خانواده محمدعلی فردین ،همسر ،خواهر ،پسر و نوه ها +عکس
محمدعلی فردیـن (متولد ۱۵ بهمن ۱۳۰۹ در تهران٬ درگذشت ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ در تهران)، بازیگر سینما و کشتیگیر ایرانی بود.
با دعوت اسماعیل کوشان و نقش آفرینی در فیلم چشمه آب حیات وارد دنیای بازیگری شد، و اولین حضور حرفه ای خود را در سینما آغاز کرد، از دیگر فعالیتهای فردین قبل از عرصه سینما میتوان به ورزش کشتی اشاره کرد او در قهرمانی کشتی جهان ۱۹۵۴ به مدال نقره دست یافت، وی در بعد از انقلاب اسلامی همچون بسیاری دیگر از هنرمندان از ادامه فعالیت هنری بازماند و تقریبا خانه نشین شد.
فردین از محبوبیت ویژه ای از بین دیگر هنرمندان ایرانی در میان توده کثیر مردم ایران برخوردار بود، وی با طبع جوانمردی و خصلت مردانگی که در نقش های سینمایی و زندگی شخصی اش به تصویر کشید، شخصیت او را در قلبهای مردم ایران پایدار کرد و به او لقب سـلـطـان قلـبها را دادند.
محمدعلی فردین ۱۵ بهمن ۱۳۰۹ در تهران و ازخانواده ای هنر دوست در محلی بین خیابان شهباز سابق و خیابان ری به اسم ادیب الممالک، کوچه صحت، به دنیا آمد. پدرش علی گل فردین، کارمند اداره تسلیحات و از بازیگران تئاتر، در کنار تقی ظهوری کارهای مولیر را اجرا میکر، محمد علی درخانواده ی پدری اش دو برادر به نام های عباس و ایرج و یک خواهر داشت. او فرزند ارشد خانواده محسوب می شد.
دوران ابتدایی را در دبستان ترقی در خیابان شهباز، و دوره متوسطه را در دبیرستان آذر در خیابان شاهآباد گذراند و موفق به اخذ دیپلم گردید، در سن ۱۸ سالگی راهی سربازی شد و دو سال در نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی خدمت کرد.
محمد علی فردین و سیاوش فردین
ازدواج
فردین در سن ۱۹ سالگی با دوشیزه مهری خمارلو ازدواج کرد، همسرش از آشنایی و ازدواج با فردین چنین می گوید :
فردین دوست برادرم بود، با هم ورزش می کردند و موجب آشنایی مختصر من و فردین شد، پیشنهاد ازدواج از طریق برادرم مطرح شد، او بسیار سر به زیر و محجوب بود، او با نوزده سال سن و من هم هفده ساله در همان سال ازدواج کردیم.
فردین تا پایان عمر به همسرش وفادار ماند و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های: سعید، سیاوش، عاطفه و آمنه بود.
فردین پس از سکوتی طولانی پنج شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۷۹ بر اثر ایست قلبی در منزل شخصی اش از دنیا رفت و صبح شنبه ۱۸ فروردین از ورزشگاه امجدیه در میان سیل هنرمندان و مردم، با جمعیتی در حدود یکصد هزار نفر، به سمت بهشت زهرا تهران قطعه هنرمندان بدرقه و به خاک سپرده شد.
جمشید مشایخی: دیگر کسی به محبوبیت او نمیرسد.
مجید مظفری: نمیتوانیم نام فردین را از سینمای ایران جدا کنیم.
عزتالله انتظامی: فردین محبوبتر از همیشه.
ایرج راد: فردین یک پدیده بود. او مَردِ عشق بود و وفادارِ زندگی. آری، بر این مردِ خدا میتوان گریست.
instagram mohammad ali fardin
مصاحبه صمیمانه با خانواده محمدعلی فردین
همه آدمها یک روز سرشان را میگذارند زمین و تمام. در این بازی مرگ و زندگی فقط هنرمندان این شانس را دارند که خرم نغمهای ماندگار باشند و هیچگاه فراموش نشوند؛ آنهایی که در یک هنر اولین باشند بیشتر بوی ماندگاری میدهند؛ حتی آدمهای دیگر تا سالها خودشان را شبیه آنها میکنند برای اینکه مورد توجه قرار بگیرند.
فردین یکی از کسانی است که تنها ۲۰ سال بازی کرده و بعد از آن در هیچ اثر تصویری حاضر نشده است اما هنوز سکانس آبگوشتخوری او در فیلم «گنج قارون» یکی از سکانسهای مهم سینمای ایران است و مردم با آن زندگی میکنند یا «سلطان قلبها» هنور بر دل مردم حکومت میکند؛ جوری که کیومرث پوراحمد تصمیم گرفت ۵۰سال بعد از ساخت آن فیلم، نسخه به روز آن را بسازد و مردم را به سینما بکشد. «گل یخ» کیومرث پوراحمد با بازی الناز شاکردوست و محمدرضا گلزار به محمدعلی فردین تقدیم شد.
با همه اینها هنوز از فردین کم میدانیم. واقعا راز این همه ماندگاری و محبوبیت و موفقیت چیست؟
مدال نقره کشتی جهان را داشت اما وقتی وارد سینمای ایران شد، بیگانه نبود. به چشم بر هم زدنی ستاره سینمای ایران شد و لقب پولسازترین بازیگر سینمای ایران را ششدانگ به نام خود زد. تهیهکنندهها یکییکی ردیف میشدند تا فردین را نقش اول فیلمشان کنند تا پول به جیب بزنند اما فردین توی فیلمهای خودش بازی میکرد. به جایی رسیده بود که تهیهکننده، کارگردان و سوپراستار فیلمهای خودش بود. روزگار بر وفق مراد نماند و فصل بیکاری از راه رسید. فردین کسی نبود که کم بیاورد و رفت سراغ فرشفروشی. فرشفروشی را با طبع هنرمندانه متحول کرد و اولین کسی بود که فرشها را مثل اثری هنری برای خریدار آویزان کرد تا جلوه بهتری داشته باشد. آنجا هم غریبه نبود و موفق شد.
