عیدوک بامری کیست و در چه سالی کشته شد +عکس
عیدوک بامری کیست، عیدوک بامری در چه سالی کشته شد، عیدوک بامری چطور کشته شد، عیدوک بامری اهل کجا بود، عیدوک بامری کجاست، سرنوشت عیدوک بامری و … سوالاتی هستند که در اینترنت جستجو شده است.
عیدوک بامری کیست
فهرست مطالب
عید محمد بامری فرزند غلامحسین معروف به عیدوک از اشرار معروف و قدرتمند منطقه جنوب شرق کشور و از طایفه بزرگ بامری بود.
حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده قرارگاه قدس سپاه در جنوبشرق کشور، مسئولیت تامین امنیت در این خطه را برعهده داشت اما او چهرهای نبود که صرفا از قوه قهریه استفاده کند. حاجقاسم به امنیت پایداری میاندیشید که بخشی از آن توسط خود اشرار تامین میشد!
سال ۱۳۷۴ بعد از چند بار پیغام و پسغام، عیدوک بامری (از اشرار معروف منطقه) شخصا نزد حاجقاسم میآید. او آمدهبود تا مانند دیگر اشرار، از تامین نظام اسلامی که ابتکاری از سوی سردار سلیمانی بود، استفاده کند و شاید مسیری غیر از کارهایی که در گذشته انجام میداد، در پیش بگیرد. در آن جلسه حاجقاسم حرفهایی نه تنها برای عیدوک که برای تاریخ میگوید.
فرمانده قرارگاه قدس سپاه در جنوبشرق کشور آن زمان فقط ۳۹ سال داشت اما تجربه یک جنگ هشتساله را پشت سر داشت و از آن مهمتر، در مکتبی رشد یافته بود که باعث میشد کلامش چون نگاهش نافذ باشد. عیدوک که وارد اتاق میشود، حاجقاسم از او استقبال میکند. در نبود پدر که پیش از پسر سرکرده گروه اشرار بود، حال مادر عیدوک را جویا میشود و به او تبریک میگوید که «بالاخره نترسیدی و تا کرمان آمدی!»
عکس عیدوک بامری با قاسم سلیمانی
عیدوک ساکت مینشیند و حاجی صحبتهایش را با نام خدا آغاز میکند. همان ابتدا به مخاطبش میفهماند که برخلاف تمام جرمهایی که مرتکب شده، به این دلیل در امان است که «از نظر قانون شرع اسلام وقتی فردی برای امان آمد، دیگر کسی نمیتواند کاریش بکند، ولو اینکه بخواهد با دندان هم پاره پارهاش بکند. از نظر شرعی و طبق قانون اسلام نمیتواند آسیبی به او بزند. من منتها به این خاطر میگویم که شاید در ذهنت برخی موارد هم باشد اما در سپاه با یک فرهنگ اسلامی و تقدس اسلامی، اینها رعایت میشود.»
حاجقاسم، مسلمان معتقدی بود. این را دوست و دشمن معترف هستند. همین است که صاف میرود سر وقت وجدان عیدوک و از او میخواهد به فطرت و اعتقاداتش برگردد: «تو به هر صورت کارهای بسیار بدی کردی، چه ما تو را بکشیم، چه خودت با مرگ طبیعی بمیری؛ در هر صورت، اگر گذشتهات را جبران نکنی، قطعا جهنمی هستی.
این تعارف ندارد اما وقتی آمدی به سمت ما، هیچ کاری باهات نداریم. نهایتا همین که میگویم؛ حتی اگر آزاد باشی، هر جا بروی بنشینی و زندگی عادی خودت را بکنی، ۱۰۰ سال هم عمر بکنی یک چیزی همیشه تو را عذاب خواهدداد. همیشه برای اون افراد مظلومی که کشتی و گناهی نداشتند، دچار عذاب وجدان هستی. این را صراحتا بهت میگویم.»
