بیوگرافی و مصاحبه با شهرزاد کمال زاده + عکس جدید
شهرزاد کمال زاده (متولد ۱۳۶۴ در تهران) ازدواج نکرده و همسری هم ندارد .
فهرست مطالب
شهرزاد کمال زاده فارغ التحصیل مهندسی کامپیوتر و عضو تیم فوتبال و والیبال بانوان هنرمندان ایران میباشد.
وی با بازی در سریال هزاران چشم ساخته کیانوش عیاری نخستین حضور تلویزیونی خود را تجربه کرد و در سال ۱۳۸۳ با بازی نقشی کوتاه در فیلم دیشب باباتو دیدم آیدا به کارگردانی رسول صدرعاملی وارد عالــم سینما شد. او پس از چندین سال حضور در تلویزیون و سینمای ایران، در بهار سال ۱۳۹۱ با پخش سریال راه طولانی به کارگـردانی رضا کریمی از شبکه یک تلویزیون ایران و بازی در نقش “بهاره”، شهرت و محبوبیت خاصی بدست آورد.
گریم جالب شهرزاد کمالزاده
خودت را به طور کامل معرفی کن.
– هفتم فروردین سال ۱۳۶۴ در تهران متولد شدم. هفده سالگی وارد دانشگاه شدم و در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل دادم. اولین کار حرفه ای ام سریال «هزاران چشم» بود که در سن شانزده سالگی به عنوان اولین تجربه تصویری با آقای کیانوش عیاری همکاری کردم.
هر چه سواد بازیگر بالاتر باشد به نظرم در کارش موفق تر خواهد بود. حالا این سواد می تواند شامل هر چیزی باشد. در کنار بازیگری شخصا به رشته کامپیوتر علاقه داشتم و خانواده ام هم دوست داشتند که در این رشته ادامه تحصیل بدهم. در سال هایی که مشغول تحصیل در این رشته بودم سعی کردم اطلاعاتم را در مورد بازیگری افزایش دهم و با مطالعه و فیلم دیدن تلاش کردم که از این رشته فاصله نگیرم. در همین بین سعی کردم رابطه ام را با سینما حفظ کنم و به همین دلیل در چند کار به عنوان منشی صحنه و دستیار کارگردان حضور داشتم تا اطلاعاتم پیرامون سینما بیشتر شود.
چطور با رضا کریمی آشنا شدی؟
– تقریبا دو سال پیش افتخار بازی در فیلم «آدمکش» به کارگردانی آقای رضا کریمی نصیبم شد و از همان جا با خصوصیات هنری ایشان آشنا شدم. اگر چه نقش کوتاهی در این فیلم برعهده من بود اما آن را دوست دارم و کار با رضا کریمی در همان نقش کوتاه هم برایم لذتبخش بود.
همین همکاری هم باعث شد به «راه طولانی» بپیوندی؟
– بله، البته من یکی از آخرین بازیگرانی بودم که به این پروژه پیوستم اما در مجموع همکاری خوبی که با آقای کریمی در آدمکش داشتم باعث شد که ایشان من را برای بازی در این سریال تلویزیونی انتخاب کنند.
چند ماه درگیر این مجموعه بودی؟
– فکر می کنم از فروردین ماه پیش تولید این سریال آغاز شد و در نهایت بیست آذر ۹۰ هم تصویر برداری به پایان رسید. در مجموع حدود ۹ ماه تصویربرداری این سریال طول کشید.
از همکاری ات با رضا کیانیان و افسانه بایگان برایمان بگو.
– در این سال ها با بازیگران بزرگی همبازی بوده ام. مثلا اولین پروژه ای که در آن حضور پیدا کردم فیلمی بودن که در شانزده سالگی کار کردم و آقای مهدی هاشمی نقش پدرم را بازی می کردند. اکرم محمدی هم مادرم بودند، اما «راه طولانی» اولین مجموعه ای بود که به من فرصت همبازی شدن با بزرگانی چون رضا کیانیان و افسانه بایگان را می داد. صادقانه می گویم که روزهای اول کمی استرس داشتم اما بعد از اولین بار که مقابل این در بزرگوار بازی کردم تمام ترسم از بین رفت.