شاید خیلیها این اولین بودنها، موفق بودنها و محبوبیت را به هوش تجاری و استعداد ذاتی ربط دهند ولی جدای از اینها، آنچه فردین داشت و بقیه نداشتند مهرهمار بود؛ همان که اگر کسی داشته باشد همه دستنیافتنیها برایش میسر خواهد بود.
ما ایدهآلیها تصمیم گرفتیم سراغ نوادگان او برویم تا بدانیم جدا از آن تختهفرشها و شکل و شمایل فردینی، آن مهرهمار هم به آنها ارث رسیده یا نه و در نهایت ببینیم فردین کجای زندگی آنهاست؟
از قهرمانی کشتی گرفته تا محبوبیت در سینما
سیاوش فردین: من متولد۱۳۳۵ و فرزند دوم محمدعلی فردین هستم. زمانی که به دنیا آمدم پدرم کشتی را کنار گذاشته بود. او در آن زمان کشتیگیری مطرح و مدال نقره داشت تا اینکه یک سال بعد وارد سینما شد و اولین فیلمش به نام «چشمه آب حیات» را بازی کرد. شش، هفت سال طول کشید تا پدر در این عرصه مطرح شد و همواره برای رسیدن به جایگاهش در سینما تلاش کرد.
تا هشت سالگی خاطره خاصی به یاد ندارم تا زمانی که پدر در فیلم گنج قارون به ایفای نقش پرداخت. در روزهای اکران فیلم، وقتی سینماهای شلوغ سطح شهر را دیدم، تازه متوجه شدم این همه استقبال به خاطر پدر من است. کمکم با حضور خبرنگارها در خانه و محل کار پدرم مواجه شدیم. همین موضوع نشان میداد او چقدر در میان مردم محبوب است.
هیچگاه خلأ حضورش را حس نکردیم
سیاوش فردین: شخصیت پدر از قبل معروف شدن تا بعد از آن کوچکترین تغییری نکرد و فقط به واسطه حضورش در سینما محبوب شد و اخبار زندگیاش بازتاب گستردهای پیدا کرد؛ البته ما همچنان زندگی خصوصی خودمان را داشتیم. مرحوم پدرم هیچوقت برای خانوادهاش کم نگذاشت و هیچگاه نبود او را حس نکردیم چون مسائل کاری را از زندگی خانوادگی متمایز میکرد.
سینمایی به سبک فردین
سیاوش فردین: در آن زمان «سینمای فردین» یک برند محسوب میشد. این درست که آقای بهروز وثوق و ملکمطیعی در آن سالها حضور موثری در سینما داشتند اما حداقل ما به عنوان خانواده فردین، پدر را بیرقیب میدانستیم؛ همانطور که دستمزد او در سینما مشخص میکرد جایگاهش چقدر متفاوت از سایر هنرمندان است؛ البته احترام همکارانش همیشه محفوظ بود و هیچوقت نسبت به هنرمندی احساس برتری نمیکرد.
نقاشی میکشید و عاشق فرش بود
سیاوش فردین: بعد از انقلاب و به دلیل عدم فعالیت در عرصه سینما هم اجازه نداد این اتفاق تاثیری منفی در خانواده بگذارد. ما هم مثل بسیاری از خانوادهها از نظر مالی افت کردیم. تا قبل از انقلاب خانواده مرفهی بودیم. بعد از این دوران به دلیل جریمههایی که پدر باید پرداخت میکرد با مشکلاتی مواجه شدیم. او شرکایی داشت که از ایران رفته بودند و بدهیهایشان به گردن مرحوم پدرم افتاده بود. همه این اتفاقها با بیکاری همزمان شد تا اینکه تصمیم گرفت شغل دیگری انتخاب کند و مغازه فرشفروشی در میدان ونک باز کرد که بعدها همان مغازه به قنادی تبدیل شد.
پدرم از قدیم عاشق فرش بود و در خانه ما همیشه بیش از متراژ خانه فرش وجود داشت که آنها را روی هم میانداختیم. او هر شهری مثل اصفهان، تبریز و. . . میرفت چند تخته فرش با خودش میآورد. پدرم دستی در هنر داشت و نقاشی هم میکشید؛ به همین خاطر نقوش فرش همیشه برای او جذاب بود. جالب اینکه در شغل جدیدش هم موفق و متفاوت عمل کرد. دکور مغازه فرشفروشی فردین بسیار متفاوت از سایر مغازهها بود. از آن به بعد تغییر و تحول عمدهای در فرشفروشیها به وجود آمد.
البته فرشفروشی را هم بعد از مدتی به قنادی تبدیل کرد. زمانی بود که زیرخاکی در فرشفروشی و آنتیکفروشیها معامله میشد و پدر تصمیم گرفت تا مسالهای پیش نیامده مغازه را به قنادی تبدیل کند.