در جای دیگری به او میگوید:«تو بیابانی هستی. وقتی وارد زندگیات بشوی، وقتی بچهات میآید پیشت، روی دامنت مینشیند ، سریع چهره آن شهید در ذهنت میآید، همیشه [روح] تو را مثل خوره میخورد، همیشه وجدانت در فشار و عذاب است.»
حالا که سردارسلیمانی مخاطب را متوجه وجدانش میکند، وقت آن رسیده به او راه جبران را هم نشان بدهد: «تو اگر بخواهی گذشتهات را جبران بکنی باید صادقانه به نظام بیایی؛ حداقل به همان میزانی که به نظام خیانت و با آن برخورد کردی. اگر واقعا به سمت اسلام آمدی، اسلام و نظام را پذیرفتهای، احساس میکنی اشتباه کردی و میخواهی گذشتهات را جبران کنی، شرطش این است اولا در درون خودت اظهار ندامت کنی و در پیشگاه خداوند، خودت را بدهکار بدانی. دوم اینکه در جهت جبران این گناه بربیایی.»
بعد مثالی از افرادی میزند که «واقعا توبه الهی کردهاند» و وارد جنگ تحمیلی شدند و آنجا خدمت کردند: «برخی سابقه تو را نداشتند اما سابقه خوبی هم نداشتند ولی وقتی در جنگ قرار گرفتند، واقعا توبه الهی کردند. رفتند از اسلام دفاع کردند و در راه اسلام هم شهید شدند. آنجا متحول و یک آدم دیگری شدند. امروز هم خانواده و هم خودشان جزو عزیزترینها هستند.»خالد بن ولید مثالی است که حاجقاسم با زیرکی به آن اشاره میکند. انگار میخواهد از این تشبیه وضعیت اشرار به ماجرای خالد، نتایجی بگیرد: «خالد در جنگ احد مقابل پیامبر شمشیر کشید، شاید در قتل حمزه سیدالشهدا هم نقش داشت و حتما چند نفر از یاران پیامبر را هم در جنگ احد شهید کرد. مقابل پیامبر ایستادن کم چیزی نیست اما همین خالد بعد از فتح مکه تسلیم پیغمبر شده و یکی از فرماندهان فدایی ایشان میشود. این برمیگردد به فطرت آدمها.» سردار از چیزهایی سخن میگوید که خودش به عنوان سرباز مکتب روحا… آنها را در میدان دفاعمقدس آموخته بود: «ما ابتدا از رهبرمان در این ماموریتها شنیدیم که اگر کسی دستش را بالا گرفت، شما نمیتوانید تیر به سمتش بزنید. آن خلبان عراقی هم که بمب میانداخت روی سر بچههایمان، وقتی میآمد پایین، آب و غذا بهش میدادیم، میبردیم تو کمپ اسرایمان، این قانون اسلام است.»
پدر عیدوک بامری پیش از او سرکرده گروه اشرار بود و در واقع عیدوک راه او را ادامه میداد. حاجقاسم گذشته مخاطبش را به خوبی میداند و از او میخواهد برگردد، نگاهی به پشت سرش بیندازد و در این سیر تاریخی حاجی را همراهی کند: «تا الان هرچی بوده، وضع منطقهتان بوده، سابقهتان بوده، پدرتان همین طوری بوده، تو همراهش بودی. دیگران تو را در این کانال انداختند. هی هیزم میگذارند روی این آتش. روی بالا بردنهای بیجا، روی احترامهای بی جا… تو وقتی پدرت مُرد چند سالت بود؟ (۱۴ سال) اصلا شاید شرارت در خون تو نبوده، اینها نبوده. شاید واقعا در وجودت یک نقطه مثبتی وجود داشته که خدا بخواهد از این نقطه مثبت نجاتت بدهد.»
