جزوه اندیشه اسلامی ۲ میان ترم

0

جزوه اندیشه اسلامی ۲ میان ترم

تعریف دین

چه بسیارند واژه‌هایی که بارها در گفت‌وگوهای روزمره به کار می‌روند؛ اما ارائه‌ی تعریفی دقیق از آنها کار آسانی نیست. به گفته‌ی برخی از پژوهشگران، دین در صدر واژه‌هایی قرار دارد که با وجود کاربرد آسان آنها نمایانگر حقایقی متنوّع و بسیار ناهمگون‌اند:(۱) دین اسلام با نگرشی توحیدی، بر وحی گرایی و خدا محوری تأکید می ورزد؛ مسیحیان بر تثلیث پای می‌فشارند ( هر چند آن را ناسازگار با توحید نمی‌شمارند )؛ پیروان آیین زرتشت از ثنویت جانب‌داری می‌کنند و آفریننده‌ی خیر و شر را جدای از یکدیگر می‌انگارند؛ (۲) و در برخی از فرقه‌های بودایی، از خدا ( به معنای واقعی کلمه ) اثری نمی‌توان یافت. (۳) از سوی دیگر، اگوست کنت ( ۱۷۹۸- ۱۸۵۷ م ) دین انسان ستایی را بنا نهاده (۴) و مارکس ( ۱۸۱۸-۱۸۸۳م ) که دینهای رایج را افیون توده‌ها می‌خواند، (۵) خود پایه‌گذار دینی جدید قلمداد گردیده است.(۶)

بسیاری از کسانی که به تعریف دین پرداخته‌اند، به مسلک مورد پذیرش خود نظر انداخته و چشم از ادیان دیگر برگرفته‌اند. با این همه، اگر بخواهیم از منظر یک دین پژوه به تعریف کلی دین ( نه صرفاً دین حق ) بپردازیم، با پرسشهایی از این دست روبه رو می‌گردیم: آیا می‌توان تعریفی به دست داد که همه‌ی مکاتبی را که دین نامیده شده‌اند، در برگیرد؟ کدام ویژگی مشترک، ادیان آسمانی خداباور را با مکاتبِ زمینی انسان‌گرا پیوند می‌زند؟ پیش از آنکه در جست‌وجوی پاسخی برای این پرسش برآییم، برخی از تعریفهای اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان را از نظر می‌گذرانیم.

 

انواع تعریف دین ( از نظر گستره‌ی شمول )

تعریفهای متنوع دین را از منظرهای گوناگونی می‌توان دسته‌بندی کرد. (۷) برای مثال، برخی از تعاریف به کارکرد دین می‌پردازند، و برخی دیگر از آنها چیستی دین را می‌کاوند.(۸) همچنین براساس برخی از تعاریف، دین یک امر شخصی است و به رابطه‌ی انسان با خدا محدود می‌گردد؛ در حالی که بر پایه‌ی برخی دیگر از این تعاریف، دین دستورالعمل جامعی است که هیچ مسئله‌ی دنیوی یا اخروی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد.

 

 

 

تأملی در برخی از تعاریف دین:

الف) دربرگیرنده‌ی مکاتب الهی و الحادی:

برخی از اندیشمندان از اصطلاح دین معنای بسیار گسترده‌ای به دست داده‌اند؛ به گونه‌ای که حتی بسیاری از مکاتبی را نیز که معمولاً دین خوانده نمی‌شود، دربر می‌گیرد. علامه طباطبایی ( ۱۲۸۱-۱۳۶۰ش ) بر این باور است که از نظر قرآن کریم « دین به راه و رسم زندگی اطلاق می‌شود. و [ بر این اساس ] مؤمن و کافر ( حتی کسانی که اصلاً صانع را منکرند ) بدون دین نیستند ». (۱۰) انسان در زندگی خود ناگزیر دارای راه و رسمی است و روش خاصی را در پیش می‌گیرد. به گفته‌ی علامه:« دین همان روش زندگی است ». (۱۱)؛ « خواه از ناحیه‌ی نبوت و وحی باشد، یا از راه وضع و قرارداد بشری ». (۱۲) ناگفته پیداست که ارائه‌ی چنین تعریفی به معنای به رسمیت شناختن همه‌ی روشها و مسلکها نیست؛ چرا که در مراحل بعدی، با تقسیم دین به « الهی » و « بشری » (۱۳) و نیز « دین حق » و « دین باطل » (۱۴) روشن می‌گردد که هر دینی پذیرفتنی نیست.

