عکس فروغ السلطنه همسر ناصرالدین شاه

0

عکس فروغ السلطنه همسر ناصرالدین شاه

جیران که نام اصلی او خدیجه خانم تجریشی است ملقب به فروغ السلطنه (درگذشته ۱۲۷۶ قمری)، یکی از همسران محبوب و اولین سوگلی ناصرالدین‌شاه قاجار، پادشاه ایران بود.

جیران ملقب به فروغ السلطنه از همسران برگزیده ناصرالدین شاه بود. جیران دختری زیبا از اهل تجریش بود. چشمانی چنان گیرا داشت که از هر بیننده دل میربود. شاه نیز به دیدگان آهوی وی دلباخته و اسیر عشقش شده بود. روزی دور از او زیستن نمیتوانست و ماهی جز وی در آسمان زندگی خود نمیدید. در کنار جیران دیگر همسران خود را از یاد برده و آتش حسادت در دل خسته آنان افروخته بود. جیران از شاه دو پسر آورد که هر دو ولیعهد خوانده شدند ولی در کودکی از دست رفتند.

عکس فروغ السلطنه جیران واقعی جیران همسر ناصرالدین شاه جیران

جیران در جوانی به بیماری درمان ناپذیر مبتلا آمد. شاه روزی چند بار و هر بار چند ساعت در کنار بستر بیمار محبوبش می نشست و بیشتر داروها را بدست خویش به وی میخوراند سرانجام حالش به وخامت گرائید و پزشکان در علاجش فروماندند. روزی که جیران واپسین دقایق تلخ و شیرین زندگی را میگذرانید شاه لحظه ای از بالینش دور نشد و چون آخرین دم بر روی لبان بیرنگش سرد شد همسر تاجدار بر جسد بی جان دلدار زار گریست…

ناصرالدین شاه هرگز لقب جیران و اجازه ی سکونت در عمارت او را به کسی نداد. گاه خود بدان خلوت انس رفته زمانی با فکر روزگار گذشته و یادگارهای یار از دست رفته همدم و هم داستان میگشت.

تا شاه را جان به تن بود مهر جیرانش ازدل بیرون نشد و روزی که در حرم عبدالعظیم هدف تیر بیداد گشت دست بر زخم سینه نهاده خود را به ارامگاه جیران رسانید . در کنارش جان داد و همانجا بخاک سپرده شد. از آنجا که تیر بر قلب پر مهر شهریار نشست تا تربت یار چند گام بیش فاصله نبود و این آخرین راهی بود که پس از پنجاه سال سلطنت با دل خونبار پیمود.

منبع: یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه/ دوستعلی خان معیرالممالک/ صص ۳۸-۳۹

عکس فروغ السلطنه جیران واقعی جیران همسر ناصرالدین شاه جیران

اشعار سروده شده در وصف ناصرالدین شاه در فراق یار

روزی دلم گرفت ز اندوه هجر یار         آمد بیادم آن رخ و آن لعل آبدا
آن چشم همچو آهو و آن قد همچو سرو        آن ابروی کمان ودوزلفی تابدار
مکتوم درد و زلفش صد قلب غرق خون        در لعل آبدارش سی در شاهوار
در زیر ابروانش صد تیر از مژه       آراسته بقصد دل عاشقان زار
چون کردم این خیال زجا جستی بشوق           لیکن نکرده وصفش یک دو از هزار
از شوق بوسه ای که زنم بر لبش شده            گوئی دهان من شکرستان این دیار
دل در برم قرار نمی یافت هیچ دم           تا آنکه در رسیدم در صحن کوی یار
در درگهش ندیدم آثار خرمی        کاخش همه شکسته و پر گشته از غبار
بر جای سار و بلبل بنشسته فوج زاغ           برجای سنبل وگل روئیده تل خار
آن مسکنی که بودی روشن چو روی ماه          بر دیده ام بیامد چون شهر زنگبار
بر جای ناله فی از هر طرف رسید         بر گوشم از درونش آواز الفرار
خمها شکسته دیدم ساغر زمی تهی           عودش شکسته دیدم بر جای آن نگار
از گردش سپهر چو آن حال شد عیان           کردم هزار شکوه از این دو روزگار
چون آمدم برون ز در این بیت را بصحن             دیدم نوشته اند بخطهای زرنگار
رفتیم از این جهان و نداریم هیچ چیز            الا دل ربوده عشاق بار بار

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