حسادت زنانه در بین همسران کدام پیامبر وجود داشت؟

2
در داستان زندگی این پیامبر بزرگ الهی، ماجراهای بسیار آموزنده از صبر و استقامت در برابر حکم خداوند وجود دارد.
حضرت ابراهیم (ع) همسری به نام ساره داشت که از او صاحب فرزندی نشده بود. پس از سالها ابراهیم(ع) با کنیز ساره، یعنی هاجر ازدواج کرد تا از هاجر صاحب فرزند شود.
مدتی از ازدواج ابراهیم (ع) و هاجر گذشت و خداوند اسماعیل را به آنها هدیه کرد. اما حکم خدا بر این بود که ابراهیم(ع) در سن کهنسالی از ساره نیز صاحب فرزند شود و این بار خداوند اسحاق را به ابراهیم(ع) و ساره بخشید.
همسران حضرت ابراهیم فرزندان حضرت ابراهیم ساره و هاجر همسر حضرت ابراهیم زندگینامه حضرت ابراهیم حسادت زنانه
اما در آن سالها،حس هوو گری گاهی به صورتهای رنج آور در ساره بروز می کرد او وقتی می دید ابراهیم(ع) فرزند نوگلش اسماعیل را در کنار مادرش هاجر در آغوش می گیرد و او را می بوسد، در درون ناراحت می شد و در غم و اندوه فرو می رفت.
آتش حسادت در درون ساره زبانه می کشید که چرا شوهرم ابراهیم(ع) باید همسر دیگری به نام هاجر داشته باشد؟ و هاجر که کنیز من بود اینک همتای من شود؟ و پسرش مانند پسر من مورد محبت ابراهیم(ع) قرار گیرد؟
در جلد ۱۲ کتاب بحار روایت شده است که روزی اسماعیل و اسحاق باهم مسابقه ای کودکانه باهم گذاشتند که در آن اسماعیل فرزند هاجر، برنده شد.در این هنگام ابراهیم(ع)، اسماعیل را در آغوش گرفت و اسحاق را کنار خود نشاند.این منظره ساره را بسیار اندوهناک کرد به طوری که با تندی به ابراهیم(ع) گفت:مگر بنا نبود که این دو فرزند را مساوی قرار دهی؟ هاجر را از من دور کن و به جای دیگری ببر.
از آنجا که ساره قبلا مهربانی های بسیار به ابراهیم(ع) کرده و ثروت فراوانش را به ابراهیم(ع) بخشیده بود، این پیامبر اولوالعزم سعی داشت همیشه نسبت به ساره وفادار و مهربان باشد، اما آزار های ساره باعث شد ابراهیم(ع) شکایت نزد خدا برد.خداوند نیز دستور داد هاجر و اسماعیل را از ساره دور کن.
ابراهیم(ع) گفت:آنها را کجا ببرم.خداوند که می خواست خانه اش به دست ابراهیم(ع) و اسماعیل بازسازی شود به ابراهیم وحی کرد:آنها را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانه ای که آن را برای انسانها آفریدم یعنی مکه ببر.
ابرهیم(ع) گرچه با این کار از یک مشکل خانوادگی بزرگ رهایی پیدا می کرد، ولی چنین کاری بسیار رنج آور و مشکل بود، زیرا باید عزیزانش هاجر و اسماعیل را از فلسطین خرم و آباد، به دره خشک و تفتیده  مکه کنار کعبه ببرد که در لابلای کوه های زمخت و خشن قرار داشت.
ابراهیم(ع) به همراه هاجر و اسماعیل،فاصله طولانی فلسطین تا مکه را طی کرد و به سرزمین خشک و سوزان مکه رسید.در آنجا یک قطره آب نبود و هیچ انسان و حیوانی و پرنده ای وجود نداشت.ابراهیم(ع) در یکی از سخت ترین امتحانات الهی قرار گرفت و با تصمیمی قاطع فرمان خدا را اجرا کرد.هاجر و اسماعیل را به امر خدا در آن سرزمین گذاشت و آماده بازگشت به فلسطین شد.در این هنگام هاجر در حالی که گریان و ناراحت بود به ابراهیم(ع) گفت:ای ابراهیم(ع) چه کسی به تو دستور داده است که ما را در این بیابان قرار دهی که نه گیاهی وجود دارد نه حیوان شیردهی و نه حتی قطره آب آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟
ابراهیم(ع) گفت:پروردگارم به من چنین دستوری داده است.
هاجر نیز که این سخن را شنید در پاسخ گفت:حال که چنین است خداوند هرگز مارا به حال خود رها نخواهد کرد.
در این حال ابراهیم(ع) و هاجر با چشمانی اشکبار از هم جدا شدند و ابراهیم بعد از جداشدن از دو عزیزش، درحق آنها فراوان دعا کرد.
سرانجام هاجر بعد از مشقت های فراوان و سختی های طاقت فرسا در مکه با  معجزه ای روبرو شد.پس از آنکه به دنبال آب گشت و قطره ای یافت نکرد، و به بالین فرزندش اسماعیل بازگشت، مشاهده کرد که به اذن خدا زیر پای اسماعیل چشمه ای از دل زمین می جوشد.هاجر دور آن را سنگچین کرد و حوضچه ای در آنجا ساخت.این چشمه همان چشمه زمزم است.
زمانی زیادی از این ماجرا نگذشته بود که پرندگان آب را در آنجا دیدند و برای سیراب شدن به کنار زمزم آمدند.کاروانی به نام 《جرهم》 که حرکت غیر عادی پرندگان و فرود آنها را در میان آن دره مشاهده کردند،دنبال پرندگان را گرفتند و آمدند کنار آن چشمه و مادر و کودکی را در آنجا مشاهده کردند.
هاجر داستان را برای آنها تعریف کرد.از آن موضوع به بعد داستانهای زیادی در مکه به وجود آمد و کم کم مکه به واسطه حضور اسماعیل و مادرش هاجر و البته چشمه زمزم رونق فراوانی گرفت.
منبع : باشگاه خبرنگاران
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 2 )
  1. علی می گوید

