حالا پس از سال‌ها دوباره او با نقشی متفاوت اما دلپذیر در سریال شهرزاد حضور پیدا کرده است.اگر چه دیر به گروه شهرزادی ها پیوسته است اما در همین چند قسمت هم باز توانسته نظر خیلی ها را به خود جلب کند.پرویز فلاحی پور از غیبت دو ساله اش در عالم هنر و بازی در سریال شهرزاد این گونه برایمان روایت کرد.

آقای فلاحی پورمدت زیادی در تلویزیون و سینما فعالیتی نداشتید چرا؟

بله همین طور است. حدود ۲ سال ممنوع الکار بودم و باور کنید هنوز هم نمی دانم چرا این اتفاق برایم افتاد. حتی در آن زمان با مهندس ضرغامی و آقای دارابی (معاون سیما) هم صحبت کردم اما هیچ جوابی به من ندادند.

در این مدت چه فعالیتی داشتید؟

یک طرح ۹۰ قسمتی نوشتم که امیدوارم ساخته شود به نظرم سریال خوبی خواهد شد.

برویم سراغ سریال شهرزاد، از آشنایی تان با حسن فتحی برایمان بگویید؟

من قبل از این که در تلویزیون فعالیت کنم در تئاتر بوده‌ام و روی صحنه بازی کرده‌ام. همان‌طور که می‌دانید فتحی هم فعالیتش را از نوشتن نقد برای تئاتر آغاز کرده و سال‌ها با این حوزه آشنایی داشته است. اخلاق تئاتری‌ها این است که همدیگر را بهتر می‌شناسند و برخلاف بسیاری از کارگردانان دیگر، به جای این‌که به دنبال بازیگران گیشه‌ای و استفاده از چهره‌ها باشند، به هنر و بازی بازیگر احترام می‌گذارند.

یعنی با انتخاب بازیگر در سینما به شیوه ای که در این چند ساله اخیر وجود دارد مخالف هستید؟

بله من این برداشت از سوپراستار سازی را که در سال‌های گذشته شکل گرفته و بازیگر صرفا براساس نامش برای نقش انتخاب می‌شود قبول ندارم. انتخاب بازیگر ازجمله مراحل اصلی یک پروژه است. بازیگر خوب با خودش خلاقیت و ایده به کار می‌آورد. هر چقدر که یک کار خوب باشد چنانچه بازیگر توانایی در آن حضور نداشته باشد، به درستی شکل نمی‌گیرد و برعکس این قضیه هم صادق است.

به نظرتان این موضوع در دیده شدن شهرزاد تاثیر داشته است؟

بله خیلی زیاد، حسن فتحی کارش را خیلی خوب بلد است و براساس تفکر درستی که دارد به سراغ بازیگران مناسبی هم رفته است و در نتیجه از کارش استقبال شد و فکر می کنم در حافظه تاریخی مردم هم باقی خواهد ماند.

نقش نصرت چگونه به شما رسید؟

در ابتدا قرار بود من در این سریال نقش حشمت را بازی کنم اما متاسفانه در آن مقطع با تهیه کننده به توافق نرسیدم ودر نهایت این نقش به ابوالفضل پور عرب رسید اما بعد از اتمام نقش ایشان در این سریال به دعوت دوباره حسن فتحی ایفاگر نقش نصرت شدم.

بازی در این نقش برایتان سخت نبود؟ چون از ابتدا در این کار حضور نداشتید؟

چرا برایم سخت بود به دلیل این که ۱۵ روز بیشتر برای تمرین در این نقش وقت نداشتم وهر جوری بود باید خودم را به گروه می رساندم البته در حین کار حسن فتحی کمک های خوبی به من کرد

نصرت بسیار آدم پر رمز ورازی است چرا؟

به نظرم این مسئله به نوعی هوشمندی کارگردان را نشان می دهد اگر دقت کنید همه افرادی که در کنار بزرگ آقا هستند به نوعی زخمی از او به تنشان خورده است ومی شود گفت نصرت هم یکی از آن ها است . به هرحال نصرت راز های زیادی با خود دارد که در ادامه بر ملا خواهد شد

آیا سریال شهرزاد ادامه خواهد داشت؟

بله البته قرار بود این سریال در ۲۶ قسمت ساخته شود اما به دلیل زمان آن از ۲۶قسمت به ۲۸قسمت تبدیل شد ودر جایی تمام می شود که مخاطب دوست دارد ادامه آن را ببیند.