بعد نگاهی به آینده میاندازد: «امروز ۲۷ سالت هست، چشمت را روی هم بگذاری ۲۰ سال دیگر هم تمام میشود و تو پیرمردی میشوی. وقتی میرسد که چه بخواهی چه نخواهی، تو را در لحد اینطوری کجکی میگذارند! روی تو خاک میریزند. باید جبران آن را بکنی. یعنی برای اینکه یک جنگ درونی خودت را جواب بدهی، وجدانت باهات درگیر میشود. باید این را حل بکنی و شرطش این است: در درون خودت واقعا نادم بشوی. بعد گناهانت را جبران کنی.
امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: کسی که خواست توبه کند هفت شرط دارد، یکی جبران گناهان گذشته است، یکی این که گوشتهایی را که از راه حرام بهدست میآید، بریزد… تو باید در جهت خونهای ریخته شده اظهار ندامت بکنی. یعنی محکم بایستی. یک آدمی بشوی که نظام آن قدر به تو اعتماد کند که بتواند سلاح نظام را به دست تو بدهد و تو خودت را سرباز نظام بدانی… واقعا تبدیل شوی به یک آدمی مثل خالد بن ولید.»بعد ادامه میدهد: «صد درصد برگردی… صد درصد جهت تو عوض بشود. یعنی اینطوری که به سمت قهقرای جهنم میروی یکمرتبه برگردی، صددرصد به سمت بهشت میروی. این کار را انجام بدهی، بعد بتوانی خانوادهات را کنترل کنی، بچههایت، برادرت و همه اقوامت را کنترل کنی.»
عیدوک بامری در چه سالی کشته شد
تدابیر نظامی حاجقاسم به جبر استوار نبود. نزدیک را هم نمیدید و به دوردست نگاه میکرد. اصلاح اشرار از نظر او یک بعد قضیه بود و تامین امنیت پایدار منطقه بعد دیگر. او میخواست از وجود امثال عیدوکها برای تامین امنیت منطقه بهره ببرد. همان کاری که سالها پیش رزمندگانی مثل خود او و مثل حاجاحمد متوسلیان و محمد بروجردی و حاجحسین خرازی در کردستان انجام دادند: «مردم منطقه باید این احساس را بکنند که نظام با تو برخورد کرده و تو دگرگون شدهای. تو آدم سابق نیستی، صددرصد عوض شدهای. آمدی سرباز نظام شدی. یعنی فردا بنده در حوادثی که در بلوچستان اتفاق میافتد بتوانم به تو اعتماد بکنم. بگویم تو۱۰ تا ۲۰ تا آدم بردار بیاور، برو فلان منطقه در بلوچستان و از حکومت دفاع بکن. آن روز میآید؟»سؤال حاجقاسم نه از عیدوک که از وجدان اوست. میگوید: «آدم تا وقتی مسلمان نشده ، (مثلا) یک یهودی که عرق میخورد را شلاق میزنند، نمیزنند. اما وقتی مسلمان شد، اگر عرق خورد، چه کارش میکنند؟ شلاقش میزنند. قانون اسلام است. پس بنابراین هر کسی که مسلمان میشود، چارچوب اسلام را قبول میکند. تو وقتی به سمت نظام میآیی، من به عنوان مثال گفتم همه آن شاکله نظام را قبول میکنی. گردن میگذاری و بعد میآیی وارد این چارچوب میشوی، خب حالا خودت بگو این را ببینم که چی هست؟ در چه وضعی هستی؟ در چه هوایی هستی؟ صادقانه ها!»عیدوک پاسخ میدهد: «صادقانه… همه فکرها را کردم که آمدم اینجا. روزی که از پاکستان آمدم فکرهایم را کردم، ما هم در اختیار شما.»اما حاجقاسم با لفظ کاری ندارد. از همان ابتدا بنا را روی وجدان و درون مخاطب گذاشته و باز میپرسد: «اگر در آن وادی که من گفتم آمدی، با این دو شرط، یکی اینکه یک توبه درونی داشته باشی و به وجود بیاوری و دوم اینکه گذشته سیاهت را جبران و آن را سفید کنی. خب حالا بگو ببینم در وجودت چه میگذرد؟ تو اصلا از آنجا آمدی، با چه دیدگاهی آمدی؟ الان چه دیدگاهی داری؟ این را صادقانه بگو.» عیدوک پاسخ میدهد: «میگویم من در اختیار شما هستم، هرچی شما بگویید. من میدانم اشتباه کردم، ما به اشتباه خودمان پی بردهایم.»
