زندگینامه دکتر محمد قریب +عکس همسر و فرزندان
محمد قریب متولد ۱۴ تیر ۱۲۸۸ در تهران است. خانه شان در کوچه میرزا محمود وزیر است و پدرش، میرزا علی اصغر قریب، در سرچشمه، دکان بنکداری و رَزّازی دارد. او که از مردان روشن روزگار خویش است، فرزند نخست خود را به مدرسه میفرستد. آن هم در روزگاری که مدرسه تازه جای مکتب را گرفته بود و عوام، مدرسه را جایی میدانستند که بچهها در آن کفر و بیدینی میآموزند.
و مثلا یکی از چالشها، آموختن زبان خارجی بود. قریب به «مدرسه دولتی غیرمجانی سیروس» میرود که مصطفی خان نوایی ملقب به نیّرالسلطان میرود. نمراتش چنان عالی بود که از دستان ذکاءالملک فروغی یک شاهنامه نفیس دریافت میکند. از یکی از رفقایش، که ازقضا «مهدی بازرگان» است، میشنود او در آزمون اعزام محصل به فرنگ پذیرفته شده و جزء یکی از آن ۱۱۰ نفر است اما قریب بیخبر از آن بود. سرانجام در سال ۱۳۰۶ با وساطت پدرش، اسماعیل خان مرآت که رئیس هیات اعزام محصل بود، با آنان همراه میشود، مشروط بر آنکه در دو سال اول به خرج خود در فرانسه، درس طب – که شیفته آن بود – بخواند و اگر نمرات قابل قبول داشته باشد، مشمول بورسیه شود و چنین هم شد.
جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی رن فرانسه
فهرست مطالب
او در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد و در سال ۱۳۱۴ نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور اَنترنای بیمارستان پاریس موفق شود. و بعد، پس از چهار سال، امتحان اکسترنا را هم با رتبه عالی پشت سر گذاشت. پس از هشت سال اما او که هوای وطن در سر داشت، با قطار سراسری اروپا به بادکوبه آمد و با کشتی به بندر پهلوی. و از آنجا به پایتخت رسید اما هنوز مانده بود تا درسش تمام شود. اما در این اثنا، با زهرا قریب ازدواج کرد. بانویی که فرزند میرزا عبدالعظیم قریب گَرَکانی و فارغالتحصیل مدرسه ژاندارک بود و نسبت فامیلی دوری هم با قریب داشت.
او در سال ۱۳۱۵ با زهرا قریب دختر عبدالعظیم قریب ازدواج کرد و ایران را ترک نمود و عاقبت در سال ۱۳۱۷ به ایران بازگشت.
دوباره به فرانسه بازگشت. یک سال در رشته طب اطفال فعالیت کرد. همچنین در دو دوره شش ماهه در کنار استادان خود، به بررسی بیماریهای پوستی و مقاربتی و بیماریهای عصبی پرداخت تا سرانجام در سال ۱۳۱۶ از رساله دکترای خود با عنوان «وقفههای تنفسی شیرخواران» دفاع کرد و حائز رتبه «بسیار خوب» شد. او و همسرش به همراه نخستین فرزند، ناهید که در آنجا متولد شده بود، در سال ۱۳۱۷ به ایران برگشت – و بعد، سه فرزند بعدی؛ حسین، محسن و مریم متولد شدند – . دو سالِ خدمت نظام، در بهداری ارتش گذشت. در سال ۱۳۱۹ به عنوان دانشیار طب اطفال در دانشگاه تهران به فعالیت علمی مشغول شد. در همین سال هم، به همراه دکتر حسن اهری، کتاب «مشکلات طب کودکان» را به چاپ رساند تا مرجعی برای اهل طب باشد – که جلد دومش هم در سال ۱۳۳۵ به طبع رسید .
اجاره خانه در خیابان پهلوی، چهارراه حشمتالدوله
او که تا آن زمان، در کنار پدر زندگی میکرد، تصمیم گرفت مستقل شود. او خانهای در خیابان پهلوی، چهارراه حشمتالدوله، در ازای ماهی صد تومان اجاره کرد که هم خانهاش بود و هم مطبش.
اما وقتی شارل ابرلن (Charles Oberling)، استاد پاتولوژی بیمارستانهای پاریس به ایران آمد تا دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را راه اندازد، او را به عنوان دانشیار و نخستین استاد کرسی بیماریهای کودکان منصوب کرد. او ابتدا در بخش اطفال بیمارستان رازی و بعدها بیمارستان هزارتختخوابی مشغول شد. اما مطب را هم رها نکرد و هرروز از ۲ بعدازظهر تا ۹ شب طبابت میکرد و در آخرین سال طبابت، ثلث رسم آن زمان، یعنی ۵۰ تومان بیشتر حق معاینه دریافت نمیکرد.
