تیم ملی فوتبال ایران چرا اوج گرفت، چرا شکست خورد؟
روزهای لذتبخشی است. فارغ از این که آیا پشت پرده از قبل تصمیمگیری میشود که جام قهرمانی نصیب چه تیمی یا چه قارهای شود؟ فارغ از این که چه تیمی به لحاظ سبقه و پیشینه قویتر از دیگری است و فارغ از رنگ و پوست و نژاد و دارا و ندار بودن.
رسانههای اسپانیایی از تساوی ایران و نیجریه اینگونه نوشتند: کسلکننده و بیروح، ایران به هر قیمتی تساوی میخواست و حداقل در سه مورد شانس گل زدن داشت، اما میدان را رها کرد و به عقب برگشت تا به هیچ وجه فرصت گلزنی به حریف ندهد.
در بازی دوم برابر آرژانتین عالی کار کردیم، ایران فوقالعاده بود و البته معدود منتقدان کرش در جام جهانی همچنان نوشتند و گفتند: کجای این بازی زیبا بود؟ تیمی که شکستخورده، فوقالعاده بازی کرده است؟
در بازی سوم اما شکست خوردیم تا منتقدان کرش و آنها که در فضای مجازی دشمنان مرد پرتغالی نامیده میشوند دیگر بدون مانع از بلایی به نام کرش نوشتند که بر سر فوتبال ایران آوار شده است.
معمولا تیم بازنده کمتر مورد تشویق قرار میگیرد، اما شکستها میتواند متفاوت باشد. ایران مقابل آرژانتین شکست خورد، اما تمام فوتبالدوستان دنیا این تیم را ستایش کردند. در مقابل شکست برابر بوسنی تا حدود زیادی موجب شد بازی عالی ایران مقابل آرژانتین تحت تاثیر قرار بگیرد.
حالا سوال این است که بوسنی چه چیزی را میدانست که آرژانتین و نیجریه نمیدانستند؟ دو تیم آرژانتین و نیجریه به دنبال چه حقیقتی بودند که بوسنی آن را پیدا کرد و موفق شد؟
از لحاظ فنی بوسنی بخوبی ایران را آنالیز کرده بود و به مدافعان کناری خود در چپ و بخصوص در جناح راست دستور داده بود تا به اصطلاح «با عرض دادن به زمین» خط دفاعی ایران را باز کنند.
قصه ما از مقدماتی جام جهانی شروع میشود و شاید قبلتر. آن روزی که قرار شد مربیای به نام کارلوس کرش، سرمربی تیم ملی کشور ما شود. بدون اغراق او یکی از بنامترین مربیان خارجی بوده که وارد فوتبال وطنی شده است. نام او بزرگ بود و البته خودش هم بزرگ. او وارد فوتبال و داستان زندگی ما شد. چه جالب که روز ورود این مرد پرتغالی با وارد شدن بزرگ مرد والیبال دنیا یعنی خولیو ولاسکو یکی شد.
مساله مهم این است که ایران در هر سه نمایش جهان خود یک شکل نبود و در شب سوم میدان را خالی کرد. در بازیهای گذشته سیستم دفاعی ایران عالی کار میکرد و هیچ فضایی در اختیار حریفان قرار نمیداد؛ اما در بازی برابر بوسنی بیشتر از آن که بوسنی خوب باشد ایران نتوانست کاری را که در آن خبره شده بود (به مدد کرش) بخوبی انجام دهد.
تغییر استراتژی و حملهکردن به هیچ عنوان منطقی نبود و کرش بخوبی میدانست اگر بتواند دروازهاش را بسته نگه دارد امید برای گل زدن تا دقایق آخر وجود دارد.
بازیکنان کارلوس، اما به این وظیفه خطیر در بازی سوم خود بخوبی عمل نکردند. درست است که مرد پرتغالی در نشست خبری خود گفت: «به مردانم افتخار میکنم» اما حقیقت این است که نافرمانی از کرش در بازی سوم کار اشتباه یوزهای ایران بود، گویا آنها نیز خطر انقراض را دریافته بودند و به گونهای خودسرانه تلاش میکردند نسل خود را حفظ کنند.
از همان روزی که ایران به جام جهانی رسید یک نکته در صحبتهای کرش بیش از همه به چشم خورد. کرش دوست داشت ایران فقط صعودکننده به برزیل نباشد. او دوست داشت طوری برنامهریزی کنیم که تیم ملی به مرحله بعدی برسد. آیا این خواسته و آرزو شدنی بود؟ کرش چه در فوتبال ایران دیده بود که چنین هدفی داشت و برایش فریاد زد؟ آیا کسی از ما حرف کرش را فهمید؟ آیا کسی با چشم و عقل او به این قضیه نگریست؟
کرش بابت آمادگی تیم ملی حرص زیادی خورد. شاید بخشی از حرصهایش شخصی بود که بیشک بود، ولی تیم ملی آنطور که او میخواست آماده نشد، ولی هر طور بود این تیم راهی برزیل شد. از قصه آل اشپورت و بهانههای شخصی کرش هم با دیده اغماض گذشتیم. بماند که شاید همین موضوع نیمی از ذهن مرد اول فنی تیم ملی ما را اشغال کرد و نمیدانیم چرا فدراسیون سر این موضوع دست روی دست گذاشت!
تیم ملی به لحاظ نمایش تصویری فاجعه نبود. واقعیت این است که فوتبال ما به دلیل ساختارهای اشتباه از گذشته دور به اصطلاح دیمی است. یعنی یک روزهایی فوق خوب است و آنچنان است که آرژانتین نامی و پر ستاره را کلافه میکند و یک دنیا را به تحسین وادار میکند و یک روز شاید در همین ورزشگاه آزادی خودمان به کویت یا عراق ببازد.
یوزهای ایرانی هر چند در حال انقراض باشند باید برای بقا تلاش کنند، این فوتبال برای مرهم گذاشتن روی زخمهایش به خویشتنداری منتقدان دلخور، صبر مردم، فوتبالیشدن مسئولان فوتبال، مردمیشدن خود فوتبال و جهانیشدن مردم، مسئولان و فوتبال نیازمند است.
منبع: گاردین