شعر عاشقانه و غمگین خاطرات تلخ

0

” خاطرات تلخ “

گفته بودی من برات همه چیزم

گفته بودی همه هستیمو به زیر پاهات میریزم

گفته بودی تا ابد باهات میمونم

گفته بودی عزیزم دردت به جونم

یادته گفته بودی تا آخرش پا به پاتم

هر جای دنیا بری، من باهاتم

یادته گفته بودی محاله تنهات بذارم

تو رو تو دلواپسی جات بذارم

یادته گفته بودی دلتو نمیشکنم

اگه این کارو کنم، خدا کنه جون بکنم

گفته بودی مرحم دردات منم

اونی که قلبته آروم میکنه فقط منم

گفته بودی صبح تا شب تو فکرمی

طاقت دوریمو نداری، حتی یه کمی

ولی حالا خیلی وقته که تو رفتی

زیر قولات تو زدی تنهام گذاشتی

غروب که میشه میرم کنار پنجره

وقتی به نبودنت فکر میکنم دوباره گریه ام میگیره

مگه آدم میتونه آنقده دلسنگ بشه

خیلی راحت بره و یه ذره دلتنگ نشه

غم و حسرت شده یار هر شبم

کاشکی میگفتی بجای عاشقی خیانتو خوب بلدم

یادتو توی دلم خاک میکنم

درسته قلبمو شکستی، نفرینت نمیکنم

تنها آرزوم اینه: تور رو از یاد ببرم روزی فراموشت کنم

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