بیوگرافی نیما کیوانی معمار و کارآفرین برنامه پایش +سوابق
نیما کیوانی ،کارشناس ارشد معماری، کارشناس مرمت و احیا بناهای تاریخی، مدرس دانشگاه در رشته های معماری و مرمت ابنیه، مدیر دفتر معماری کیوانی و همکاران، رئیس هیئت مدیره شرکت ساختمانی “اهورا نقش آریا”
سوابق کاری
سوابق تحصیلی
در سال ۱۳۸۸ توسط دو برادر معمار، نیما کیوانی و سینا کیوانی تشکیل شد. پروژه های طراحی شده توسط آنها در طیف های متفاوت معماری از جمله ساختمانهای مسکونی و تجاری و مرمت آثار باستانی بوده است. توجه به زیبایی شناسی و عملکرد و حس فضای خلق شده همراه با در نظر گرفتن معماری بومی همواره اساس تفکر شکل گیری معماری این استودیو بوده است.
ساختمان مسکونی اُرسی خانه اثر استودیوی معماری کیوانی
مسابقهی A’ Design Award یکی از معتبرترین مسابقات بینالمللی طراحی دنیاست که هر ساله، طراحان خلاق بسیاری از کشورهای جهان را گرد هم میآورد تا برای کسب مقام در رشتههای مختلف این چالش جهانی با هم رقابت کنند.
آنچه اعتبار این مسابقه را از سایر مسابقات بینالمللی طراحی متمایز میکند، پروسهی داوری آثار است؛ داوری این مسابقه در چندین مرحله و با مشارکت بیش از ۸۰ داور از میان کارشناسان حرفهای سراسر جهان اعم از؛ چهرههای آکادمیک، مدیران شرکتهای بزرگ، مهندسین و تکنسینهای اجرا، برندگان جوایز دورههای گذشته و مدیران برندهای معتبر جهان انجام میشود.
امسال(۲۰۱۶ میلادی) پروژهی « ساختمان مسکونی اُرسیخانه » از ایران، کار مشترک دو برادر معمار به نام های « نیما کیوانی » و « سینا کیوانی » ، برندهی مدال برنز این مسابقه در بخش معماری، ساختمان و سازه شده است.
و همچنین این پروژه امسال فینالیست و نامزد دریافت جایزه معمار در بخش ساختمان های مسکونی بود.
ساختمان مسکونی اُرسی خانه – استودیو معماری کیوانی و همکاران برنده مدال برنز جایزه بین المللی طراحی A Design Award
نیما کیوانی تلفنهای مربوط به ساختمان «ارسیخانه» را که تازگیها حسابی معروف شده، جواب میدهد و همان اول کار در پاسخ میگوید: «من متولد سال ۶۰ هستم.
دیگر جوان نیستم اما برادرم که اتفاقا پسر آرام و ساکتی است، سال ۶۶ به دنیا آمده و ما کار را با هم انجام دادیم، دقیقا هشت سال پیش من به شوخی به دوستانم گفتم تا قبل از سیوپنجسالگی یک جایزهی بینالمللی میبرم و همه به من خندیدند. حالا من برنده شدهام.
آن موقعها واقعا جوان بودم. اگر تمام اینها را به جوانی قبول دارید، صحبت کنیم.» و همینجا بود که صحبت ما با نیما شروع شد.
او ماجرای کارها و زندگیاش را از همان کودکی تا امروز برایمان تعریف کرد تا بدانیم چطور میشود دو برادر دههی شصتی، به خاطر ساختمان «ارسیخانه» که در نزدیکی پل گیشاست
جایزهی «آ دیزاین» (A Design Award) را که بزرگترین و مطرحترین جایزهی بینالمللی طراحی در دنیاست، به دست بیاورندماجرای زندگی متفاوت نیما به همان سالهایی برمیگردد که او در آستارا به دنیا آمده بود و تمام کودکیهایش در یک خانهباغ چندهزار متری سپری شده بود.
اصلا دویدن و بازی کردن و کلی کشفهای مختلف در این باغ موجب شده بود، روحیات او با افرادی که در آپارتمان بزرگ شدهاند، تفاوت اساسی پیدا کند.