ترس از چی؟
– به هر حال بازی در کنار این اساتید کمی سخت است. آنها از لحاظ کارنامه کاری و تجربه فاصله زیادی با من دارند و بازی در مقابلشان کمی ترسناک به نظر می رسید اما آقای کیانیان و خانم بایگان آنقدر حرفه ای بودند که اجازه ندادند این ترس و استرس لحظه ای در وجود من حضور داشته باشد. آقای کیانیان هم در طول کار به نکات خیلی ظریفی اشاره می کردند که واقعا به من کمک زیادی کرد.
تو الان در موقعیتی هستی که می توانی تبدیل به یک ستاره سینما شوی. افسانه بایگان روزی ستاره سینمای ایران بوده، چیزی که امروز از افسانه بایگان می بینی تو را به این که به سمت ستاره شدن حرکت کنی ترغیب می کند؟
– هیچ چیز در سینما قابل پیش بینی نیست و من هم نمی توانم امروز بنشینم و بگویم ۱۰ سال دیگر چه اتفاقاتی در زمینه کاری برایم خواهد افتاد اما امیدوارم با تلاشی که می کنم به نتایج خوبی برسم. من راه خودم را می روم و دوست ندارم از کسی تقلید کنم.
فکر می کنی «راه طولانی» خوب دیده شده است؟
– قرار بود این سریال در ماه مبارک رمضان پخش شود و مسلما اگر این اتفاق می افتاد «راه طولانی» مخاطبان بیشتری جذب می کرد. از طرفی ساعت پخش سریال با زمان پخش فوتبال های جام ملت های اروپا همزمان شد و این اتفاق چندان خوبی نبود اما با همه این تفاسیر فکر می کنم سریال توانست جای خود را در بین مردم پیدا کند.
اگر سریال در ماه مبارک رمضان پخش می شد، اتفاق بهتری برایت می افتاد؟
– من فکر می کنم وقتی یک کاری خوب باشد در هر صورت دیده می شود اما مسلما مردم در مناسبت های مختلف بیشتر به مجموعه های تلویزیونی دقت می کنند و با وسواس خاصی سریال ها را دنبال می کنند.
بهاره چقدر به خودت نزدیک است؟
– این شخصیت شباهت چندانی به من نداشت و به همین دلیل هم از روزی که این نقش به من پیشنهاد شد خیلی نگران بودم. چون «بهاره» شخصیتی است که خیلی لبه مرز بود و قابلیت این را داشت که خیلی منفی به نظر بیاید. سعی کردم با مشورت آقای کریمی با خصوصیت این نقش آشنا شوم.
در یک خط خصوصیات، بهاره را چطور تعریف می کنی؟
– بهاره دختر بزرگ خانواده است که برای رسیدن به خواسته های خود به اعضای خانواده اش فشار می آورد. در یک خط نمی شود بهاره را تعریف کرد! بگذار سریال پیش برود، خیلی از مسائل روشن می شود.
بهاره برایت نمونه بیرونی هم داشت؟
– فکر می کنم نمونه های زیادی در جامعه ما وجود دارد که من هم با تعدادی از این آدم ها آشنا بودم و برای رسیدن به شناخت درست از شخصیت بهاره به رفتار آنها نگاه می کردم اما مسلما برای اینکه از شهرزاد جدا شوم و به بهاره نزدیک، باید یکسری از خصوصیات را از خودم دور و یکسری خصوصیات جدید را اضافه می کردم.
بهاره دختر سرکشی است، درسته؟
– بله، بهاره دختری است که برای رسیدن به خواسته های خود دیگران را به دردسر می اندازد اما من در زندگی واقعی ام سعی می کنم برای رسیدن به اهدافم مستقل زحمت بکشم و هیچ وقت نخواستم یک شبه به جایی برسم و یادم نمی آید بخواهم خانواده ام را تا این حد اذیت کنم تا به قصدم برسم.
در این سریال یک نابازیگر در نقش برادرت بازی می کرد، کار با او سخت نبود؟
– نه، چون هر کسی که در مجموعه به عنوان بازیگر حضور داشت از فیلترهای سختی عبور کرده بود و آقای کریمی خیلی برای انتخاب بازیگران وقت و انرژی صرف کردند. ما با هم هیچ مشکلی نداشتیم و از یک جایی به بعد، رابطه بازیگرها با هم مثل رابطه اعضای یک خانواده بود.
هنوز هم این رابطه صمیمی وجود دارد؟
– خب الان که سریال به پایان رسیده است به دلیل مشغله هایی که همه ما داریم دیر به دیر موفق می شویم یکدیگر را ببینیم اما واقعا آقای کیانیان و خانم بایگان را مثل پدر و مادر خودم دوست دارم و حس خاصی نسبت به این دو بزرگوار دارم.
