شغلی متقاعد کند بلکه بعد از آن به یکی از نزدیک ترین افراد به امیر عمیدی تبدیل شد.
حضور پژمان نوزاد در جهان تکنولوژی از فروش فرش به فعالان این حوزه آغاز شد و پس از آن نوزاد که احساس می کرد توانایی قابل توجهی در ایجاد ارتباط میان افراد دارد، شرکتی را برای جذب سرمایه گذاری در شرکت های تکنولوژی تاسیس کرد. اعتماد سرمایه گذاران خیلی زود به نوزاد جلب شد و کارآفرینان بسیاری نیز از طریق او موفق به جذب سرمایه گذار شده اند. در واقع پژمان نوزاد افرادی که قصد سرمایه گذاری در جهان تکنولوژی دارند را به کارآفرینانی وصل می کند که به دنبال جذب سرمایه هستند.
چنین فعالیتی نیازمند توانایی قابل توجهی در برقراری ارتباط و متقاعد کردن دیگران است و نوزاد از این ویژگی به خوبی برخوردار است: یک بار در سال ۱۹۹۷، لو مونتولی، یکی از بنیانگذاران شرکت نت اسکیپ (Netscape) به او مراجعه کرد تا سه تخته فرشی که پیشتر همسر سابق و طراح خانه او خریداری کرده بودند را به فروش برساند و یا به عبارت بهتر از دست آن ها خلاص شود اما نتیجه مذاکرات او را پژمان نوزاد به خرید دو تخته فرش دیگر منتهی شد.
در منطقه شرق پالوئوآلتو، در ناحیه کمپ استانفورد بین یک رستوران تایلندی و یک شعبه از کافیشاپهای استارباکس، مغازه ۱۰ گالری مدالیون راگ قرار دارد. مغازه فرشفروشی که ۳۴ سال است توسط خانواده عمیدی اداره میشود، در این گالری شما میتوانید نمونهای از بهترین هنرهای دنیا را برای انداختن در خانهتان انتخاب کنید.
در سال ۱۹۹۴، بزرگ خانواده عمیدی، امید عمیدی، خودش را مشغول مکالمه تلفنی با پژمان نوزاد یافت، پسر جوانی که به رغم زبان انگلیسی بد و نداشتن تجربه برای گرفتن شغلی در مغازه عمیدی، که برای ان آگهی داده بودند، تماس گرفته بود. عمیدی به فارس از این پسر جوان پرسید: تا به حال چیزی فروختهای؟ پژمان در جواب گفت: نه ،اما یک شانس به من بده، چطور میتوانی به کسی که هنوز ندیدهای یک شانس ندی؟
پژمان نوزاد میگوید آن موقع این درس را گرفته بود که تا چیزی را نخواهی آن را به تو نمیدهند. پژمان نوزاد متولد و بزرگشده تهران است، اما در دهه ۸۰ خانوادهاش به آلمان مهاجرت کردند. پژمان هم قرار شد که پس از پایان خدمت سربازی به آنها بپیوندد. نوزاد خدمت سربازیاش را به عنوان یک بازیکن فوتبال در یک تیم شاخص ایران گذراند و پس از آن هم در یک نشریه ورزشی مشغول کار شد اما بعد به خانوادهاش در مانهایم آلمان پیوست به این امید که در آلمان به فوتبال ادامه بدهد. اما یک ماه پس از رسیدنش به آلمان بود که برادرش به او گفت که با او به سفارت آمریکا برود، برادر پژمان دوست داشت به آمریکا برود اما تلاشش بارها و بارها شکست خورده بود، پژمان هم یک روز با او رفت، در مصاحبه برای گرفتن ویزا او به کارش در نشریات ایران و انجام مصاحبههای ورزشی اشاره کرد و به همین سادگی توانست ویزای خبرنگاری بگیرد. ۲ ماه بعد از آن او با ۷۰۰ دلار در جیبش و در حالی که تنها چند کلمه انگلیسی بلد بود سوار هواپیما شد و به سانفرانسیسکو پرواز کرد.
کار در آمریکا را با کار در یک کارواش که صاحبش ایرانی بود شروع کرد سپس در یک مغازه فروش قهوه و ماست که در دو طرفش یک رستوران مکزیکی و ا داره مهاجرت قرار داشتند مشغول به کار شد. شبها در اتاق کوچکی که بالای مغازه بود در میان جعبههای قهوه، دستمال و فنجانها میخوابید و قبل از خواب انگلیسی میخواند. آن موقع بود که آگهی مغازه عمیدی را دید و در مغازه این مرد ایرانی که شهرت نسبی در کارش داشت مشغول به کار شد.
سعید عمیدی پسر امید عمیدی (عمیدی بزرگ در سال ۲۰۰ فوت کرد) میگوید:» پدر من آدم سرد و گرم چشیدهای بود، شور و شوق و جاهطلبی پژمان را حس کرد و او را استخدام کرد. خیلی از افراد ثروتمند با سرمایه و داراییهای خود با شراکت کردن با یک جوان ریسک میکنند. این رمز ثروتمند باقی ماندن آنهاست. در ضمن یادتان باشد که همین ثروتمندان هم از همین راه ثروتمند شدهاند، یعنی سالها قبل یکی همین لطف را در حق آنها کرده است.»