او کمکم شیفتهی شعرهای سهراب سپهری میشود. همین بوده که گاهی کنار پدربزرگش مینشسته و با هم شعر میخواندهاند. وقتی درخت و چلچله و شعر هست، طبیعی است که نیما دستی هم به ساز ببرد و نوازندگی سنتی و خصوصا ضرب زدن را هم شروع کند (حالا بماند که بعدها آن را خیلی رسمی ادامه نمیدهد). راستی «نیما» بودنش هم در کل این ماجرا بیتأثیر نبوده است.
خودش که میگوید: «اسم من را به خاطر نیمایوشیج، نیما گذاشتهاند چون زمانی نیمایوشیج در آستارا دبیر ادبیات بوده و اتفاقا مادرم هم به شعرهای نیما علاقه داشت. مادرم شیفتهی ادبیات است و بعدتر من هم این را به ارث بردم.» البته این علاقه در خانوادهی ما موروثی است.
نیما در مدرسهی حکیم نظامی که دومین مدرسهی ایران به سبک مدرن مانند دارالفنون است و در سال۱۲۸۷ ساخته شده، درس خوانده. حرف به اینجا که میرسد، حسابی پز آستارا را میدهد و میگوید: «حتما میدانید که آستارا اولین شهری بوده که ریشهکن شدن بیسوادی در آن اعلام شده. از طرفی، آستارا یا اولین یا جزء اولین شهرهایی بوده که مدرسهی دخترانه داشته اما بگذریم… اصلا همین اولینها و همان مدرسهی حکیم نظامی، افتخار زادگاه من است.»
- سردرگمی شیرین انتخاب
تمام کودکیهای نیما که پر از هیجان و یادگرفتنهای متنوع بود، سپری میشود تا وقتی که مثل خیلیهای دیگر به آن دوران عجیب سردرگمی میرسد؛ روزگاری که سراغ استعدادهایش میرود تا بداند جواب آن موضوع انشای قدیمی «در آینده میخواهید چه کاره شوید؟» برای او چه میشود.
اتفاقا از همینجا هم یکسری از اختلاف نظرهای او اطرافیانش شروع میشود. نیما شاگرد زرنگ و درسخوان مدرسه بوده که همه کلی آرزوی دکتری و مهندسی برایش داشتهاند ولی او در کمال ناباوری همگان، رشتهی هنر را انتخاب میکند.
از همان اول هم دور رشتههای پزشکی را خط میکشد چون مطمئن بوده که نمیتواند با خون و خونریزی هیچ ارتباطی برقرار کند.
خلاصه، نیما سر حرفش میایستد و جا خالی نمیکند و در دانشگاه سوره، لیسانس مرمت و احیای ابنیهی تاریخی را میخواند.
بماند که از همان موقع هم خودش خوب میدانسته که چقدر معماری را دوست دارد و بعدها میخواهد طرحی نو در این رشته دراندازد. پس تمام زندگیاش را براساس همین اهداف میچیند و بعد از آن کارشناسی ارشد رشتهی معماری را میخواند.
برادرش سینا هم در همین گیرودار به رشتهی او علاقهمند میشود و کمکم به همپای جدی او در تمام پروژههایش تبدیل میشود.
- فیلمهایی که نیامده، رفتند
به لیست علاقهمندیهای نیما باید کارتئاتر، سینما و کارگردانی را هم اضافه کرد. او وقتی هفده یا هجده ساله بوده، دوست داشته که در دانشگاه در یکی از رشتههای مربوط به این حوزه، درس بخواند اما این کار را نکرده و امروز از تصمیمش خوشحال است چون معتقد است که میتوان این حوزه را با مطالعات جانبی و کار تجربی هم امتحان کرد.
اتفاقا در همان سالهایی هم که در دانشگاه سوره بوده، بیشتر اوقات کار تئاتر و فیلمسازی میکرده و در جشنوارهی بینالمللی تهران حاضر میشود و «کانون فیلم و عکس آستارا» را راهاندازی میکند، البته چند NGOدیگر هم در همین حوزهی فیلم و عکس و تئاتر تاسیس میکند که چون بیشترشان یا به نتیجه نمیرسند یا بعد از مدتی منحل میشوند، بیخیال توضیح دادن دربارهشان میشود.
در کنار اینها، با صدا و سیمای استانی هم کار میکند و مدتی هم در رادیوی استانی کار گویندگی انجام میدهد اما بخش تلخ ماجرا اینجاست که آنقدر برای فیلمسازی سنگ جلوی پای او میاندازند که دیگر عطایش را به لقایش میبخشد و میچسبد به همان کار معماری.