به پاس خدمات او به جهان پزشکی، سفیر فرانسه در سال ۱۳۳۱، نشان لژیون دونور را به او اهدا کرد اما این دلیل نمیشد، او در برابر ظلم نظام ظالم سکوت کند. او و یازده استاد دیگر از جمله دکتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر کریم سنجابی، در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم که پس از کودتای ۲۸ مرداد به امضا رسید، بیانیهای نوشتند که «تمام زحمات و محرومیتها و خدمات و قربانیهای ملت ایران در راه حصول حق ملّی را میخواهند بر باد دهند. هیچوقت وضع کشور ما به این اندازه اسفانگیز و دلخراش نبود، آزادی عمل جز برای اشخاصی که با دریافت دستمزد ناچیزی درصدد تأمین منافع استعماری باشند وجود ندارد، تمام روزنامههای مخالف دولت در توقیف، چاپخانهها تحت کنترل شدید میباشند، انواع و اقسام فشار و تضییقات برای ملیون و آزادیخواهان و شکنجههای وحشیانه برای مبارزان راهِ حقیقت و آزادی وجود دارد و اکثر زعمای قوم، که مورد علاقه و تکریم ملتند، یا در گوشهی زندان و اختفا بهسر میبرند یا تحت نظر مأمورین انتظامی میباشند.
منظور غایی و اصلی از تمامِ این اَعمال همانا انجام قراردادی برای نفت ایران و تثبیت اوضاع و احوال سابق است که مباین با حیثیت و استقلال و آزادی ملی است. هر قراردادی را که با چنین قیود و شروط و کیفیات امضاء و تصویب و مبادله نمایند منبعث و ناشی از ارادهی ملت ایران نیست و باطل و کانلمیکن و ملغیالاثر میباشد و برای ملت ایران بههیچوجه الزامآور نخواهد بود» و امضا کردند. شاه خواستار اخراج فیالفورِ آنان شد. اما دکتر علیاکبر سیاسی که رئیس دانشگاه بود، زیر بار نرفت و خود استعفا داد. آنها اما اخراج شدند. در نتیجه استادان اخراجی، تصمیم میگیرند، برای امرار معاش، شرکت تجهیزات ساختمانی ایجاد میکنند. مخفف دوازده استاد اخراجی دانشگاه میشود «داد» اما با جدایی یک نفر از آنها، نام آن شرکت به «یاد» تغییر میکند. اگرچه یک سال بعد، همه آنها با نشستن منوچهر اقبال بر کرسی ریاست دانشگاه تهران به خانه دوم خود بازمیگردند.
انجمن پزشکان کودکان ایران
قریب در سال ۱۳۳۵، به همراه جمعی از دوستانش، «انجمن پزشکان کودکان ایران» را پایه میگذارد، که خود تا پایان عمر، ادارهگرش بود. جالب آنکه او با علمایی چون آیتالله طالقانی، آیتالله موسوی زنجانی، آیتالله گلپایگانی و آیتالله فیروزآبادی رابطهای حسنه داشت، چنانکه بیمارستان آیتالله گلپایگانی قم، به توصیه او ساخته شد.
همایشی در جهان نبود که در حوزه طب اطفال باشد و او به آن دعوت نشود و به ترتیب در سالهای ۱۳۴۲، ۱۳۴۴، ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ به فرانسه، ژاپن، ترکیه و اتریش رفت تا در کنگره طب اطفال، کنگره بینالمللی کودکان، سمینار مطالعه برای سلامتی کودکان و سیزدهمین کنگره بینالمللی طب اطفال شرکت کرد.