بیشتر بازی شما جدا از بزرگ آقا در کنار قباد است. نصرت چرا این قدر قباد را حمایت می کند؟

چون چیزهایی از او می داند که دوست دارد کمکش کند این  مسئله را در ادامه داستان خواهید دید.

چندی پیش به نقش قباد از طرف سازمان دخانیات کشور انتقاد شد به دلیل تعدد سیگار هایی که در اکثر صحنه های این کار می کشد آیا شما هم این نقد را قبول دارید؟

بله البته باید بگویم که من شهاب حسینی را خیلی دوست دارم اما می خواهم صادقانه بگویم که ای کاش کمتر از سیگار استفاده می‌کرد به نظرم او در این مورد هوشمندانه عمل نکرده است.

بازی در این فضا (تاریخ معاصر) چقدر جزو علایق خودتان است؟

خیلی زیاد من به تاریخ علاقه زیادی دارم وقرار گرفتن در این گونه فضاها را می پسندم.اصولا سفر در تاریخ همیشه لذت بخش است.

دوست دارم کمی هم از گذشته خودتان برایمان بگویید. مثلا این که خانه پدری یتان را به خاطر دارید؟

خانه پدری برای من رنگ و بوی خاصی دارد و تمام خاطراتم به صورت تصویرهای رنگارنگ در ذهنم حک شده است. بازی های کودکی، سینما رفتن های یواشکی و… دلم می خواهد دوباره آن دوران را تجربه کنم. آن زمان شاید خیلی در رفاه نبودیم یا زندگی مان مثل امروز پر زرق و برق نبود اما غم و غصه نداشتیم یا اگر هم بود، خیلی بزرگ نبود و راحت می شد آن را رفع کرد.

در کودکی تان آرزویی داشته اید که هرگز برآورده نشده باشد؟

بله، من همیشه در کودکی آرزوی داشتن یک دوچرخه داشتم اما پدرم به خاطر امنیت من هیچ وقت برایم دوچرخه نخرید. برای همین وقتی خودم بچه دار شدم، اولین چیزی که برایش خریدم، یک دوچرخه بود. جالب است بدانید آن دوچرخه هنوز هم هست اما خراب شده و باید آن را تعمیر کنم.

مصاحبه بازیگران خانواده پرویز فلاحی پور بیوگرافی پرویز فلاحی پور بازیگران سریال اگه بابام زنده بود

پرویز فلاحی پور از پدر و مادرهای دیروز می گوید

فلاحی پور در مجموعه های تلویزیونی زیادی بازی کرده است؛ سریال هایی مانند همه خانواده من، گل های گرمسیری، حضرت یوسف(ع) و… اما بهانه ما برای گفت وگو با او حضور او در مجموعه های تلویزیونی یا سینمایی نبوده، بلکه از او خواسته ایم ما را با گذشته و خاطراتش همراه کند و از کودکی اش، خانه و خانواده اش برایمان بگوید و او نیز همین گونه ما را با دنیای خاطره انگیزش همراه کرده است. با ما همراه شوید.

خانواده برای شما چه مفهومی دارد؟

به نظر من خانواده زمانی معنای حقیقی خود را پیدا می کند که اعضای آن با یکدیگر متحد باشند و دغدغه یکدیگر را داشته باشند. خیلی از آدم ها در یک خانه زندگی می کنند ولی از هم جدا هستند؛ چه از لحاظ فکری و چه از لحاظ روانی. اما به نظر من معنای خانواده یعنی با هم بودن و یکدیگر را دوست داشتن.