مردم با نقشی که بازی کردی ارتباط برقرار کرده اند؟
– آنطور که تا اینجا متوجه شده ام مردم زیاد شخصیت «بهاره» را دوست ندارند. هر بار که با مردم در کوچه و خیابان برخورد می کنم، اغلب می گویند چرا بهاره اینقدر خانواده اش را اذیت می کند و … (خنده)
پیش از این هم تجربه حضور در سریال های تلویزیونی را داشتی؟
– چند سال پیش بود که در یک سریال به نام «قاب های خالی» حضور پیدا کردم و بعد از آن هم با «دارا و ندار» مهمان تلویزیون بودم.
به سینما امیدوار هستی؟
– خب من در چند کار سینمایی حضور داشته ام که آخرین کارم یک فیلم تاریخی بود که در خدمت آقای مهرداد خوشبخت بودیم و اگر اتفاق خاصی نیفتد اولین اکران آن در جشنواره فجر خواهد بود. در مجموع فکر می کنم الان سینمای ما دچار یک نوع بحران است. اگر دقت کنی می بینی که تولیدات سینمایی امسال نسبت به سال های گذشته افت چشمگیری داشته اما امیدوارم اوضاع هر روز بهتر از دیروز شود.
بعد از «راه طولانی» چه اتفاقی برای شهرزاد کمالزاده خواهد افتاد؟ سینما یا تلویزیون؟
– نمی توانم به قطعیت بگویم که بعد از این سریال می خواهم فقط در سینما کار کنم یا تصمیم دارم در تلویزیون فعالیت داشته باشم. همیشه این سیاست را در کارم اعمال کرده ام که ه رکجا که حس کنم اتفاق بهتری خواهد افتاد، همانجا خواهم بود. سینما یا تلویزیون تفاوتی ندارد!
شاید بعد از این سریال در یک تله فیلم خوب بازی کنم. شاید در یک تئاتر ظاهر شوم و … چند سال پیش با آقای مقدم تله فیلمی به نام «پابوس» را کار کردم که خیلی خوب دیده شد و در مناسبت های مختلف از تلویزیون پخش کردند.
الان که به شهرت رسیده ای، به نظرت شهرت چه رنگ و بویی دارد؟
– به هر حال این موقعیت یکسری شرایطی را به وجود می آورد که در این شرایط خیلی از کارها را دیگر نمی توان انجام داد. مثلا اگر قبلا از یک موضوعی عصبانی می شدم خیلی راحت می توانستم عصبانیتم را با فریاد نشان دهم اما الان دیگر نمی توان این کار را کرد. با خیلی از مسائل باید مدارا کنم. ذره بین مردم باعث می شود انسان کمی محتاط تر رفتار کند. در مجموع همه این مسائل با لطف مردم و انرژی مثبتی که با محبت های شان منتقل می کنند برایم شیرین می شود.
تو یک خواهر هم داری، به او پیشنهاد می دهی که وارد سینما بشود یا نه؟
– نه، سینما واقعا حرفه سختی است. تو باید در شرایط نامناسب جوی، شب، روز و … کار کنی و خیلی چیزها را تحمل کنی.
یعنی فقط همین عوامل هستند که باعث می شود نخواهی خواهرت وارد سینما شود؟ یعنی ما هیچ چیز پشت پرده ای در سینما نداریم؟
– شاید مسائلی هم وجود داشته باشد اما من دوست ندارم در مورد آن صحبت کنم.
پس چرا بعضی از همکارانت در این مورد صحبت می کنند، فکر نمی کنی این یک نوع خودزنی است؟
– یکسری واقعیت ها وجود دارد که همه ما از آن باخبریم. اینکه بیاییم و در موردش صحبت کنیم دردی را دوا نمی کند. در هر کاری خوب و بد وجود دارد و نمی توان گفت که شرایط یک کار صرفا خوب است یا قطعا بد است اما همیشه در هر شرایطی این خودِ انسان است که تعیین کننده است.
گفتی هنوز آرزوهای زیادی داری، این آرزوها چیست؟
– اول از همه دوست دارم به عنوان یک انسان برای مردم و اطرافیانم سودمند باشم. در درجه بعد فکر می کنم باید به خیلی از آدم ها کمک کنم. در نهایت هم دوست دارم اول تمام دنیا را ببینم و بعد از دنیا بروم.