او که عضو انجمن جهانی طب اطفال نیز بود، در سال ۱۳۴۷، مرکز طبی کودکان را به همراه دکتر اهری پایه گذاشت. آنها به دنبال مرکزی تخصصی بودند تا همه پزشکان و کارکنان علمی آن در همین رشته تخصص میداشتند و مجهز به دستگاههای علمی و کامل باشد. بیمارستان با ۵۰ تختخواب در تقاطع خیابان پهلوی و تخت جمشید آغاز بهکار کرد. دکتر اهری که ریاست بیمارستان را برعهده گرفت در صفحه نخست قرآنی که برای افتتاح این مرکز آورده شده بود، نوشت: «در روز چهارشنبه دهم آبانماه سال ۱۳۴۷ شمسی (اول نوامبر ۱۹۶۷ میلادی) که مصادف با ۲۷ رجب ۱۳۸۷ قمری و عید بزرگ مبعث بود این قرآن را به مرکز طبی کودکان آوردم و به فضل خدای متعال و همکاری کارکنان این مرکز موفق به تکمیل وسایل و تجهیز شدیم و روز چهارشنبه پانزدهم آبانماه ۱۳۴۷ (۶ نوامبر ۱۹۶۸ میلادی) که مصادف با شب میلاد حضرت قائم (۱۴ شعبان ۱۳۸۸ قمری) بود علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران مرکز طبی کودکان را افتتاح و از این جهت مورد پسند و رضایت خداوند گردید.»
دکتر اهری اما سهسال بعد دار فانی را وداع گفت و دکتر قریب عهدهدار امور آن شد. هرچند پیمانه عمر او که – در سال ۱۳۵۲، نشان درجه یک فرهنگ را کسب کرد – پر شد و ساعت پنج بامداد سهشنبه اول بهمن ۱۳۵۳ به سبب سرطان مثانه به دیدار معبود شتافت و بنا بر وصیت خود، در قبرستان شیخان قم و پیش پای پدر – که ۲۵ آذر ۱۳۳۲ درگذشت – به خاک سپرده شد و بر پیکر پاکش، آیتالله مرعشی نجفی نماز گزارد.
و کیانوش عیاری کوشید تا بهدقت، هرآنچه در زندگی و زمانه محمد قریب گذشته است را به تصویر کشد. اما او جز زندگی قریب، آنچه بر تاریخ معاصر گذشته است را هم نمایش داد که نمونههای آن، مصائب ایجاد مدارس نوین، تیفوس ناشی از جنگ جهانی اول، آزار آشوریها توسط ترکان عثمانی، کودتای سوم اسفند، اعزام محصل به خارج، شرایط سربازخانههای عهد رضاشاه، هجوم متفقین به ایران و قحطی آن دوره، فشارهای گاه و بیگاه حاکمیت، فقر و فاقه مردم، دشواریهای طبابت و علیالخصوص طب کودکان است که مهدی هاشمی (میانسالی دکتر قریب)، ناصر هاشمی (دکتر قریب در آغاز میانسالی)، شهاب کسرایی (جوانی دکتر قریب)، کاوه آهنگر (نوجوانی دکتر قریب)، پرهام کرمی (کودکی دکتر قریب)، مهران رجبی (پدر دکتر قریب)، آفرین عبیسی (همسر دکتر قریب)، رضا کیانیان (سیدرضا فیروزآبادی)، فرحناز منافی ظاهر (مادر دکتر قریب)، رضا بابک (مهندس بازرگان در میانسالی)، رضا بهبودی (مهندس بازرگان در جوانی)، هوشنگ توکلی (علیاکبر سیاسی)، امیرحسین صدیق (عموزاده دکتر قریب)، بهاره افشاری (همسر دکتر قریب در جوانی) و محمود بنفشهخواه (یحیی عدل)، مهمترین بازیگران آن بودند.
جالب است بدانید، همین حالا، آخرین خانهای که او در آن زیست، در پارکینگ سازمان تبلیغات اسلامی واقع است و بدل به حسینیه آنجا شده است. ظاهرا تلاشهای پسر بزرگ او، دکتر حسین قریب که خودِ او امسال هشتاد ساله شد، تا به اکنون به جایی نرسیده است. روزنامه تهران امروز، طی گزارشی که در ۲۰ بهمن ۱۳۸۸ منتشر شد، نوشت: «خانه دکتر قریب توسط شهردار وقت تهران، مهندس ابتهاج در سال ۱۳۱۸ با کمک معماران ایرانی و خارجی ساخته شده و از نظر میراث فرهنگی ارزش ثبت و نگهداری دارد» و در ادامه و پس از اشاره به خانه نخست دکتر – که پیشتر در همین گزارش ذکر آن رفت – آورده است: «بچههای دکتر که بزرگ شدند، خانه برایشان تنگ شد و احتیاج به منزل وسیعتر و بزرگتری داشتند. یک روز دکتر قریب در سلمانی میشنود که مهندس ابتهاج منزلی در میدان فلسطین دارد که در معرض فروش است. باغچهای وسیع و ساختمانی بسیار عالی. این خانه به مبلغ ۱۲۰هزار تومان خریداری شد.» که البته همسر قریب هم در خاطراتش آورده است: «بعد از گذشت هفت سال در خیابان ولیعصر صاحب خانه مجللی شدیم. روزی که خواستیم به محضر برویم، دکتر به من گفت که میخواهم این منزل را بهنام شما بخرم. اصلا باورم نمیشد. مدت ۲۷ سال در آن منزل با خوشی و شادی گذشت. بچهها به دبستان فردوسی در خیابان طالقانی (تختجمشید سابق) میرفتند و بعدا ناهید به مدرسه انوشیروان دادگر و مریم به مدرسه ژاندارک سابق و حسین به دبیرستان البرز رفتند.»
