فرامرز صدیقی و فرشته جنابی +عکس
فرشته جنابی کیست الان کجاست چند سال دارد
فرشته جنابی (زاده ۱۳۲۷ – درگذشته ۴ خرداد ۱۳۷۷) هنرپیشه ایرانی بود.
علت مرگ و فوت فرشته جنابی
وی در ۴ خرداد ماه ۱۳۷۷ در سن پنجاه سالگی و در انزوا به دلیل سکته قلبی در تهران درگذشت.
آدرس قبر فرشته جنابی: بهشت زهرا، قطعه ۲۰۳، ردیف ۱۰۰، شماره ۱۶
فرشته جنابی در نمایی از فیلم برهنه تا ظهر با سرعت
فرشته جنابی و بهمن مفید در نمایی از فیلم طوطی ، محصول سال ۱۳۵۶
فرامرز صدیقی (در نقش مهدی دانشجوی چریک) در نمای کابوس با پرستاران بالماسکه برهنه تا ظهر با سرعت ۱۳۵۱
کمپوزیسیون معنادار فرشته نجات و جلاد مرگ دورنمایی از فیلم برهنه تا ظهر با سرعت
فرامرز صدیقی و ایرن در نمایی از فیلم برهنه تا ظهر با سرعت
خلاصه داستان فیلم برهنه تا ظهر با سرعت
مهدی جوانی دانشجو (فرامرز صدیقی) گریبانگیر عشق به فرزانه دختر مورد علاقهاش (فرشته جنابی نمین) است. خواهری دارد که سرطانی و رو به مرگ است او برای مداوای خواهرش از رئیسش در دفتر مهندسی ساختمان که آنجا نیز کار میکند، پولی میخواهد اما رئیس او از دادن پول ابا میکند. در همسایگیاش با پری زنی بیوه که آرایشگر است (ایرن زازیانس)، ارتباط برقرار میکند. از این زن آقا مشیر پیرمردی نزول خوار (اکبر جنتی شیرازی) حمایت میکند و رفیق او نیز هست. زن بیوه تشنه محبت و عشق است. بواسطه این زن، جوان دانشجو از پیرمرد پول نزول میکند اما در موعد بازپرداخت پول تعلل میکند و پیرمرد این قضیه را به او گوشزد میکند و جوان بر اثر فشار اقتصادی و درگیری لفظی، پیرمرد را ناخواسته هل میدهد و پیرمرد نزول خوار ناگهان فوت میکند و زن آرایشگر شاهد این به ظاهر قتل است.
زن آرایشگر از خدا خواسته جوان دانشجو را از این به بعد در اتاق خود مخفیانه پناه میدهد و هر دو در پنهان سازی این قضیه شریک میشوند. با گذشت زمان سرگشتگی جوان دانشجو بیشتر میشود و او بین ماندن و رفتن برای رسیدگی به وضعیت خواهرش و دختر مورد علاقهاش گیر میکند؛ زیرا هر لحظه ممکن است لو برود. در این فضای عصیان است که زن آرایشگر او را در بنبست خواست های شهوانی اش قرار میدهد و جوان دانشجو ناخواسته در این فضا قرار میگیرد.
با گذشت زمان او با مصرف حشیش مکافات قتل را در ذهنش تجسم میکند و عصیانگری او بیشتر میشود. با صلاحدید این زن یا خودش، مخفیانه صرافی امپریال را زیر نظر میگیرد و در منزل نقشه دزدی از آنرا بارها میکشد. مالک صرافی امپریال و فرزندش افرادی منفور و دونصفت هستند. او در نهایت با گروگانگیری و ضرب و شتم (شاید هم قتل) این افراد پول را به خواهرش میرساند و بعد از آن تصمیم میگیرد واقعیت را لو بدهد. مأموران پلیس متوجه میشوند و برای دستگیری او مراجعه میکنند اما او از دست آنها میگریزد و با ماشین ژیان خود به جاده خارج شهری میرود. او در نهایت سرگشتگی اما تلخ مجبور میشود ژیانش را با سرعت به دیوار بزند (در اینجا ناگهان فیلم، رنگی میشود) و بعد از زخمی شدن در حالی که ذره ذره جان میدهد (موسیقی بابک بیات با صدای اُپرایی سوپرانوی هرمینه اوج میگیرد). خودش را در دریاچهای پرت میکند و میمیرد.
منبع : ویکی پدیا