برخی از اندیشمندان مسیحی نیز بر این باورند که دین هر کس عبارت است از سرسپردگی در برابر چیزی که آن را هدف نهایی زندگی خود می‌شمارد؛ بر این اساس، « مشکل ما نداشتن مذهب نیست؛ بلکه مذهب کاذب است ». (۱۵)

 

ب) محدود به مکاتب معتقد به موجودات فرابشری:

گروهی از نویسندگان گستره‌ی شمول تعریف دین را اندکی تنگ‌تر می‌سازند و اعتقاد به موجودی فرابشری یا فراطبیعی (۱۶) را – که لزوماً با مفهوم خدا مساوی نیست – قوام بخش دین می‌شمارند. انسان شناس بریتانیایی، جیمز جورج فریزر ( ۱۸۵۴ – ۱۹۴۱ م ) بر همین اساس می‌نویسد:« دین نوعی دلجویی از نیروهایی است که از انسان برترند و گمان بر این است که هدایت طبیعت و زندگی آدمی را به دست دارند ». (۱۷) در تعریفی دیگر از این دست می‌خوانیم:« دین متشکل از مجموعه‌ای از اعتقادات، اعمال، و احساسات ( فردی و جمعی ) است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است ». (۱۸) نویسندگان کتاب عقل واعتقاد دینی، بر تعریف اخیر این توضیح را می‌افزایند که این « حقیقت غایی » – بسته به اعتقادات گوناگون ادیان مختلف – می‌تواند « واحد یا متکثر » « متشخص یا نامتشخص » و « الوهی یا غیرالوهی » باشد.

 

ج) دربرگیرنده‌ی مکاتب خدا باور ( توحیدی و غیرتوحیدی ):

دسته‌ای از اندیشمندان بر این باورند که اگر در مرام و مکتبی، نتوان ردپایی از اعتقاد به وجود خدا یافت، نشاید آن را « دین » نامید. یکی از اندیشمندان مسلمان بر همین اساس می‌گوید:

دین … اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان، و دستورات عملی متناسب با این عقاید است. ازاین رو، کسانی که مطلقاً به آفریننده‌ای معتقد نیستند و پیدایش پدیده‌های جهان را تصادفی، یا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی می‌دانند، بی‌دین خوانده می‌شوند. در مقابل، کسانی که به وجود آفریننده‌ای برای جهان اعتقاد دارند – هر چند عقاید و مراسم دینی آنان توأم با انحرافات و خرافات باشد – دیندار به شمار می‌آیند. بر این اساس، ادیان موجود در میان انسانها را به حق و باطل تقسیم می‌کنیم. (۱۹)

بسیاری از اندیشمندان غربی نیز در تعاریف خود از دین، عنصر « اعتقاد به وجود خدا » را می‌گنجانند و برای مثال می‌گویند: دین یعنی « باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته‌ی اطاعت و پرستش‌اند ». (۲۰)

 

د) منحصر به مکاتب توحیدی:

غالب اندیشمندان مسلمان، تعریفی از دین به دست می‌دهند که مکاتب غیرالهی و غیرتوحیدی را دربرنمی‌گیرد. (۲۱) برای مثال، ابن میثم بحرانی ( ۶۳۶-۶۹۹ق؟ ) دین را برابر با « شریعت‌های صادر شده از پیامبران الهی » می‌داند (۲۲) و برخی از اندیشمندان شیعه و سنی همین واژه را چنین تفسیر کرده اند:« اسمٌ لجمیع ما تعبّد الله به خلقَه و اَمَرهم بالقیام به ». (۲۳) بر همین اساس، یکی از اندیشمندان مسلمان – در سخنی که نظیر آن را در کلمات دیگران نیز فراوان می‌توان یافت – دین را دارای دو رکن اساسی می‌داند: الف) « اعتقاد به وجود خداوند یکتا [که] … جامع همه‌ی صفات کمالیه است »؛ ب) « برنامه‌ی حرکت به سوی هدف » ( مشتمل بر اخلاقیات و احکام فقهی ). (۲۴) اندیشمندان غیرمسلمان نیز گاه دین را با اعتقاد به خدای یگانه پیوند زده و برای نمونه چنین گفته‌اند: « دین اعتقاد به خدایی همیشه