نحوه کشته شدن عیدوک بامری
سردار عبدالمحمد رئوفینژاد، معاون قرارگاه مرکزی خاتمالانبیای سپاه گفته است: «طرح احرار که حاج قاسم اجرا کرد، اهداف مدتدار داشت، کوتاهمدت نبود. آموزش، شهرکسازی، آب شرب، مرکز توزیع ادوات کشاورزی، شرکت تعاونی و تولید و دادن ماشین آلات کشاورزی، همواره هم پیگیر بود که امور چگونه پیش میرود تا وقتی که دیگر به نیروی قدس رفت.»
او اضافه میکند: «متأسفانه خیلی از طرحهای حاج قاسم برای امکانات کشاورزی نیمهتمام ماند، چون حاج قاسم از اینجا رفت و حالا دوباره مردم از نظر مالی ضعیف میشوند.»
او از سرنوشت کسانی که عهد اماننامه با حاج قاسم را شکستند هم تعریف میکند: «غیر از عیدوک سایرین تسلیم شدند. عیدوک هم اول جزو تأمینیها بود و به او اماننامه دادند. بچههای اطلاعات به او گفتند مواد مخدر و اسلحه و آدمکشی را کنار بگذار، ما هم به تو کمک میکنیم. یکی عیدوک بود و یکی کامران ساوکی؛ میرفت فال میگرفت، شتر و گاو و گوسفند میکشت که خودش را از قسم درآورد و باز بار مواد مخدر بزند.
در ۱۴ اسفند ۱۳۷۴ شخصی به نام مولوی عبدالمالک ملازاده به طرز مشکوکی توسط افرادی ناشناس که سوار یک تاکسی بودند، به همراه یکی از یارانش عبدالناصر جمشیدزهی، در کراچی پاکستان کشته شد.
بعد از اینکه در بلوچستان میپیچد که عیدوک در ترور مولوی عبدالمالک نقش داشته و حتی شائبههایی وجود داشت که از طرف خود مردم بلوچ کشته شده است.
خودرو عیدوک بامری مدتی بعد در جاده بم به ایرانشهر منفجر شده و عیدوک کشته میشود.
عیدوک بامری در خانه سردار سلیمانی
فاطمه سلیمانی دختر حاج قاسم سلیمانی روز ۵ مرداد ۱۴۰۲ در یک برنامه تلویزیونی، خاطرهای از سرکرده قاچاقچیان بلوچستان تعریف کرد. فاطمه سلیمانی میگوید: «ما حدود دو ماه سه ماه هر روز نهار رو با عیدوک بامری میخوردیم.» او با توضیحات خود از ارتباط صمیمی عیدوک بامری با خانواده قاسم سلیمانی خبر میدهد و میگوید «او به شوخی میگفت این دخترها رو بده من ببرم شکار آهو»
سپاه صحابه عیدوک بامری
عیدوک هم مجدداً وارد کار قاچاق شد؛ مواد مخدر یا قاچاق ماشینهایی که ورودشان ممنوع بود. لندکروزر و بهترین ماشینهایی که ممکن بود، از مناطق آزاد برای خودش آورده بود. با حکم اماننامهای که از حاج قاسم گرفته بود، هر جا میخواست میرفت. سردار نیروهایی را فرستاد و عیدوک را آوردند و با او صحبت کرد. گفت تو که حکم اماننامه از رهبر داری، نباید باز چنین کارهایی بکنی. آنجا به حاج قاسم دروغ گفت و گفت من به سیرجان میروم و چنین کارهایی نمیکنم، اما از سمت دیگری رفت و در مسیر به نیروهای سپاه صحابه برخورد کرده بود. آنها فکر میکردند عیدوک تسلیم سپاه شده و علیه آنهاست و عیدوک را کشتند.»