هرگز خانهنشین نشد
سیاوش فردین: پدربزرگم کارمند اداره تسلیحات بود و در خیابان ری باربندسازی داشت. شرایط مالی متوسط او بعد از اینکه فردین وارد عرصه سینما شد، بسیار تغییر کرد. پدرم در انجام هر کاری بسیار موفق بود؛ از کشتی، هنر و فرشفروشی گرفته تا نفوذی که در عرصه سینما داشت. او به هیچوجه بعد از انقلاب افسردگی نگرفت؛ البته از این قبیل شایعات زیاد مطرح شد.
برای خود من هم جالب بود که چقدر تغییر شغل برای او آسان بود. هر تصمیمی که میگرفت اجرا میکرد و به نتیجه مطلوب هم میرسید؛ البته برای پدر هم با توجه به موفقیتش در عرصه سینما، جدایی آسان نبود ولی این موضوع هیچوقت باعث نشد زندگی اصلی را کنار بگذارد و خانهنشین شود. این قضیه برای بسیاری از هنرمندان بزرگ دنیا هم اتفاق افتاد ولی فردین به دلیل سابقه کشتی و روحیه ورزشکاری که داشت این اجازه را به خودش نداد که زندگی روزمره را رها کند و خانهنشین شود.
در آرامش کامل از این دنیا رفت. . .
نارملا عینالدین: شب قبل از فوت آقای فردین، شام مهمان خانهشان بودیم. همهچیز مثل همیشه بود و فقط به نسبت روزهای قبل کمتر صحبت میکرد. فردای آن روز حدود ساعت چهار بعدازظهر بچهها را با سیاوش پارک برده بودیم که برادر همسرم به سیاوش زنگ زد و خیلی ناگهانی اعلام کرد که پدر فوت شده است. سیاوش شوکه شد. به منزلشان رفتیم.
مادر همسرم تعریف کرد که از ظهر همان روز احساس درد داشت و فکر میکرد یک معدهدرد ساده است؛ البته حال عمومیاش خوب بوده و فقط دردی خفیف در قفسه سینه احساس میکرده است. اورژانس میآید و تشخیص میدهد که ممکن است از قلبش باشد. تا اینکه یک قرص نیتروگلیسیرین میخورد و میخوابد. مادر همسرم مدام به او سر میزده و حالش مساعد بوده است تا اینکه برای خوردن قهوه صدایش میکند و متوجه میشود که بسیار آرام و بیسرو صدا فوت کرده است.
روزهای آخر عمر استرس داشت. . .
سیاوش فردین: پدر روزهای آخر زندگی در سلامت کامل بود و ورزش میکرد؛ البته این اواخر استرس کاری داشت و درگیر دادستانی هم بود که در نهایت سینما جمهوری فعلی واگذار شد. پدرم مشکلی با این موضوع نداشت اما خواهرها و برادرم معتقد بودند نباید این سینما واگذار شود و برای این موضوع تمام تلاشمان را کردیم که البته تمام دغدغهها و استرسهایش برای پدر بود. قبل از فوت مرحوم پدرم هم چند بار شایعه کردند که فردین فوت شده است. برای پدر مهم نبود و گاهی میخندید و میگفت بعضیها عادت به این کار دارند.
نمیدانستند فردین در ایران زندگی میکند
سیاوش فردین: فوت پدر از طرف رادیو اعلام شد و مردم متوجه شدند. دو ساعت بعد از شبکههای مختلف برای پوشش این خبر به خانهمان آمدند. مراسم خاکسپاری محمدعلی فردین بسیار شلوغ شد. جالب اینکه خیلی از مردم نمیدانستند او در ایران زندگی میکند.
نارملا عین الدین: موضوعی که همیشه در خاطرمان میماند زمانی است که آقای فردین را از غسالخانه آوردند. هوا کاملا آفتابی بود اما به محض اینکه جسم با خاک تماس پیدا کرد، باران گرفت. انگار آسمان هم برای محمدعلی فردین گریست و بعد هم بلافاصله آفتاب شد.
دوستی خانواده فردین و تختی
سیاوش فردین: از همان سالهای کودکی رفت و آمد زیادی با مرحوم تختی داشتیم. دوستی تختی و فردین بسیار عمیق بود. تمام اطرافیان هم این موضوع را میدانستند. به یاد دارم قبل از فوت آقای تختی جایی مهمان بودیم، وقتی به خانه رسیدیم خدمتکار خانه گفت آقای تختی دو بار تماس گرفته است. متاسفانه صبح روز بعد پدرم با مادر تماس گرفت و گفت که تختی فوت شده است. مادرم بسیار شوکه شد. مرحوم تختی از وقتی ازدواج کرد تا زمان فوتش هفتهای سه، چهار روز به خانه ما میآمد و ارتباط خوبی با خانواده ما داشت.
نارملا عینالدین: وقتی به آقای فردین پیشنهاد ایفای نقش تختی را دادند، او گفت به جای تختی بازی نمیکنم ولی به شرطی این پیشنهاد را قبول میکنم که کارگردان این فیلم خودم باشم.
مهاجرت به آمریکا و بازگشت به درخواست پدر
سیاوش فردین: سال ۵۵ همراه خواهر بزرگم برای تحصیل به آمریکا رفتم. حدود ۱۳ سال آنجا بودیم. در ابتدا قرار بود برای یک دوره چندساله تحصیلات تکمیلی به آمریکا برویم که با انقلاب همزمان شد. سکونت در آمریکا بسیار سخت گذشت اما مسائلی وجود داشت که پدر ترجیح میداد فعلا همانجا بمانیم. در رشته بازرگانی تحصیل کردم. هیچ علاقهای به این رشته نداشتم. از کودکی با هنر بزرگ شدم و به همین خاطر دوست داشتم در یکی از رشتههای هنری تحصیل کنم و شغل پدر را ادامه دهم اما مادرم بسیار مخالف بود.