از آرزو چه تعریفی داری؟
– به نظرم آرزو باعث زنده نگه داشتن امیدهای انسان می شود و انگیزه انسان را برای زندگی هر روز پر رنگ تر می کند.
فکر می کنی بازیگر شدن می تواند آرزو باشد؟
– خب خیلی ها هستند که آرزو دارند بازیگر شوند. من هم از دوران نوجوانی بازیگری را به شکل یک آرزو می دیدم و تلاش زیادی کردم تا به این آرزو برسم. به هر حال این حرفه هم مثل همه شغل های دنیا سختی ها و ناملایمات خاص خودش را دارد. نمی توانم توصیه کنم که کسی به سمت بازیگری بیاید یا نه! فقط این را می دانم که اگر کسی آرزو دارد تا به چیزی برسد باید تمام تلاش خود را به کار ببندد تا به آن برسد.
خیلی از بازیگران هم نسل تو به دنبال حاشیه هستند اما تو خیلی بی سر و صدا کار می کنی …
– همیشه سعی کردم از حاشیه خودم را دور نگه دارم. اگرچه خیلی ها می گویند حاشیه باعث بهتر دیده شدن بازیگر می شود اما من معتقدم حاشیه در اغلب اوقات باعث ایجاد مشکل و مزاحت برای کار بازیگر می شود. من خودم همیشه سعی کرده ام که نه تن به حواشی دهم نه حاشیه سازی کنم.
همین موضوع فکر نمی کنی باعث شده که از قافله عقب بمانی؟
– نه، چون معتقدم کسانی که با حاشیه خودشان را بالا می کشند دوام زیادی ندارند. به نظرم خروجی خوبی که از کار به مخاطب منتقل می شود بهتر از هر چیز دیگری باعث دیدنه شدن بازیگر می شود و نیازی به حاشیه سازی نیست.
سقف آرزوهایت در سینما کجاست؟
– دوست دارم به جایی برسم که بتوانم اثری متفاوت از خودم به جا بگذارم. یک نقش هایی وجود دارد که هنوز خودم را در قالب آنها محک نزدم. دوست دارم این نقش ها را تجربه کنم و جنس های مختلف بازی را تجربه کنم. هنوز فکر می کنم راه طولانی را در پیش رو دارم که در کارم به طور کامل موفق شوم.
موفقیت یعنی اینکه عکست سردر سینماها نصب شود؟
– نه، موفقیت همانطور که گفتم به نظرم این است که بتوانم یک اثر متفاوت خلق کنم و بین مردم ماندگار شود.
های لایت و اما مرگ …
وقتی راجع به مرگ فکر می کنی چه حسی داری؟
– چون هنوز آرزوهای زیادی دارم یک مقدار نگران می شوم. اینکه نمی دانم چطور از دنیا خواهم رفت و بعد از مرگم چه سرنوشتی در انتظارم است باعث نگرانی ام می شود اما چون لحظاتی در زندگی ام وجود داشته که تا حدی مرگ را حس کرده ام، از ترسی که همه از مرگ دارند به نوعی عبو رکرده ام.
چطور تا حدی مرگ را حس کرده ای؟
– چند بار با ماشین تصادف های بسیار وحشتناک و بدی داشتم که تا مرز مرگ پیش رفتم اما به خواست خدا اتفاقی برایم نیفتاد.
پس با این تفاسیر باید بگوییم شهرزاد از مرگ هراسی ندارد؟
– خب قطعا نمی توانم بگویم که هیچ ترسی از مرگ ندارم.
مرگ برایت کابوس است؟
– بیشتر از اینکه خودِ مرگ برایم کابوس باشد، چگونه مردن برایم ترسناک تر است. مثلا من همیشه آرزو می کنم که در دریا غرق نشوم.
مگر به دریا می روی؟
– بله، گاهی غواصی می کنم.
به این فکر کرده ای که دوست داری چطوری از دنیا بروی؟
– خیلی دوست دارم در آرامش و راحت از دنیا بروم.
یعنی روی تخت بیمارستان؟
– نه، خدا نکنه. دوست دارم در خواب و بدون درد از دنیا بروم.
و دوست داری کجا به خاک سپرده شوی؟
– یک جای آرم و سرسبز.
