زندگی و مرگ مشهورترین قاتل ایرانی و ماجرای تجاوز به پسران

0

علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل (متولد ۱۲۷۲ خورشیدی – مرگ ۱۳۱۳ خورشیدی) اولین قاتل زنجیره‌ای ایران به حساب می‌آید. قربانیان وی را اکثراً کودکان تشکیل می‌دادند که او در اغلب موارد به آنها تجاوز می‌کرده‌ است.

طی مدتی که در عراق زندگی می‌کرده ۲۵ کودک را به قتل رسانده و پس از مدت‌ها زندان و پس از آخرین قتل در عراق به ایران می‌گریزد و در ایران هم مرتکب ۸ قتل می‌شود. وی در تاریخ ششم خرداد ۱۳۱۳ در تهران محاکمه و در ششم تیر ماه همان سال به دار آویخته شد. اصغر قاتل، عامل قتل بیش از ۳۳ پسر خردسال و نوجوان به عنوان اولین قاتل زنجیره‌ای ایران شناخته شده است؛ جنایات وحشیانه وی تنها به داخل کشور محدود نشد و تا کشورهای مرزی نیز پیش رفت.

مشهورترین قاتل ایرانی قاتل زنجیره‌ای علی اصغر قاتل زندگینامه اصغر قاتل دومینوی وحشت جرم اصغر قاتل تجاوز به کودکان بیوگرافی اصغر قاتل اعدام اصغر قاتل اصغر قاتل

علی اصغر یا اصغر قاتل به مردا و پسر بچه ها علاقه خاصی داشت و به شغل بامیه فروشی مشغول بود و از این طریق با پسرهای نوجوان ارتباط برقرار میکرد  بهشون تجاوز میکرد بخاطر این کار چند بار بازداشت شد ولی بخاطر سن کمش آزاد شد … تا در سن ۱۸ سالگی بخاطر چند فقره تجاوز به ۹ سال حبش محکوم شد و بعد از ازادی در سن ۲۷ سالگی مجددا بخاطر تجاوز به یه کودک به دو سال حبس محکوم شد و بعد از ازادی روش کار خودشو عوض کرد و به هرکسی که تجاوز میکرد اونو به طرز فجیعی میکشت و جنازه اونارو توی روخانه ، قنات ، و کوره و چاها مینداخت (از بچه ۵ ساله تا مرد ۳۰ ساله تجاوز کرد)…..

یکی از بزرگترین جنایاتش این بود سر ۳۳ کودک و پسر بچه رو بعد از تجاوز، با لبه تیز پیت حلبی برید ….ا و در لحظه اعدام گفت: «بنده در تمامِ عمر آرزویم این بود که سرم را بر فراز ببینم و دیگران را زیرِ پا. خب حالا طناب دار را که بالا بکشند به آرزویم رسیده ­ام.»

«۳۳ قتل در ۴۱ سال زندگی» این خلاصه زندگی اصغربروجردی یا‌‌ همان اصغر قاتل، اولین قاتل زنجیره‌ای ایران است که تیرماه سال ۱۳۱۳ در میدان توپخانه به دار آویخته شد. داستان جنایات اصغر قاتل ابتدایش در عراق بود و انتهایش در ایران. زمانی که اصغر قاتل فهمید به خاطر تجاوز و قتل ۳۳ پسر جوان و نوجوان قرار است اعدام شود گفت: «این‌ها یک عده بی‌پدر و مادر هستند؛ بی‌سروپا و خوشگل‌اند. این‌ها دشمن مملکت هستند. به این جهت آن‌ها را کشته‌ام.»