آورتین کجاست
در منطقه جنوب شرق کشور یعنی استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان همچنین بخشی از هرمزگان، بیش از صد سال بود که شرارتهای وجود داشت و قبل از انقلاب نیز در این منطقه اشرار برای خود پاتوق گستردهای داشتند و به انواع اعمال خلاف از قبیل کشتار، قاچاق و غارت مردم میپرداختند.
منطقهای با اشراری که هر کدام ۱۰ برابر عبدالمالک ریگی شرارت می کردند.
در مستند آورتین چنین نقل شده است : اورتین یک قلعه بود ، چون تمام اطرافش کوه بود ، و از هر کجا می خواهید وارد اورتین شوید ، دیده می شوید . اورتین منطقه زندگی عیدوک بود ، عیدوک از بدترین اشرا بود و هیچ رحمی نداشت ، وقتی می خواست کسی رو بکشد ، طایفه ای می کشت ، بچه و زن و مرد فرقی نمی کرد. در یک مرحله بیش از ۷۰ نفر را کشته بود.
اورتین ، بهترین جا و امن ترین مکان برای افراد فراری بود ، افراد فراری که وارد این منطقه می شدند ، دیگر در امان بودند.
روستای چادرنشین اورتین، روستایی در دهستان چاه دادخدا بخش چاه دادخدا شهرستان قلعه گنج استان کرمان ایران است.
روح حاج قاسم سلیمانی شاد باشد
کسی که دهها فقره قتل وغارت وتجاوزانجام داده نبایدمی بخشیدن سپاه چکارست که ازطرف اولیای دم شهدا ومالباختگان تصمیم بگیره، همه کاراشون برعکسه اونجایی که بایدنبخشند میبخشن اونجایی که بایدببخشن اعدام میکنن حتی بخاطر یه انتقاد یایه اعتراض واقعآ متآسفم !!
عزیز من عیدوک گرفته نمیشده. با پای خودش آمده چون گفتن بهت امان میدیم اعتماد کرده آمده
بعد بنظرت بگیرن اعدامش کنن اعتباری برای نظام میماند.هدف این بوده ازش استفاده بشه چون منطقه رو بلد بوده دل و جرات هم داشته .اینکار یعنی خنثی کردن یک بمب
سلام بزرگوار ضمن عرض ادب و احترام
تو بهتر میفهمی یا کسی که ۸سال محکم و استوار در جبهه های جنگ تمام قد در برابر دشمن ایستاده بود، سراسر تجربه بود ، دورنمای نگاهش به سال های بعد از خودش خیره شده بود . اگر همین سپاه نبود الان باید ناموس من وتو را در بازار موصل به دنبالش می گشتیم ، هر وقت کارشناس نظامی و وووووو شدی اون وقت نظر بدهید با تشکر
چه جالب
حالا که مصاحبه دختر آقای سلیمانی پخش شده این اخبار و داستان پخش شد
بلللله
به خون های جوانان بیگناهی که همگی سرباز وظیفه بودن و در زمانی که عیدوک امان نامه داشته و یواشکی کارهاشو میکرده و خون میریخته و تجاوز میکرده شما مسئولی
والا شما قاسم سلیمانی رو اگر رهبر بهتون تذکر نداده بود تا خود خدایی هم میبردید!!