عکس قدیمی دکتر محمد قریب و همسرش
حسین قریب – فرزند دوم دکتر – هم درباره این خانه نوشته است: «این خانه در گوشه شرق میدان کاخ و شماره پلاکش ۳۴ بود. شماره تلفناش در پنج سال اول ۳۹۴۸ بود و سپس به ۴۳۹۴۸ تغییر پیدا کرد. آنجا احتمالاً در سال ۱۹۴۰ [۱۳۱۹-۱۳۲۰ ش.] توسط غلامحسین ابتهاج ساخته شده بود که در دوران رضا پهلوی شهردار تهران بود. در سال ۱۳۲۴ خانه را خریدیم و به آن نقل مکان کردیم. آن موقع ۱۴۰هزار تومان قیمت داشت و یکی از خانههای بسیار معدودی بود که سیستم گرمایش مرکزی داشتند.
خانه ما سه طبقه داشت: سه حمام و دستشویی، چهار اتاقخواب، و استخری در باغ. محل اسکان خدمتکاران در جنوب باغ بود و چهار اتاق و یک حوض داشت. مساحت زمینی که این خانه در آن ساخته شده بود ۱۲۰۰ مترمربع بود. جلوی خانه، یعنی بخش شمالیاش، یک گاراژ و سه اتاق اضافی وجود داشت که پدرم از آن به عنوان مطب استفاده میکرد. اتاقهای مطب بازسازی شدند و برای ملاقات با بیماران در آنها تغییراتی داده شد. ساختمان اصلی و باغ بدون تغییر باقی ماندند. ما از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۵۳ در آن خانه بودیم. خانه میدان کاخ را به قیمت سه میلیون تومان در سال ۱۳۵۳ به عزیز فرمانفرمایان (معمار) و پروفسور یحیی عدل فروختیم. زمانیکه در خانه میدان کاخ زندگی میکردیم، آقای محسن رئیس در گوشه غربی میدان میزیست. سفیر بود و خانوادهاش را میشناختیم.
عکس جدید حسین قریب
آقای عزیز فرمانفرمایان، که معمار بود، پایینتر از میدان کاخ زندگی میکرد. آقای احمد قوامالسلطنه چند خانه پایینتر در خیابان کاخ خانه داشت و خانهاش اکنون سفارت فلسطین است. آنها بیماران و دوستان پدرم بودند. مغازههای دور و بر میدان شامل سبزیفروشی، قصابی، و نانوایی میشدند. علاوه بر اینها، فروشگاه لوازمالتحریر خرمی، از سمت فردوسی آنطرف خیابان بود. معمولاً به سینما دیانا یا تختجمشید میرفتیم. به خانه میدان کاخمان علاقهمندم و بارها به افراد مختلفی در تهران گفتهام که به نام دکتر محمد قریب بازسازیاش کنند. با این حال، موفق نبودهام. متأسفانه، اطلاعات کمی از خانهمان در تهران داریم و هیچ عکسی ازآنجا نداریم.»
نسبت بدرالزمان قریب با دکتر محمد قریب
او – که با بدرالزمان قریب، سُغدیشناسِ شهیر، با آرزوی طول عمر، نسبت فامیلی دارد – سردیسش، چهارم آبان ۱۳۹۲، در پارک علم و فناوری پردیس رونمایی شد، چنین به شاگردان توصیه میکرد: «شما که قرار است پزشک کودکان شوید، همیشه موقع معاینه و معالجه سعی کنید که بچهها را مثل فرزندان خود بدانید و دلسوزانه برایشان کار کنید؛ همانطور که یک پدر نگران سرنوشت کودکش است.»