دومینوی وحشت در تهران ۱۳۱۲

زمستان سال ۱۳۱۲ برای تهرانی‌ها وحشت داشت. این موج ترس با کشف یک جسد بی‌سر در شترخان که نام بیابانی اطراف تهران بود آغاز شد. دهم دی ماه‌‌ همان سال نصرت‌الله ۱۹ ساله به اداره تامینات (آگاهی) تهران رفت و از پیدا کردن یک جسد بی‌سر حوالی شترخان خبر داد. جسدی که نصرت‌الله پیدا کرده بود سر آغاز کشف شدن چندین جسد دیگر شد. در بررسی اولیه مامور‌ها زیر چهارطاق ساختمانی مخروبه جسد عریان و بی‌سر پسر جوانی که هویتش معلوم نبود پیدا شد. خیلی نگذشت که با کاوش در اطراف‌‌ همان مخروبه جنازه سلاخی شده یک پسر نوجوان و سر بریده پسر بچه کم‌سن و سال نیز کشف شدند. خبر پیدا شدن این جنازه‌ها در تهران والدین را تشویق می‌کرد تا از بیرون رفتن بچه‌هایشان به تنهایی جلوگیری کنند.

دو ماه از آن حادثه گذشت و هنوز هیچ رد و سرنخی از قاتل و هویت افراد کشته شده به دست نیامده بود که خبر پیدا شدن جمجمه یک پسر جوان در میدان جلالیه سابق که‌‌ همان پارک لاله امروزی تهران است ترس و وحشت را به جان تهرانی‌ها انداخت.

پنج روز بعد پیدا شدن جسد جوانی ۳۰ ساله در اطراف قنات امین‌آباد که همانند افراد قبلی به قتل رسیده بود پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) را مجبور کرد تا جدی‌تر پیگیر قضایای قتل‌هایی باشند که گویا قرار نیست به همین زودی‌ها پایانی داشته باشد.

حمل راز جنایات در یک پیت حلبی

اوایل اسفند ماه سال ۱۳۱۲ مامور جوانی متوجه مردی میانسال و قوی‌جثه‌ای شد که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش بود. مرد به مامور گفت که بامیه فروش است و پیت حلبی هم ابزار کارش است اما کاوش درون پیت حلبی چیز دیگری را نشان می‌داد. کشف چند دست لباس خونین و چاقویی که رد خون بر آن مشخص بود مرد بامیه‌فروش را در تله انداخت و باعث شد تا مسیر زندگی‌اش به اداره تامینات بیفتد. مرد بامیه‌فروش که خودش را اصغر معرفی کرده بود ادعا کرد که لباس‌های خونی را حوالی حرم عبدالعظیم پیدا کرده است اما پرس‌و‌جو از همسایه‌های اصغر که ساکن کاروانسرای رضاخان بودند این گمان را ایجاد کرد که احتمالا اصغر‌‌ همان قاتلی است که پلیس به دنبالش می‌گردد. یکی از همسایه‌ها به ماموران گفت: «چند شب پیش اصغر با پسربچه‌ای به کاروان آمد و گفت که او برادر کوچکترش است. آن‌ها شب در کاروانسرا خوابیدند و صبح از آنجا رفتند اما وقتی که شب اصغر دوباره برگشت تنها بود و برادرش همراهش نبود. این لباس‌های خونی هم‌‌ همان لباس‌هایی است که تن برادر اصغر بود.» اعتراف اولیه اصغر به تجاوز و قتل «علی» که به گفته خودش قرار بود در کنارش شاگردی کند اولین برگ از صفحات بی‌پایان ۳۳ قتلی است که ۲۵ فقره آن‌ها در عراق اتفاق افتاده و بقیه در ایران صورت گرفته بود.

یک دادگاه جنجالی

مشهورترین قاتل ایرانی قاتل زنجیره‌ای علی اصغر قاتل زندگینامه اصغر قاتل دومینوی وحشت جرم اصغر قاتل تجاوز به کودکان بیوگرافی اصغر قاتل اعدام اصغر قاتل اصغر قاتل