به یاد دارم یک روز در خانه بودیم و پدرم سناریویی را که نوشته بود برایم میخواند تا بازی کنم. مادرم از راه رسید و با داد و فریاد گفت که به هیچوجه نباید بچهها وارد هنر و سینما شوند. مادر از عالم هنر دل خوشی نداشت. همینطور تحمل دوری از پدر و محیط سینما برای مادرم سخت بود. همیشه با مسائل مختلفی مواجه بود که زندگی روزمره برایش سخت شده بود. آمریکا ماندیم تا اینکه به درخواست پدر به ایران بازگشتیم. خواهرم همانجا ازدواج کرده بود و من زودتر به ایران آمدم تا اینکه پدر به او هم گفت که با خانواده به ایران بازگردد.
به خاطر مادرم سراغ هنر نرفتم. . .
سیاوش فردین: بعد از گذشت این همه سال گاهی فکر میکنم کاش وارد حیطه هنر شده بودم. در آمریکا هم میتوانستم تحصیلاتم را در زمینه هنر ادامه دهم و مادرم متوجه نشود. اما به دلیل احترامی که برای او قائل بودم دوست نداشتم به گوشش برسد و ناراحت شود. هنوز هم فکر میکنم در رشتههای هنری موفقیت بیشتری در انتظارم بود.
عشق در یک نگاه
سیاوش فردین: یک سال بعد از بازگشت به ایران با همسرم آشنا شدم. چند بار قبل از آشنایی با او پیشنهادهایی از طرف خانواده مطرح شد که نپسندیده بودم. برای اولینبار همسرم را در مغازه فرشفروشی پدرم دیدم. به اتفاق خانواده برای خرید فرش آمده بودند و زمانی که دیدمشان با همان نگاه اول عاشق شدم. موضوع را با پدر مطرح کردم. بسیار استقبال کرد و این آشنایی ادامه پیدا کرد. آن زمان ۳۴ ساله بودم و با این وجود هنوز قصد ازدواج نداشتم. اما وقتی همسرم را دیدم نتوانستم صبر کنم.
نارملا عینالدین: هنوز هم به این موضوع فکر میکنم که نیمه گمشده من در این دنیا سیاوش بود. شاید اگر در زندگی با او آشنا نمیشدم هیچوقت ازدواج نمیکردم. به یاد دارم همراه پدر و مادرم برای خرید فرش به مغازه آقای فردین رفتیم که سیاوش را به پدرم معرفی کردند. من در همان نگاه اول از حجب و حیای سیاوش خوشم آمد. بسیار سر به زیر بود و در عین حال ابهت مردانه خاصی داشت. این مسائل را در اولین دیدار متوجه شده و روز به روز بیشتر با شخصیت منحصر به فرد او آشنا شدم. از طریق خانوادهها شش ماه با هم معاشرت کردیم و با خلق و خوی هم آشنا شدیم. بسیاری از خصوصیات آقای فردین در سیاوش هم وجود دارد؛ مثل وفاداری، خانوادهدوستی و احساس مسوولیت. همهچیزهای خوب و ایدهآلی را که برای یک دختر مهم است سیاوش داشت.
تنها عروس خانواده فردین
نارملا عینالدین: ۱۷ ساله بودم که ازدواج کردم و خوشحالم از اینکه عروس این خانوادهام. کسانی که از نزدیک با آقای فردین آشنا بودند میدانند چه طبع بلندی داشت. رابطه من به عنوان تنها عروس خانواده با آقای فردین بسیار محترمانه و در چارچوب خاصی بود. با وجود اینکه بسیار فرد اجتماعی و خوشصحبتی بود، جذبه خاصی هم داشت. گاهی که آقای فردین با منزل ما تماس میگرفت تا با همسرم صحبت کنند، سیاوش حتی در زمان تماس تلفنی هم ایستاده با پدرش صحبت میکرد.
جرأت نداشتم پدرجان صدایشان کنم
نارملا عینالدین: پدر همسرم را همیشه با عنوان آقای فردین خطاب میکردم و هیچوقت مثل بچههایشان جرات نداشتم پدرجان صدایشان کنم! من مثل همسرم در خانوادهای هنرمند بزرگ نشدم اما آقای فردین را از بچگی به عنوان هنرمندی محبوب میشناختم. پدرشوهرم در سه کلمه شخصیتی گرم، دوستداشتنی و پرابهت داشت.
بهترین خاطره از پدر همسرم
نارملا عینالدین: بهترین خاطرهای که از پدر همسرم به یاد دارم مربوط به روزی است که به سینما جمهوری (آن زمان برای آقای فردین بود) رفتم. یک نقاشی سیاهقلم از چهره او در دفترشان بود. تا چشمم به این تابلو افتاد به آقای فردین گفتم: این تابلوی سیاه قلم بینظیر است. از من پرسید: از تابلو خوشت آمده؟ گفتم: خیلی زیاد. به خانه برگشتم و دو ساعت بعد پدر همسرم آن تابلوی بزرگ را با وانت برایم فرستاد.
استاندارد فیلمهای پدربزرگم متفاوت است
حنا فردین: اولین نوه پسری فردین هستم. حدودا هفت ساله بودم که پدربزرگم فوت کرد اما خاطرات زیادی از او در ذهن دارم. به یاد دارم هر بار که به خانه ما میآمد فیلمی جدید با خودش میآورد تا ببینیم. حتی یادم هست آخرین فیلمی که دیدیم یاقوت سه چشم بود. به نظرم استاندارد فیلمهایی که پدربزرگم بازی کرده با توجه به اینکه تحصیلات خودم هم در زمینه کارگردانی است به نسبت باقی فیلمهای کلاسیک ایرانی بسیار متفاوت است.