مردی که دکتر عبدالحمید حسابی که خود روزهای ۸۸ سالگی را میگذراند و سابق، استاد جراحی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود، درباره استاد خود، گفته است: «تعجب نکنید که یک جراح چگونه شاگرد یک استاد بیماریهای کودکان بوده است…؟ این شاگردی مربوط به دوران دانشجویی پزشکی است. در زمان ما دانشجویان در سال چهارم باید یک دوره بیماریهای اطفال را میگذراندند. منتهی وسعت طب اطفال و محدودیت دوره چند ماهه؛ دانشجویان علاقهمند آن دوره را راضی نکرد و همگی از دکتر قریب تقاضا کردند در دوران تعطیلات تابستان همه دانشجویان اجازه داشته باشند از محضر ایشان بهرهمند گردند. از آنجا که بخش کودکان آن سالهای بیمارستان هزار تختخوابی – امام خمینی فعلی – با آن اطاقهای کوچک و تختهای کوچکتر گنجایش آن همه دانشجو را نداشت و آمفی تئاتر بیمارستان را هم بهعلت تعمیرات تابستانی در اختیار ما نمیگذاشتند دانشجویان از استاد خواهش کردند اگر ممکن است در فضای آزاد شمال بیمارستان تجمع کرده و استاد در مورد بیماران و مشکلات طب اطفال بحث نمایند. موافقت استاد شوری در دانشجویان برانگیخت، به طوری که غیر از دانشجویان سال چهارم آن زمان؛ بسیاری از کارورزان و دستیاران بخشهای دیگر بیمارستان هم در این گردهمایی روزانه حضور مییافتند. دکتر قریب در فضای آزاد شمال بیمارستان روی صندلی مینشست و بقیه ایستاده یا نشسته روی زمین گرد ایشان حلقه میزدند و کودکان بیمار یک به یک روی برانکارد آورده شده و درباره بیماریهای آنها بحث و مجادله میشد. این اجتماع خاطرهانگیز که بسیاری از شاهدان آن خوشبختانه زنده هستند. آنچنان در فضای آموزشی آن ایام انعکاس پیدا کرد که مدتها نقل محافل پزشکی بود. تجمعی که بدین منظور نه قبل از آن برگزار شده بود و نه بعد از آن برگزار گردید.»
حالا، با این اوصاف، تماشای دوباره «روزگار قریب»، که هرشب ساعت ۲۳ از شبکه شما پخش میشود را از دست ندهید.
منبع : ایرنا
تنها سریالیست که هر چی ببینم دوست دارم دوباره ببینم
باسلام.
واقعا بسیار فیلم خوبیه.همه ی قسمتاشو دیدم.
با درود و صد درود .هروقت من این سریالو میبینیم ،اشک شوق از چشمانم جاری میشود.وخوشحال میشوم که چگونه از بدو طفولیت تا زمان در گذشت عشق وافری به طب و البته کمک به مردمان زمان خود تا حال داشته است.وچه چه نازنین پدری داشته که وی را پشتیبانی و همراهی و کمک کرده استروح هردو آنها شاد باشد.ژاپنیها قهرمانان خود را همیشه با اغراق معرفی میکنند ،اما باید بدانند در مقابل ایران و ایرانیان هیچ شانسی ندارند.با سپاس از شما
تهیه و پخش سریال از مفاخر ایران زمین, در بین جوانان, نشاط قلبی و امید به زندگی آینده و کار و تلاش فزاینده ایجاد می نماید. در ایران عزیزمان از مردان بزرگی چون دکتر محمد قریب کم نداریم. از بنگاههای تولید فیلم و سریال و همچنین از سرمایه گذاران حقیقی و حقوقی انتطار می رود که در معرفی این شخصیت های برجسته و نوادر زمانه خود, همت بیشتری نشان دهند.
روحش شاد…
من سه چهار بار دیدم سریال رو
به عشق دکتر قریب..
زنده باد استاد کیانوش عیاری
روحشون شاد و یادشون گرامی
کاملترین سریال تلویزیونی گرم و صمیمی و نوستالژی که تا به حال دیده ام. روحش شاد و قرین رحمت حق تعالی. خیر و رحمت برای بازماندگان ایشان. و کارگردان این سریال زیبا. کاشکی تمام دکترای ( تمام استاد ) حاذق دوران گذشته تا کنون را مثل شیخ الرئیس ابن سینا و دیگر دکترای عزیز ایرانی را میدیدم و درک میکردم. درود بر جامعهء پزشکی فقط و فقط دلسوز و مسئولیت پذیر کشور ایران.