فکر می کنید چرا در گذشته اعضای خانواده نسبت به یکدیگر احساس مسوولیت بیشتری داشتند؟

شاید چون در گذشته مسائل اقتصادی مانند امروز نبود و تا این حد فشار روی مردم نبود. آن زمان عواملی مانند اینترنت، ماهواره و شبکه های مجازی هم وجود نداشت. متاسفانه این دنیای مجازی باعث دوری آدم ها از یکدیگر شده است. البته درست است که با وجود این ابزارها دنیا به یک دهکده جهانی تبدیل شده اما آدم ها در خودشان فرو رفته اند و روزبه روز هم تنهاتر می شوند. متاسفانه ما روزبه روز به دنیای پر از تنهایی نزدیک تر می شویم که این موضوع می تواند بسیار خطرناک باشد.

چرا خطرناک؟

چون ما انسان ها به ارتباط نیاز داریم. نیاز داریم با هم باشیم و از یکدیگر دلجویی کنیم. مثلا قدیم در هر اتاقی یک تلویزیون وجود نداشت یا تا این حد شبکه های تلویزیونی مختلف نبود. آدم ها راحت تر به یکدیگر نزدیک می شدند و احوال پرس هم بودند. امروز با وجود همه امکانات، باز آدم ها بیشتر احساس تنهایی دارند و این اصلا خوب نیست.

ولی در گذشته خیلی از پدرها دیکتاتور بودند و خانواده های بسته تری داشتیم. قبول ندارید؟

ببینید، در گذشته خیلی از بچه ها به خصوص پسرها از لحاظ مالی و شغلی به پدرشان وابسته بودند و برای همین مجبور بودند این دیکتاتوری را تحمل کنند. من خودم با آزاد گذاشتن بچه ها موافق تر هستم اما آزادی ای که چارچوب داشته باشد، مثلا پدر من واقعا دیکتاتور بود و من هیچ وقت جرات نمی کردم در مورد چیزی اظهارنظر کنم، به خصوص وقتی میهمان داشتیم.

خب این جور رفتارها باعث بروز مشکلاتی هم می شد. به نظر من این رفتارها رشد نوجوان و جوان را کند می کند، به طوری که در آینده نمی تواند اعتمادبه نفس داشته باشد و درست تصمیم بگیرد. در قدیم به خاطر این گونه رفتارهای دیکتاتوری، خیلی از بچه ها سرخورده می شدند و نمی توانستند از آرزوهایشان بگویند ولی در حال حاضر بچه ها خیلی راحت اظهارنظر و از علایقشان صحبت می کنند.

گفته های شما را قبول دارم اما می خواهم بدانم پس چرا نسل شما آدم های موفق تری بودند؟

چون بچه های قدیم برای خانه و خانواده حرمت قائل بودند و اگر چیزی باب میلشان نبود، رودرروی والدینشان قرار نمی گرفتند. آنها با سختی بزرگ می شدند و برای همین ارزش داشته هایشان را بیشتر از بچه های امروز می دانستند.

ارتباط شما به عنوان یک پدر با فرزندانتان چگونه است؟ آیا به آنها آزادی می دهید؟

آزادی می دهم، اما کنترل شده. مثلا در دوست پیدا کردنشان خیلی حساس هستم و همیشه به بچه هایم هشدار می دهم که در انتخاب دوست دقت کنند یا سعی کنند دیروقت به خانه برنگردند.

در مورد آینده آنها چقدر دخالت می کنید؟

بیشتر سعی می کنم کمک کنم راه درست را انتخاب کنند. مثلا من دوست نداشتم فرزندانم بازیگر شوند اما دخترم به این کار علاقه داشت بنابراین سد راهش نشدم چون می خواستم چیزی که دوست دارد تجربه کند.