قاسم سلیمانی هم مثل هزاران ایرانی دیگه… شما برو زندگینامه شهید مرتضی جاویدی رو بخون ببین چه انسان بزرگی بوده… اینقدر به فرموده رهبر دیگه شهید سلیمانی رو قدسی و دست نیافتنی نکنید. چه خبره؟ جوری ازش بزرگنمایی میکنید که تا سه دهه دیگه بهش وحی هم میبندید والا
درود
با اینکه اصلا طرفدار سلیمانی نیستم، اما احسن به امان دادن تاریخی ایشان و،،،،
عیدوک یک استثناء بود، که نسبت به شهر و محل زندگی چنین سرنوشتی پیدا می کند
بله اگر امکاناتی که در تهران و شیراز و اصفهان هست به بلوچ بدهند، مارادونا می شوند.
اگر قاچاق نکنند می میرند، باید آنجا بروید بعد حرافی کنید
سر گل قالی نشستی و حرف میزنی، مستند (فیلم) قضیه ی عیدوک و مابقی اشرار هست اول یه دور نگاه کن بعد نظر بده
سلام الان بمن بگین عیدوک امری به دست کی کشته شد؟؟
سلام
توسط یک گروه تکفیری ضدشیعه به نام سپاه صحابه
بسم الله الجبارین
کسی ک بگه حاج قاسم برای ایران کم گذاشته بی انصاف ترین انسان هاست
مگر حاجی نمیتوانست مثل خیلی ها پست ومقام بالایی بگیره و هزاران هزار میلیارد بیت المال را ب تاراج ببره اما این مرد شجاع مردم و خدا و آخرت رو انتخاب کرد و بجای راحت طلبی همه ی عمرش را به جهاد و دفاع از نوامیس ملت ایران گذراند
….
شمایی ک جرات نمیکنی شب توی خیابون تاریک راه بری حق نداری درباره ی سردار رشید اسلام ک مانع ورود داعشی های وحشی ب نرز و بوممون بشه حرفی بزنی و به دروغ از قول رهبری درباره حاج قاسم شجاع مطلبی بنویسی
حاج قاسم مرد با دل و جراتی بود ک همه ی عمرش را صرف دفاع از خاک وطن کرد و غیرتش اجازه نداد مثل خیلی ها دنبال دنیا پرستی و اسم در کردن برود.
کاش چند تن دیگر شبیه این مرد شجاع در این نظام میبود…..
خب قبرش کجاست جسدش چی شد؟ دولت محوش کرد
عیدوک با …، بسیاری از کارهای غیر قانونی را انجام میداد! در پاسگاههای ایستو بازرسی بین شهری، به مامورین توهین میکرد، و میگفت من عیدوک هستم، وچون مسلح بود، و دو چریک مسلح بلوچ هم محافظ او بودند! مامورین درگیر نمیشدند! اما با تماس و گزارش از رفتارش، بارها مورد نصیحت سردار، قول به تکرار نکردن، و عوض کردن رفتارش را میداد! اما سرانجام در جاده بم ایرانشهر، با بمبی که در ماشینش کار گذاشته شده بود، با همراهانش کشته شد! بطوری که هیچ جسدی از وی جا نماند! او در زمان شرارتش، قتلهای بسیاری داشت، و در یک انتقام گیری، توسط طایفهای دیگر، در یک معامله تریاک، بجای پول، یک ماشین گرفته بود، در یک بمبگذاری شبیه به همین، جان بدر برد، که برادر و تمام سرنشینان کشتهشدند، اما خودش با شکستگی دست و مقداری کمی سوختگی، جان بدر برده بود! اما این بمب، هیچ نشانی از او و حتی ماشین هم بجای نگذاشت! هنوز در مورد علت و چگونگی این ترور، خبر موثقی نیست! اما او دشمنانی بسیار هم از بزرگان تسنن پاکستان، و هم از طوایف بلوچ و نرماشیر کرمان داشت.
هرطور که منفجرش کرده بودن بازم ی تکه استخوان یا خاکستر می موند، پس کشته شدنش ی رازه که فقط دولتمردان میدونند اصل قضیه چیه