    عالی بود

  2. فاطمه می گوید

    سلام
    این مطلب کاملا نادرست است

    استاد حشمت الله قنبری :
    حضرت خلیل الرحمان علیه السلام دو پسر داشته یکی حضرت اسماعیل بود از هاجر و یکی هم اسحاق بود از ساره که چون قضیه ی این دو نفر را مسائلشان را می دانید من خیلی در بسته و جمع و جور نکته ای را عرض کنم که ماجرای حضرت ساره و حضرت هاجر با اون چیزی که در عرف و در متن جامعه آمده بعنوان قصه اومده تطبیق ندارد که حالا این بچه دار نمی شد وگفت : برو با این ندیمه ات ازدواج کن . وقتی ازدواج کرد و اسماعیل به دنیا آمد و حسادت به او مستولی شد و به او گفت : ببرش و بعد هم ایشان برداشت و برد به واد غیر ذی زرع یک سرزمین لم یزرعی که هیچ کسی نبود . اینها نه با روح قرآن سازگاری دارد . نه با تعالیم توحیدی سازگاری دارد . نه با شخصیت والای حضرت ساره سازگاری دارد .
    این بد است که ما اتفاقات و حوادث و بی اخلاقی ها و بی تربیتی هایی که گاهی وقت ها ما در زندگی خودمان به وجود می آید را به اولیاء خدا تحمیل کنیم . حضرت ساره مادر انبیاء است . یک شخصیت والامرتبه الهی است . در عالم هستی کم نظیر است و موضوع فرستادن اسماعیل در سرزمین مکه هم یک اراده رحمانی بود . بواد غیر ذی زرع دارد ولی عند بیتک المحرم هم دارد . یعنی اسماعیل باید می رفت در اونجا در جوار کعبه مقدس تا مستقیما در شعاع تربیت الهی قرار داشته باشد . این نبود که از ترس اون باشد اونهایی که این حرف رو می زنند اعتبار ابراهیم را ، عدالت ابراهیم را ، نبوت ابراهیم را ، تربیت ابراهیم را زیر سوال می برند .
    حالا مثلا خب اختلاف داشت می گفت : چون بچه دار شدی و قیافه می گیری برو کوچه پایینی برو یک خیابون اون طرف تر نه اینکه از این طرف عالم به اون طرف عالم بعد برود توی یک سرزمین .. اینها به هر حال چون متن زندگی مردم با این چیزها خوش می شود . زود تو باور هم می نشیند . مردم معمولا به افکار تقلبی زود انس می بندند . لذا هر دو این زن ها زنان نمونه الهی هستند . اون چیزی هم که در متن زندگی های ما به عنوان بی اخلاقی می شود به اونها قابل اثبات نیست . اون چیزی هم که اتفاق افتاد اراده رحمان بود . لذا همش قشنگ بود و همش مطبق با شخصیت والای ابراهیم خلیل الرحمان بود .
    اسماعیل آمد مکه و اسحاق نسلش ادامه پیدا کرد . بعد از او یعقوب آمد و از یعقوب سلسله انبیای بنی اسرائیل شکل گرفت . ابراهیم نسب پیغمبر عظیم شأن اسلام به عنوان خاتم سفرای الهی شد و بقیه انبیاء که بخش مهمی از ایشان هدایت بنی اسرائیل بوده . یعنی هدایت یهود . اینها همه از اسحاق هستند .