نوه فردین بودن مسوولیت دارد
حنا: کارشناسی رشته کارگردانی از دانشگاه سوره را دارم و در حال حاضر هم دانشجوی کارشناسی ارشد هستم. هفت فیلم کوتاه ساختهام که دو تا از آنها در جشنواره کودکان جایزه گرفته است. بار مسوولیت نوه فردین بودن خیلی بالاست. اساتیدم در دانشگاه بسیار به مرحوم پدربزرگم ارادت دارند و این خیلی ارزشمند است که در فضای آکادمیک هم این احساس وجود دارد.
میخواهم کارگردان شوم
حنا: ترجیح میدهم کارگردانی را ادامه دهم؛ البته بازیگری را هم دوست دارم اما تا به حال فیلمنامهای پیشنهاد نشده که بپسندم و دوست داشته باشم. سالهاست فیلمنامههای مختلفی پیشنهاد میشود اما نوه فردین بودن اجازه نمیدهد هر نقشی را قبول کنم؛ البته باز هم کارگردانی برای من اولویت دارد. . . .
لبخند خاص فردین
سیاوش فردین: چهره و استایل فردین در عین اینکه بازیگر توانمندی هم بود در موفقیتش بسیار تاثیرگذار بود. ورزشکار بودن پدرم در بازیگریاش بسیار تاثیر مثبت داشت. بهخصوص خنده خاصش که بسیار محبوب بود. فیلمهایی مثل غزل که در آن تغییر چهره داد مثل فیلمهای دیگر مورد استقبال قرار نگرفت چون همه فردین را با همان چهره و استایل دوست داشتند.
جذابیت فردین تنها به خاطر چهرهاش نبود
نارملا عین الدین: برای جذابیت تنها زیبایی کافی نیست. یک بازیگر موفق در کنار زیبایی، باید منش خوبی داشته باشد تا در میان مردم جذاب و محبوب شود. بسیاری از بازیگران، چه خارجی و چه ایرانی زیبا هستند اما دلنشین نیستند. مرحوم فردین در کنار چهره و اندام متناسب ویژگیهای رفتاری ارزشمندی هم داشت. درواقع زیبایی درونش نمود بیرونی پیدا کرده بود.
چهره سوای قدرت بازیگری نیست
حنا: برای ستاره شدن در سینما، چهره سوای قدرت بازیگری نیست؛ البته به لحاظ توانایی بازیگری هم پدربزرگم با حضور در فیلمهایی مثل باباشمل این توانایی را به خوبی به رخ کشیده است.
هنوز هم برای مردم زنده است
سیاوش فردین: پدرم ۲۰ سال در سینما بازی کرد و ۳۵ سال از آن روزها میگذرد اما هنوز هم مردم پیگیر هستند که خانواده فردین چه کار میکنند.
نارملا عینالدین: احساس مردم نسبت به ما بسیار مثبت است. جالب اینکه فردین هنوز هم برای مردم زنده است.
نوههایی شبیه به پدربزرگ. . .
نارملا عینالدین: از فوت آقای فردین به بعد، عدم حضورش در کنارمان همیشه احساس میشود ولی با لطف و محبت مردم راحتتر توانستیم با این موضوع کنار بیاییم؛ البته خیلی بیشتر از قبل باید مراقب میبودیم به این خاطر که توقعها از خانواده آن مرحوم بسیار بالا بود. خدا را شکر که تا امروز توانستیم سرمان را در بین مردم بالا نگه داریم. اوایل در مناسبتهایی مثل تولد، سالگرد فوت و. . . مزارشان بسیار شلوغ میشد. گاهی بهقدری شلوغ بود که نمیتوانستیم سر مزار برویم. هنوز هم با مرور عکسها و خاطرههایش یادش را زنده نگه داشتهایم. گاهی با نگاه کردن به سیاوش و بچهها یاد آن مرحوم میافتم. هر کدام از بچهها بخشی از وجود آقای فردین را به ارث بردهاند و ما فقط حضور فیزیکی او را حس نمیکنیم.
در طول سه سال سه عزیز را از دست دادیم
سیاوش فردین: فوت پدر برای هر خانوادهای شوک سنگینی است. ما فقط پدر را از دست ندادیم. مادرم هم دو سال بعد فوت کرد. برادر بزرگم سعید را هم سه سال بعد از دست دادیم. مسلما بزرگترین صدمه فوت پدر برای مادرم بود، چون خیلی ناگهانی بود و همه را شوکه کرد. مادر برای اینکه خانواده سر پا بماند، بسیار تلاش کرد.
برادرم افسردگی داشت
سیاوش فردین: برادرم در سن بسیار پایین به انگلستان رفت. سعید آن زمان حدودا ۱۲ ساله بود. زمانی که از ایران رفت پسر بسیار شادی بود. انگلستان کشوری است با آب و هوای دلگیر و ابری و بسیار با محیط ایران متفاوت است. سعید در یک مدرسه نیمهنظامی ثبتنام شد که نمیتوانست آن محیط را تحمل کند. اطرافیان به پدر و مادرم فشار میآوردند که اجازه دهید آنجا بماند، در نهایت عادت میکند و. . . اما این اتفاق نیفتاد و همین به اجبار ماندن منجر به افسردگی شدید او شد و متاسفانه زمانی هم که به ایران آمد روز به روز بدتر شد. سعید از فوت پدر به بعد بسیار تنها شد و در نهایت به دلیل فشارهای روحی فوت کرد.