زنده است… که حاکم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخلاقی دارد ».(۲۵)

نکته‌ی درخور توجه آن است که حتی کسانی که گاه مصداق واژه‌ی دین را بسیارگسترده می‌گیرند – و برای مثال « هرگونه روش زندگی » را دین می‌نامند – زمانی دیگر آن را این چنین مضیق می‌سازند: « اصولی علمی و قوانینی عملی که اعتقاد و عمل به آنها سعادت حقیقی انسان را تضمین می‌کند ».(۲۶) ارائه‌ی این تعاریف گوناگون لزوماً به معنای پیدایش دگرگونی یا وجود ناسازگاری در دیدگاه این اندیشمندان نیست؛ بلکه آنچه مورد تعریف قرار گرفته، گاه « دین محقَّق » ( مطلق دین ) بوده است و گاه « دین حق ».

به هرحال، دشواریهای تعریف دین از راه انگشت نهادن بر عنصر مشترک ادیان، برخی از اندیشمندان را بر آن داشته است که راه دیگری در پیش گیرند و با برشمردن ویژگیهایی انعطاف‌پذیر، وجود همه یا بخشی از آنها را قوام بخش دین بخوانند. (۲۷) برای مثال، برخی از دین‌پژوهان غربی ابعاد شش گانه‌ی زیر را – البته با جلوه‌های بسیار متنوع – در همه‌ی ادیان، قابل دستیابی می‌دانند: (۲۸) شعائر [ مراسم و عبادات ]، اسطوره‌ها [ داستانهای رمزی و کنایی ]، اعتقادات، اخلاقیات، امور اجتماعی و امور تجربی [ مشاهدات درونی ]. (۲۹) برخی دیگر پس از برشمردن ویژگیهایی نه گانه، بر این نکته تأکید می‌ورزند که آنچه دینی را دین می‌سازد، نه « همه » بلکه « مقداری لازم از این مشخصه‌ها به میزانی کافی » (۳۰) است. این سخن در قالب نظریه‌ی شباهت خانوادگی – که اینک به شرح آن می‌پردازیم – روشنی بیشتری می‌یابد.

 

تعریف دین بر اساس نظریه‌ی شباهت خانوادگی

ویتگنشتاین ( ۱۸۸۹-۱۹۵۱ م ) فیلسوف برجسته‌ی اتریشی، با ارائه نظریه‌ای که خود آن را « شباهت خانوادگی » می‌نامد، (۳۱) بر این باور است که می‌توان حقایق گوناگونی را که به صورت یک شبکه با یکدیگر در ارتباط‌اند، اما وجه مشترک همگانی ندارند، به یک نام خواند.

وی با بهره‌گیری از واژه‌ی دیرآشنای « بازی » به توضیح این نظریه می‌پردازد. پرسشی که او پاسخ آن را می‌کاود این است که کدام ویژگی مشترک، پدیده‌های متنوعی را که بازی نامیده می‌شوند، به یکدیگر مربوط می‌سازد: برد و باخت، استفاده از توپ، گروهی بودن، یا …؟ به گفته‌ی ویتگنشتاین، بر هر کدام از این ویژگیها انگشت گذاریم و واژه‌ی بازی را با آن تعریف کنیم، برخی از بازیها را – که دارای این ویژگی نیستند – در نظر نیاورده‌ایم. پس چگونه باید به تعریف این واژه پرداخت؟ چاره‌ای که ویتگنشتاین می‌اندیشد، آن است که اساساً به جست‌وجوی « ویژگی مشترک » نپردازیم. به باور وی، شباهت میان بازیها همانند شباهت میان اعضای یک خانواده است. آیا « همه‌ی » چند نفری که خواهر و برادر یکدیگرند، لزوماً در یکی از ویژگیها ( همچون رنگ مو و چشم، قد، و …) همسان یکدیگرند؟ پاسخ منفی است؛ هرچند ویژگیهای مختلفی همه‌ی اینان را به صورت شبکه‌ای با یکدیگر مرتبط می‌کند.