کجا؟
– واقعا به این موضوع فکر نکرده ام اما فکر می کنم در نهایت در قطعه هنرمندان به خاک بازگردانده خواهم شد.
فکر می کنی این امتیاز خوبی است که به هنرمندان داده می شود؟
– باز هم دستشان درد نکند، به هر حال این روزها قیمت قبر هم خیلی گران است. (خنده)
و دوست داری روی سنگ قبرت چه چیزی حک شود؟
– جوان ناکام شهرزاد کمالزاده …! وقتی بمیرم دیگر چه فرقی دارد روی سنگ قبرم چه چیزی بنویسند.
وصیت نامه نوشته ای؟
– نه…
اگر الان بفهمی فقط یک هفته دیگر تا روز مرگت مهلت داری، چه کاری انجام می دهی؟
– بدون شک از همه اطرافیانم حلالیت می طلبم. همه ما کارهای نیمه تمامی داریم که شاید یک هفته زمان خیلی کمی برای پیگیری همه آنها باشد. سعی می کنم در این یک هفته کارهای عقب مانده ام را انجام دهم.
سینمایی
- ۱۳۹۱ – بشارت به یک شهروند هزاره سوم (محمدهادی کریمی)
- سینمایی تهرون (نادر تکمیل همایون)
- ۱۳۸۸ – راز دشت تاران (هاتف علیمردانی و محمد لطفعلی)
- شب بی ستاره (خداداد جلالی)
- ۱۳۸۸ – آدمکش (رضا کریمی)
- ۱۳۸۷ – سه زن (منیژه حکمت)
- ۱۳۹۱ – عقاب صحرا (مهرداد خوشبخت)
- ۱۳۸۸ – به دنبال خوشبختی (بهمن گودرزی)
- ۱۳۸۷ – نامزد آمریکایی من (داوود توحید پرست)
- ۱۳۸۶ – هم خانه (مهرداد فرید)
- ۱۳۸۳ – دیشب باباتو دیدم آیدا (رسول صدرعاملی)[۱]
مجموعه تلویزیونی
- ۱۳۹۲ – بچههای نسبتا بد (سیروس مقدم)
- ۱۳۹۱ – شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
- ۱۳۹۰ – شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
- ۱۳۹۰ – راه طولانی (رضا کریمی)
- ۱۳۸۹ – دارا و ندار (مسعود ده نمکی)
- ۱۳۸۹ – شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
- ۱۳۸۶ – روزگار قریب (کیانوش عیاری)
- ۱۳۸۵-۸۶ – قابهای خالی (مرتضی احمدی هرندی)
- ۱۳۸۱ – هزاران چشم (کیانوش عیاری)
خیلی زشت. بدم بازی میکنه
ببین بدت میاد درست ولی نگو زشته شما به این میگی زشت ، زشت قهرش میگیره منم از ایشون خوشم نمیاد ولی واقعیت اینه که زشت نیست
خوبه خدا به اینا قیافه نداده وگردنه…… هی ی ی ی
خداییش ازبازیگری چیزی حالیش نیست..اصلا یه دختر معرفی کنید که بازیش تابلو نباشه..کسی سراغ داره؟
ترانه علیدوستی ولیلا حاتمی نگار جواهریان و سحر دولتشاهی عالی بازی میکنند لطفا تر و خشک رو باهم نسوزونیم
این که تابلوعه چه جوری وارد سینما شده حالا دیگه جا نمازم اب میکشه…!!!
چ جوری وارد شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببند دهنت رو افراطی لیاقت داری
خودت مثل ایشون بشو
انقدر در مورد زندگی شخصی مردم نظر ندید. شما که حتی یک برخورد هم باهاش نداشتید از کجا می دونید چجوریه و چیکار کرده ؟
خیلی بازیش عالیه شما از بازیش خوشتون نمیاد بهش توهین نکنید لطفا.
قیافشون بدم نیست ولی خداییش توی سریال نیاز که بازی میکردن وقتی ناراحت بودن یا خوشحال بودن اصلا فرقی نمیکرد نمیخوام به کسی توهین کنم ولی بازیگریشون تعریفی نیست.
من وشهرزاد با هم تو ی دانشگاه درس خوندیم البته دوست هم بودیم با هم میومدیم اون کامبیوتر من مدیریت دولتی خونه خوندم أون موقع خیلی ساده بود آرایش هم نمیکرد در کل بد نبود ألان دیگه نمیدونم