اول مجوز بگیرید تا صحبت کنیم
سیاوش فردین: به پدرم در همان سالهایی که از سینما فاصله داشت هم پیشنهادهای کاری مختلفی میشد؛ البته او به کارگردانها میگفت اول سراغ مجوز بروید تا بعد راجع به ساخت فیلم صحبت کنیم. مرحوم ایرج قادری، آقای کیمیایی، آقای افخمی از کارگردانهایی بودند که به پدر پیشنهاد کار میدادند. بعد از فوت پدر دوستانش ما را تنها نگذاشتند. این ارتباط بعد از فوت بیشتر هم شد.
هیچوقت نخواست مهاجرت کند. . .
سیاوش فردین: زمانی که انقلاب اسلامی شد پدر و مادرم در آمریکا پیش من و خواهرم بودند؛ البته هیچوقت نمیخواستند خارج از ایران زندگی کنند؛ حتی پدرم برای فیلمهایی که خارج ساخته میشد هم به محض اتمام پروژه به کشور بازمیگشت. به یاد دارم قرارداد سه سالهای با ایتالیا داشت که تجربه خوبی برایش نبود و سریع به کشور بازگشت. گاهی برای آموزش هم به کشورهای مختلفی میرفت تا از دانش سینمای جهان مطلع باشد ولی هیچوقت نخواست که مهاجرت کند.
دخترهایم هم نتوانستند خارج از ایران زندگی کنند
سیاوش فردین: دوست داشتیم بچهها برای تحصیلات عالیه به خارج بروند. حنا و لیلی را برای ثبتنام به ایتالیا بردیم اما زمانی که من و همسرم خواستیم به ایران بازگردیم دخترها هم شروع به گریه کردند و گفتند ما هم با شما بازمیگردیم!
نارملا عینالدین: شاید به این خاطر که ما پنج نفر خیلی به هم وابسته هستیم. به اصرار من بود که بچهها خارج از کشور تحصیل کنند چون میخواستم به عنوان نوههای آقای فردین با دست پر وارد سینما شوند. بالاخره مردم توقع زیادی از این بچهها دارند.
نباید به اعتبار فردین لطمهای وارد شود
حنا: هیچوقت به دنبال کار با کارگردانان بزرگ نبودیم. هدف اصلی ما از پذیرفتن یک پیشنهاد بازی، داشتن داستانی قوی است.
نارملا عینالدین: محمدعلی در این ماههای اخیر پیشنهادهای مختلفی داشت اما زمانی که سیاوش سناریوها را خواند به این نتیجه رسید که برای اولین کار مناسب نیستند. به دختر دومم لیلی هم پیشنهاد بازی در فیلمهای مطرحی داده شده است. او طراحی پارچه میخواند.
سیاوش فردین: توقع مردم از کسی که بعد از فردین قرار است وارد سینما شود، بالاست. دخترهایم خیلی راغب نیستند به عنوان بازیگر فعالیت کنند. محمدعلی هم باید حسابشده پیش برود. نمیخواهیم به اعتبار پدرم لطمهای وارد شود. روح آقای سمندریان و خانم روستا شاد، چند مرتبه با آنها در رابطه با فیلمنامههای پیشنهاد شده مشورت کردیم.
محمدعلی زمانی پدرم بود و حالا پسرم
سیاوش فردین: از کودکی حس از دست دادن پدر بسیار برایم دردناک بود. علاقه زیادی بین ما وجود داشت. سر صحنه اکثر فیلمها با پدر میرفتم. با اینکه یک نوجوان بودم روی حرفم حساب میکردند و نظرم را راجع به فروش فیلم میپرسیدند. جالب اینکه دقیقا همان سالی که پدر فوت کرد پسرم محمدعلی به دنیا آمد و من هیچ سالی بدون محمدعلی فردین نبودم.
نارملا عینالدین: یک بار فردی از سیاوش سوال کرد که محمدعلی فردین چه نسبتی با شما دارد؟ سیاوش گفت: یک زمانی پدرم بود و حالا پسرم!
محمدعلیهای فردین
نارملا عینالدین: این روزها بسیار از شباهت محمدعلی و آقای فردین میشنویم. البته ما از همان زمان تولد محمدعلی این احساس را داشتیم. حدودا یک ساله بود که شروع به بازی به سبک گنج قارون کرد! نه اینکه فقط بازی کند، حالت صورتش هم بسیار شبیه آقای فردین بود؛ بهخصوص خندههایش. هرقدر هم که بزرگتر میشد، نوع صحبت کردنش به آقای فردین شباهت بیشتری پیدا میکرد.
از همان اوایل ازدواج، سیاوش میگفت اگر روزی پسری داشته باشم اسمش را محمدعلی میگذارم. در زمان حیات آقای فردین هم صحبتش بود و اگر حنا یا لیلی پسر به دنیا میآمدند اسمشان را محمدعلی میگذاشتیم؛ البته مادر همسرم موافق نبود و میگفت تا زمانی که پدر زنده است درست نیست این کار را بکنید ولی سیاوش مصر بود. ما هم بعد از فوت آقای فردین پسردار شدیم.
محمدعلی فردین کوچک
سیاوش فردین: هیچوقت پیش نیامد که حتی فکر کنم بازیگری میآید که جای فردین را بگیرد؛ حتی همکارهای خودشان اقرار میکنند که کسی جایگزین فردین نمیشود؛ حتی فکر نمیکنم پسرم محمدعلی هم بتواند جایگزین فردین سینما باشد. او باید وارد سینما شود و تواناییاش را هم دارد.
