عکس همسر و دختر اسحاق قویدل

0

عکس اسحاق قویدل در کنار همسر و دخترش

اسحاق قویدل قهرمان مازندرانی پرورش اندام ایران و جهان که عناوین زیادی را در مسابقات داخلی و بین‌المللی در دسته سنگین وزن به نام خود کرده بود، در اثر بیماری سرطان چشم از جهان فرو بست.

او در مصاحبه قدیمی با خبرورزشی درباره همسر و دخترش گفته بود: «روزهای بسیار سختی است. وقتی آن‌ها را می‌بینم، یک حس بد در من به وجود می‌آید چرا که منی که باید اسباب آسایش آن‌ها را فراهم می‌کردم، حالا باعث رقم خوردن این روزهای سخت برای آن‌ها شده‌ام. من از همسرم صمیمانه سپاسگزارم و تا آخر عمر خاک پای او خواهم بود، چرا که تا به امروز درس‌های بزرگی در زندگی از او گرفته‌ام و او به من ثابت کرد که شراکت واقعی یعنی چه! برای او فقط در روزهای خوشی کنار من بودن ملاک و معیار نبود. او واقعاً رفیق روزهای سخت من بود و هست.»

نیلوفر قویدل با انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت:

همسر اسحاق قویدل نیلوفر قویدل کیست بیوگرافی اسحاق قویدل اسحاق قویدل

روز‌های زندگی‌ام گرم می‌گذرد با تو، به گرمای لحظه‌هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمی‌سوزد عشقمان،‌ ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام می‌گذرد، عشق ما نیز آرام می‌گذرد
و تویی سرچشمه زلال این دل، ساعت عشق‌ ما تمام لحظه‌های زندگی است
ثانیه‌هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست‌
ای جان من
مهربانی و محبت‌هایت
وفاداری و عشق این روزهایت
امیدی است برای خوشبختی فردایم
می‌دانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند
مثل یک گل به پاکی چشمهایت
به وسعت دنیای بی‌همتایت
هوای تو را می‌خواهم در این حال دلتنگی
امواجی از یاد تو را می‌خواهم
در دریای خاطره‌های به یادماندنی
هم نفس، ای که با تو یک نفس عاشقم
هم زبان، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه‌ام را می‌گویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت
که در این سکوت می‌توان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق می‌خوانم چشمانت را
و چه عاشقانه گرفته‌ایم دست‌های یکدیگر را
گفتی دستهایم گرم است
گفتم عزیزم این چشم‌های تو است که مرا به آتش کشیده است
همه‌ دنیا فریاد عشق ما را شنیده است
هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است
چقدر قلبت زیباست …
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من
چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم
در کنار تو،
تویی که برایم از همه چیز بالاتری
و از همه کس پاک ترینی
تو بالا ترین هدیه خدایی نیلوفر جانم تو این بیماری ناجی من بعد خدواند مهربانی

همسر اسحاق قویدل نیلوفر قویدل کیست بیوگرافی اسحاق قویدل اسحاق قویدل

در تب و تاب رفتنم ، به فکره راهی شدنم
تو ای همیشه هم سفر، مرا شناختی تو اگر
مرا پس از من بنویس ، به هر کس از من بنویس
ای تو هوای هر نفس ٫ مرا به دنیا بنویس ، همیشه تنها بنویس
به آب و خاک ، آتش و باد ، برای فردا بنویس
تو جان من باش و بگو ، به یاد من باشو بگو
میلاد من باش و بگو ، جانان من باش و بگو

نفس اگر امان نداد‌ ، روی خوشی نشان نداد
رفت و دوباره برنگشت ، مرا دوباره جان نداد
دست و زبان من تو باش ، نامه رسان من تو باش
حافظه ی تبار من ، نام و نشان من تو باش
بگو حکایت مرا ، قصه ی هجرت مرا
توشه ی از غزل ببخش راه زیارت مرا

نفس اگر توان نداد ، مرا دوباره جان نداد
به این همیشه ناتمام ، زمان اگر امان نداد
تو جان من باش و بگو ، زبان من باش و بگو
بر سر گلدسته ی عشق ، اذان من باش و بگو
بگو که مثله من کسی ، به پای عشق سر نداد
از آنسوی آب خبر نشد ، خبر نداد

همسر مهربانم بالاترین هدیه خداوند جاودانم
عاشقانه هایم تمامی ندارد وقتی تو در هجوم تاریکی ها و سختی ها
کنارم هستی و دستانم را می گیری و مرا با خود به روشنی روز و لبخند خورشید می بری
با وجود تو من با سختی ها بیگانه ام و از عشق سرشا
پس بمان و لبریزم کن از بودن ها

همسر اسحاق قویدل نیلوفر قویدل کیست بیوگرافی اسحاق قویدل اسحاق قویدل

تویی نازنینم صمیمی ترینم الهی بمیرم غمِ تو نبینم

تو آیینه داری در آن چشم روشن چه در سینه داری بگو با دلِ من تو آینه داره مسیح ها تو پاکی پَری زاده ای تو نه از جنس خاکی

همسرم تو مادری فداکاری ! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل زندگانیه من و بیتا جانی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رودی از محبت موج می زند و دستان مهربانت سهمی از سخاوت آفتاب دارد. تو چون دریایه بی دریغ، پایان نداری. تو زمزمه هرچه محبتی؛ عطر هرچه رازی؛ زلال هر چه عشقی؛ تو بلور شفاف خلوصی؛ وسعت بی کران مهربانی و صبری.

لطافت نسیمی، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم. چو مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند؛ بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تودرود می فرستند. خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.

همسرم، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. همسرم، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. همسرم ای مادر فداکار ، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاسگذار باشم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