خرداد و تیر سال ۱۳۱۳ خبر دادگاه اصغر قاتل تنها خبری بود که دهان به دهان می‌گشت و پیگیری می‌شد. اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل به جرم تجاوز و قتل ده‌ها پسر جوان و نوجوان در دادگاه محاکمه شد. او در دادگاه عنوان کرد که جنایاتش را در سن ۱۴ سالگی و در کشور عراق آغاز کرده بود تا اینکه عاقبت در سن ۱۸ سالگی به جرم آزار و اذیت پسران نوجوان به ۹ سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی از زندان تصمیم گرفت پس از انجام دادن کارش قربانی‌هایش را سر به نیست کند. همین تصمیم سرآغاز فرار اصغر قاتل به ایران شد. اصغر که در عراق به بچه‌ها تنقلات می‌فروخت و از این راه آن‌ها را فریب می‌داد پس از آمدن به ایران و مستقر شدن در کاروانسرای رضاخان تصمیم گرفت کار‌هایش را با شغل بامیه‌فروشی از سر بگیرد. اصغر قاتل در تمامی جلسات دادگاهش از چگونه کشتن پسر بچه‌های بی‌گناه حرف زد.

چرا کشتم؟

سابقه کشت و کشتار در خاندان اصغر ریشه‌ای تاریخی دارد. پدربزرگش لطفعلی‌خان از راهزنان مشهور منطقه بروجرد و پدرش علی‌میرزا دزد و قاتلی بنام بود. علی‌اصغر خودش متولد عودلاجان تهران بود اما پس از کشته شدن پدرش به بهانه زیارت به عراق می‌روند و برای همیشه در بغداد ساکن می‌شوند.

اصغر در عراق در قهوه‌خانه برادرش کار می‌کرد و از همین طریق دست به جنایت می‌زد. «درعراق در قهوه‌خانه برادرم هر چه پول‌ می‌گرفتم خرج اطفال می‌کردم. مدتی هم آجیل می‌فروختم و با اطفال رابطه‌ برقرار می‌کردم تا اینکه به علت فریب دادن ۵ بچه از فرزندان متمولین آنجا و فریب دادن آن‌ها، ۹ سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم که برایم زن بگیرد ولی قبول نکرد. دیگرهمیشه با اطفال بودم تا اینکه یک شب یک شاگرد نجار به نام حسن را فریب دادم، با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم، به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم. هر شب پلیس در خانه می‌آمد و بودن مرا در خانه کنترل می‌کرد، تصمیم گرفتم به هر پسری‌ که تجاوز می‌کنم، او را به قتل برسانم، در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم، اغلب جنازه را در شط غرق‌ می‌کردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که پس از سر بریدن هیچ آثاری باقی نمی‌گذاشتم. آخرین‌ بچه را که می‌کشتم کودک دیگری مرا دید و به‌ طرف شرطه دوید که من از همانجا به ایران فرار کردم.» روز محاکمه زمانی که رئیس دادگاه از اصغر پرسید: «می‌دانی که نتیجه این اعمال اعدام است؟» او پاسخ داد: «هر چه خدا نوشته‌‌ همان است!»

اعدام در توپخانه

پس از صدور حکم اعدام اصغر قاتل و تایید آن در دیوان عالی تمیز، او در واکنش به این حکم گفت: «این‌ها یک عده بی‌پدر و مادر هستند؛ بی‌سروپا و خوشگل‌اند. وقتی که ریش آن‌ها درآمد، دزدی می‌کنند. من با این‌ها دشمنی دارم. این‌ها دشمن مملکت هستند. به این جهت آن‌ها را کشته‌ام. من در خارجه که بودم از این‌ها خیلی بودند و خیلی از آن‌ها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آن‌ها را می‌کشتم.» روز ششم تیرماه سال ۱۳۱۳ روزی بود که حکم اعدام اصغر قاتل اجرا شد. جمعیت بسیاری از شب قبل برای دیدن اعدام او در میدان جمع شده بودند. او که از صبح آرام و خونسرد بود به محض دیدن طناب دار به جای توبه و طلب عفو و بخشش گفت: «من چند ولگرد و مجهول‌الهویه را کشتم، شما به‌خاطر آن‌ها مرا می‌کشید؟»

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