نارملا عینالدین: خیلی از بازیگرها نه پیشینه ورزشی آقای فردین را دارند و نه بازیگر ماهری هستند. فردین شدن کار آسانی نیست. محمدعلی هم اگر دوست داشته باشد جای پدربزرگش را بگیرد، خیلی باید تلاش کند تا شاید بتواند محمدعلی فردین کوچک باشد.
محمدعلی: خودم که خیلی دوست دارم مثل پدربزرگ باشم! (میخندد)
زندگینامه فردین به کارگردانی دخترم و بازیگری پسرم
سیاوش فردین: از ساختن فیلمی در رابطه با زندگینامه پدرم استقبال هم میکنیم؛ البته اگر در حد اسم و اعتبارش باشد.
نارملا عینالدین: محمدعلی صبح با عشق بازیگری از خواب بیدار میشود. راستش بزرگترین آرزوی من این است که فیلمی به کارگردانی حنا در رابطه با زندگینامه فردین ساخته شود و محمدعلی هم در آن بازی کند.
حنا: البته ممکن است قابل ساخت نباشد. پرداختن به این موضوع اگر بهدرستی انجام نشود، ارزش پدربزرگم را پایین میآورد. او همیشه میگفت این مردم مرا فردین کردند و من هیچ جای دیگری را برای زندگی انتخاب نمیکنم. عملکردش هم مصداق همین صحبتش بود.
ساخت مستند زندگینامه فردین
سیاوش فردین: مستندی در رابطه با زندگی فردین در حال ساخت است و کامل در جریان فرآیند آن هستیم؛ حتی برای تهیه گزارش و مصاحبه کمکشان کردیم که به سراغ چه افرادی بروند. حدود سه سال و نیم است که این کار در حال ساخت است. از کارگردان مستند خواستم ارزش پدرم حفظ شود.
هر هفته به یاد پدربزرگ
حنا: برنامه منسجمی برای دیدن فیلمهای پدربزرگ داریم. دوستانمان هم زمانی که برنامه شب فیلم دارند بدون اینکه ما پیشنهادی کنیم فیلمهای پدربزرگ را برای تماشا انتخاب میکنند.
بزرگترین ثروت ما اعتبار فردین است
سیاوش فردین: به لطف خدا جزو قشر متوسط جامعه هستیم و اسم محمدعلی فردین بزرگترین ثروت ماست. در حال حاضر ایده ساخت عروسکهای فردین را در خانواده مطرح کردهایم و دنبال سرمایهگذار و افرادی هستیم که به ما در این زمینه کمک کنند.
شباهت عجیب من و پدربزرگ
محمدعلی: بسیاری از مردم متوجه شباهت من و پدربزرگم میشوند.
نارملا عینالدین: از کودکی عکسهای محمدعلی در مجلات چاپ میشد. وقتی به مدرسهاش مراجعه میکنم معلمهایش هم میگویند چقدر به پدربزرگش شباهت دارد؛ البته این موضوع در دو سال اخیر بیشتر شده است. جالب اینکه گاهی مرا با دختر آقای فردین اشتباه میگیرند! هفته گذشته در فروشگاهی مشغول خرید بودیم. مسوول باجه جلو آمد و رو به من گفت: شما دختر آقای فردین هستید؟ گفتم: خیر، عروسشان هستم. بعد گفت از شباهتی که دارید مشخص است عروس او هستید!
نوه فردین بودن خوششانسم کرده!
محمدعلی: در سن بسیار پایین فیلمهای پدربزرگ را میدیدم و از همان زمان به بازیگری علاقهمند شدم. تازه در فیلمهای کوتاه حنا هم بازی کردهام! در خانه بعضی از سکانسهای فیلم پدربزرگ را بازی میکنم. بیشترین سکانسی که دوست دارم بازی کنم مربوط به فیلمهای گنج قارون و سلطان قلبهاست.
حنا: استادم نمره پایاننامهام را به خاطر بازی خوب محمدعلی داد! در صورتی که باقی بازیگران فیلم همگی سابقه بازی در تئاتر داشتند.
محمدعلی: نوه فردین بودن خوششانسم کرده! معلمها خیلی هوایم را دارند.
فیلمهای مورد علاقه خانواده فردین
نارملا عینالدین: تنها فیلمی که بعد از انقلاب اسلامی بارها و بارها دیدهام فیلم مارمولک است.
سیاوش فردین: خیلی اهل تماشای فیلم نیستم و اکثر فیلمهای جدید به دلم نمینشیند.
حنا: چون رشتهام کارگردانی است زیاد سینما میروم. فیلم ماهی و گربه جالب بود. فیلم کلاشینکف را هم از این نظر که پلانهای خارجی زیادی دارد، دوست داشتم.
لیلی: فیلم آذر، شهدخت و پرویز و دیگران را دوست دارم.
محمدعلی: من هم مثل حنا زیاد فیلم میبینم. فیلمهای کمدی ایرانی را بیشتر دوست دارم و امسال دو بار نهنگ عنبر را دیدم.
خانواده فردین کدام فیلم او را بیشتر دوست دارند؟
نارملا عینالدین: یاقوت سه چشم
سیاوش: تمام فیلمها. من نسبت به تمام کارهای پدرم تعصب دارم.