 

دین و پرسشهای بنیادین بشری

به نظر می‌رسد که به‌رغم نظریه‌ی شباهت خانوادگی می‌توان تعریفی از دین به دست داد که همه‌ی ادیان عالَم را دربرگیرد: (۳۴) دین مجموعه‌ای است از آموزه‌هایی که به پرسشهای اساسی انسان درباره‌ی آغاز و انجام هستی پاسخ می‌گوید و راه دستیابی به مقصود آفرینش را می‌نمایاند. (۳۵) پاسخ ادیان گوناگون به این پرسشها متنوع است؛ اما مکتبی که این پرسشها را بی‌پاسخ گذارد، اصطلاحاً نمی‌توان آن را دین نامید.

تعریف یادشده برگرفته از حدیث معروفی است که به امام علی (علیه السلام) منسوب است:« رَحِم الله امرءً… عِلم مِن اَین و فی اَین و الی اَین ». (۳۶) این پرسشها – که در حدیث بدانها اشاره شده است – قلمرو رمان و مکان را در نور دیده و همواره متفکران بسیاری را به تأمل واداشته‌اند؛ چنان که آلکسیس کارل ( ۱۸۷۳-۱۹۴۴م ) اندیشمند فرانسوی، می‌گوید:

انسان… از خود می‌پرسد که معنای زندگی چیست؟ چرا و از کجا می‌آییم؟ که هستیم؟ مقام عقل در جهان چیست؟ این همه رنج و غم و اضطراب چرا؟ معنای مرگ چیست؟ اگر باید به زودی به نیستی برگشت، ساختن جسم و جان خود بر وفق یک ایدئال نیک و حقیقت چه سودی دارد؟ آیا فداکاری و ایمان و دلیری، ریشخندهای طبیعت نیست؟ به کجا می‌رویم؟ آیا بعد از مرگ، روان نیز همچون جسم متلاشی می‌شود یا آنکه باقی می‌ماند؟ (۳۷)

بلز پاسکال ( ۱۶۲۳-۱۶۶۲م ) نیز اندیشه‌های خود را درباره‌ی پرسشهای بنیادین بشری چنین به قلم آورده است: « من در گوشه‌ای از این عالم فراخ خزیده‌ام، بدون اینکه بدانم چرا اینجا قرار گرفته [ ام ]. … به همان قرار که نمی‌دانم از کجا آمده‌ام، نمی‌دانم به کجا می‌روم ». (۳۸) همین پرسشها، شاعر و نویسنده اسپانیایی، اونامونو ( ۱۸۶۴-۱۹۳۶م ) را چنین به خود می‌خوانند:« من از کجا می‌آیم و جهانی که در آن و با آن می‌زیم از کجا پدید آمده؟ من به کجا خواهم رفت و آنچه مرا احاطه کرده است به کجا خواهد رفت؟… مقصود اینها چیست؟ » (۳۹)

 

روزها فکر من این است وهمه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ز کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود *** به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم (۴۰)

 

نکته‌ای که در پایان باید به آن تأکید ورزیم آن است که هیچ گاه از تعریف دین نمی‌توان حقانیت یا برابری همه‌ی ادیان را نتیجه گرفت. « ملاک حقانیت دین » و « برابری یا نابرابری ادیان » مباحث مستقلی هستند که در جای خود باید به آنها پرداخت. گاه کسانی این نکته‌ی روشن را نادیده می‌گیرند و صرفاً با ارائه‌ی تعریفی عام از دین چنین می‌نمایانند که آنچه دارای اهمیت است، خود دینداری است، نه نوع آن

منبع مقاله

:یوسفیان، حسن؛ (۱۳۹۰)، کلام جدید، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی؛ قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله علیه)، چاپ سوم

سولات و مطلب مهم این فصل

۱-چرا ارائه کردن تعریفی از دین که بتواند همه ادیان الهی وغیر الهی را شامل به شود اری سخت و دشوار است؟

چرا این تعریف علامه از دین که می گوید :دین به راه و رسم زندگی اطلاق می شود” شامل ادیان توحیدی والحادی هر دو میشود؟واز نظر او دین چند نوع است؟

۳-تفاوت مکتب های خدا باور وتوحیدی چیست ؟ودید گاه توحید گرایان درباره خد ودین چیست؟

۴-چرا مکاتب تو حیدی دین را به دین حق و دین باطل تقسیم کرده اند و معیار دین حق چیست؟

۵-دو عنصر اساسی در تحقق ماهیت دین حقیقی از دید گاه توحید گرایان کدامند؟ توضیح دهید

۶-سواات اساسی بشر چیست و دین چه پاسخی به آنه میدهد؟ و این پاسخ چه نقشی در زندگی بشر دارد؟

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