راستی در تمام فعالیتهای هنری نیما، سینا، برادرش هم حضور داشته است. اصلا هر جا و در هر هنری که نیما وارد میشده، سینا هم همراه او بوده است. تنها تفاوتشان در این است که سینا کمی ساکتتر و آرامتر است.
- تجربهی مدیریت
اینها همهی ماجرای همان چند سال پرشور جوانی است که دانشگاه رفتن هم هیجانهای فعالیتهای متفاوت را زیادتر میکند.
بعد از مدتی نیما کمکم سرش گرم حساب و کتاب زندگی میشود و با خودش میگوید زندگی هم خرج دارد و باید همه چیز را خیلی واقعیتر از گذشته ببینم. همان موقع ابتدا در شهرداری آستارا مشغول کار میشود و سپس سربازیاش را در یک شرکت مشاور میگذراند.
سال۸۴ ستاد «بزرگداشت روز معماری و هفتهی معماری کشور» تشکیل میشود و نیما در سال۸۵ مشاور دبیرکل این ستاد و مدیر هماهنگی و پیگیریهای ستاد میشود.
همین ماجرا، نقطهی عطف زندگی او میشود که برای سخنرانی بین آن همه استاد معماری و هماهنگ کردن برنامههای سنگین ستاد، باید اعتماد به نفسش را بیشتر میکرده و اطلاعاتش را بالاتر میبرده و خلاصه دنیای جدیدتری را تجربه میکرده است.
همان روزها بود که دیگر آن سمتهای پرطمطراق قبلی مثل «مسئول کانونهای فرهنگی هنری دانشگاه سوره» یا «مسئول کانون نمایش سوره» چندان برایش رنگی نداشت و دلخوشی ایجاد نمیکرد ولی تجربههای خوبی در آن سالها اندوخته بود
مثل اینکه دانشگاه جایی نیست که در آن فقط باید درس خواند؛ اتفاقا فضایی است که باید نحوهی تعامل با دیگران و مدیریت کردن را در آن یاد گرفت.
بعد حضور در همان ستاد، فرصتی شد تا تجربههای قبلیاش را عملی کند و حسابی از آنها یاد بگیرد.
- زندگی بدون توهم
نیما کیوانی یاد گرفته است که زندگیاش را بر اساس پنلها و برنامههای مشخصی که دارد، بگذراند؛ مثلا او شعر میگوید و داستان مینویسد و اتفاقا همیشه آنلاین است و سریع آنها را منتشر میکند ولی هنوز زمان چاپ نوشتههایش نرسیده است.
یکی از ریشههای این تجربه به روزهایی برمیگردد که او هم مثل خیلی از آدمهای دیگر، کلی کلاس میرفته و دورههای آموزشی متفاوتی میدیده و بعد فهمیده، این همه یادگرفتن، قابلیت ایجاد توهم را هم دارد.
پس هیچ وقت به دست آوردن یک موفقیت او را بینهایت خوشحال نمیکند.
شکستهای مختلف هم موجب نمیشود که به شدت احساس خسران و زیان کند چون تمام آن کارهای گروهی یا شخصی به او ثابت کرده که همیشه وقتی در زندگیاش شکستهای بزرگ رخ داده، بعدتر موفقیتهای بزرگتری نصیبش شده است.
او برای خودش قواعدی هم تنظیم کرده؛ قواعدی نظیر اینکه: «لذت بردن از زندگی، یکی از وظایف مهم ماست.» یا «موفقیت باید به صورت درونی به ما لذت بدهد.» خودش هم مثل عقیدههایش زندگی میکند و حتی به دوستانش هم میگوید: «باید به کارتان ایمان داشته باشید و تلاشتان را بکنید.
همانطور که من این کار را کردم. شاید برایتان جالب باشد بدانید، هشت سال پیش در جمعی دوستانه من به شوخی (البته در دلم جدی بودم) گفتم که من تا قبل از سیوپنجسالگی یک جایزهی بینالمللی میگیرم.
همه به من خندیدند ولی من به کارم ایمان داشتم و به نتیجه هم رسیدم. آرزویم هم این است که یک آرشیتکت بینالمللی شوم».