حنا: راز درخت سنجد
لیلی: بابا شمل
محمدعلی: سکه شانس و کوچه مردها
خوب بود
خانم فردین شما با مهریه یک سکه و یک جشن خودمونی که میگید جشن عروسی هم نداشتید با مردی که هفده سال ازتون بزرگتره چطور خانوادشون راضی به این وصلت شدند؟حرفهاتون خیلی متناقض هست مگر اینکه واقعا اختلاف طبقاتی شما با خانواده آقای فردین اونقدر زیاد بوده که خانوادتون حاضر شدند دختر زیبا و کم سن و سالشون رو اینطورتقدیم خانواده طرف مقابل کنند!
آخه به تو چه هان.
خخخخخخ
این نوه دختریه یا پسری؟
نوه پسری پسر سیاوشه
بی نظیر بودند واقعاتک بودند
فردین خیلی مردمی بود. وقتی که در مغازه ونک بود هر روز تعدادی از مردم به دیدنش میرفتند و همیشه با روی باز با همه برخورد میکرد. ما دیگر هنرمندی مثل او نداریم. او شیرین و مانند فیلمهایش جوانمرد بود. هنر سینما را او در ایران وارد عرصه جدیدی کرد. هنر در وجودش ریشه داشت. با تمام اعضای صورتش بازی میکرد. کارهای خیرخواهانه بسیاری انجام داد از جمله احداث ۲۵ مدرسه وسینما و . . . روحش شاد و یادش جاویدان. فردین عزیز دوستت داریم.
خدا فردین رحمت کنه ،بازی هاش واقعا دلنشین بود،و مثل فردین دیگه نیست ،هنرپیشه های امروزی کجا وردی کجا؟
خدا بیامرزدش
خدابیامرزتش ای کاش امروزه روز هم یکی مثل فردین پیدا می شد
فردین هنرپیشه مشهوری است کنج قارون یکی ازفیلم های بسیارخوب عالی اوست فردین درفیلم های مختلفی بازی کرده است فیلم های فردین روحیه مردم راشادمی کرد بااوباید تشکرکنیم
خدارحمتش کنه
خدا رحمتش کنه خیلی دوسش دارم
با سلام
تصویر خانواده مرحوم فردین که در بین این متن قرار دادید ادیت شده توسط اینجانب میباشد و در پیج هم ذکر کرده بود کپی ممنوع میباشد. میتوانستید لااقل نام پیج رو حذف نکنید…
fardinpic
ما ترک ها عاشق فردینیم
دیدن فیلم ها کنج قارون وخوشگل وخوشگار ادم باازادی دردوران گذشته ایران درمورد عاشق شدن پی می برد من باورنمی کنم اما خوشم میاد قدیم ها زندگی قشنگ عاشق می شدند دوست دارم امابعد ازانقلاب خیلی بی مزه شدند وخوب نیستند مردم انها رادوست ندارند سینما بانعمه ضرر کرده اند ومردم جمع شان کردند
روح شاد از نوجوانی فیلم های مرحوم فردین رو میدم وباعشق دیدن فیلمهایش روز گار را میگذراندم اولین فیلم زنها فرشته اند بودوتا قبل انقلاب تقریبا”تمام فیلمهایش دیده بودم .الان ۶۵ سال دارم وهنوز وقتی فیلمهاشون می بینم باد گذشته می افتم وافسوس بک روز بعدازانقلاب رامیخورم که مرحوم فردین درخیابان جردن ازیک فرش فروشی بیرون آمدند وبطرف تویوتا قهوه ای رنگشون رفتند سوار شوند ومن ایشون دیدم فاصله زیادی نداشتم وایشون هم متوجه من شدند وبمن نگاه کردند ولی من بدلیل خجالتی بودنم نتوانستم جلو بروم وباایشان سلام واحوالپرسی کنم وازاین بابت هروقت یاد آنروزمی افتم ناراحت وافسوس می خورم بازهم یادش بخیر وخوش بحال خانواده ایشان از داشتن چنین شخصیتی که مااز داشتن ودیدنشون محروم شدیم .
با سلام
فردین یک اسطوره بود..روحش شاد و یادش گرامی
فردین همانند ماه در اسمان بود او سلطان سینمای ایران بود من بیشتر فیلم هایش را دیدم اما جوانمرد و گنج قارون و کوچه مردها و سلطان قلبها و سلام بر بر عشق را خیلی دوست دارم،متاسفانه هنرمندان جدیز تشخیص زن و مردها مشکل است،امت فردین یک مرد واقعی بود
روحش شاد.
فردین افتخار ما ایرونیاست.
واقعا چه قدر خوبه که ما اسطوره ای به نام فردین یا بهتره بگم با صفت فردین داریم.
من خودم اواخر دهه شصت هستم.اما واقعا فیلمهای ایشون که میبینم مخصوصا گنج قارون و علی بی غم واقعا آدم از دیدن چندباره ی فیلمهای ایشان سیر نمیشه
خدارحمتش کنه آقای فردین رو/واقعاعالی بوده یه مردبه تمام معنا کاش تودوره ایشون زندگی میکردیم کاش میشد/روحش ایشون وهمه اموات شادوقرین رحمت الهی
روحش شاد به عشق فردین اسم بسرم که در سال ۹۰ به دنیا امد رو گذاشتم محمدعلی
نام فردین در ایران عزیزمان جاودانه خواهد ماند خداوند اورا رحمت کند وبا تبریک به خانواده فردین بخاطر داشتن چنین پدر بزرگی
بزرگ مرد تاریخ سینمای ایران .محمد علی فردین بود که میتوانست استادی بزرگ برای شاگردان جوان وبازیگران جدید باشد ولی صد حیف که کسی قدرش راندانست .روحش شاد…..