در گذشته هایتان چه چیزی را جا گذاشته اید که امروز دلتنگش هستید؟

خیلی چیزها؛ خیلی از رفاقت هایم را و… هنوز که هنوز است، سعی می کنم پیدایشان کنم چون به آنها نیاز دارم. امروز دلتنگ خیلی از چیزهایی که از دست داده ام هم هستم؛ مثلا افرادی که دوست داشتم اما در کنارم نیستند و حالا در دنیای دیگری زندگی می کنند…

در قدیم، اقوام هفته ای یک بار در خانه بزرگ تر فامیل جمع می شدند و با هم گفت وگو و احوالپرسی می کردند، اما حالا این اتفاق بسیار کمتر می افتد. به نظر شما چرا از آن جمع های شلوغ فاصله گرفته ایم و کمتر برای دیدن هم فرصت داریم؟

شاید بتوان گفت مسائل اقتصادی در این امر نقش پررنگی دارد. یادم است در قدیم مردم بیشتر می خندیدند اما حالا به زور می شود کسی را خنداند. به هر حال نباید بگذاریم این فاصله ها بیشتر شود. ما ایرانی هستیم و باید سنت های خودمان را حفظ کنیم. باور کنید انجام صله رحم خیلی از مشکلات را از بین می برد.

یک تصویر از خانه پدری تان به ما بدهید.

خانه پدری برای من رنگ و بوی خاصی دارد و تمام خاطراتم به صورت تصویرهای رنگارنگ در ذهنم حک شده است. بازی های کودکی، سینما رفتن های یواشکی و… دلم می خواهد دوباره آن دوران را تجربه کنم. آن زمان شاید خیلی در رفاه نبودیم یا زندگی مان مثل امروز

پر زرق و برق نبود اما غم و غصه نداشتیم یا اگر هم بود، خیلی بزرگ نبود و راحت می شد آن را رفع کرد.

در کودکی تان آرزویی داشته اید که هرگز برآورده نشده باشد؟

بله، من همیشه در کودکی آرزوی داشتن یک دوچرخه داشتم اما پدرم به خاطر امنیت من هیچ وقت برایم دوچرخه نخرید. برای همین وقتی خودم بچه دار شدم، اولین چیزی که برایش خریدم، یک دوچرخه بود. جالب است بدانید آن دوچرخه هنوز هم هست اما خراب شده و باید آن را تعمیر کنم.

شما در سریال های مذهبی مناسبتی زیادی بازی کرده اید که معروف ترین آنها مجموعه «شب دهم» به کارگردانی حسن فتحی بود. آیا خودتان از ایام محرم خاطره خاصی دارید؟

بله، در سال های کودکی ام در روستایی که پدربزرگم زندگی می کرد، در ایام محرم تعزیه خوانی های خوبی اجرا می شد. با اینکه سنی نداشتم اما لحظه شماری می کردم محرم شروع شود و برای دیدن تعزیه به روستا بروم. تعزیه خروج مختار همیشه جزو بهترین تعزیه ها برایم بوده است.

سکانس تعزیه خوانی در «شب دهم» را هم به خوبی اجرا کردید. شاید دلیلش همین بوده.

بله، این سکانس آخر که شمر می خواهد سر مبارک امام (ع) را ببرد و با امام حسین(ع) گفت وگو می کند و به او لگد می زند، بسیار من را متاثر می کند و آن زمان که این سکانس را به اتفاق حسین یاری بازی می کردیم، هر دویمان اشک می ریختیم و نمی توانستیم جلوی گریه مان را مقابل دوربین بگیریم.

باز هم دوست دارید در کارهای مناسبتی بازی کنید؟

بله، البته به شرط اینکه کارهای مذهبی باشند، مثل «شب دهم» چون بازی در این گونه مجموعه ها برکت خاصی دارد.