دام دختر ۲۰ ساله برای پسران ورزشکار و خوش تیپ

0

چند روز قبل پسری قوی هیکل به اداره پلیس رفت و از سرقت موتورسیکلت و وسایل با ارزش خود به دست دختر جوانی شکایت کرد.

او گفت: دو هفته قبل پس از خروج از باشگاه دختر زیبایی که به نظر پولدار هم می‌آمد بی‌مقدمه سر صحبت را با من باز کرد و به من گفت شما بسیار جذاب و خوش تیپ هستید و دلم می‌خواهد با شما دوست شوم. بعد هم بلافاصله گوشی تلفن همراهم را از دستم گرفت و شماره خودش را در آن وارد کرد و بدین ترتیب شماره من روی گوشی‌اش افتاد.

او ادامه داد: در این دو هفته با دختر جوان صحبت و ملاقات داشتم. هر روز همدیگر را می‌دیدیم و برای تفریح باهم بیرون می‌رفتیم. تا اینکه درست روز پانزدهم درحالی که به همراه الینا سوار بر موتور سیکلت گرانقیمتم بودم او از من خواست تا برای خرید آبمیوه کنار خیابان نگهدارم. الینا از موتورم پیاده شد و با دو آبمیوه برگشت، بعد از خوردن آبمیوه حالم بد شد و چشم‌هایم سیاهی رفت به خودم که آمدم متوجه شدم داخل بیمارستان هستم. از موتورسیکلت گرانقیمتم، گوشی تلفن همراهم و دستبند طلا و پول‌هایم خبری نبود.

با شکایت پسر ورزشکار تحقیقات آغاز شد در حالی که ردیابی‌ها از سوی کارآگاهان پلیس ادامه داشت آنها با دومین شکایت مواجه شدند. این بار نیز پسر ورزشکاری در دام دختری به‌نام الینا افتاده و درست در پانزدهمین روز آشنایی بی‌هوش شده و موتورسیکلت، گردنبند طلا، گوشی تلفن همراه و پول‌هایش به سرقت رفته بود.

در حالی که بررسی‌ها برای دستگیری دختر جوان ادامه داشت کارآگاهان متوجه شدند گوشی تلفن همراه شاکی فعال شده است. بدین ترتیب مأموران به سراغ مرد میانسال که از گوشی تلفن استفاده می‌کرد رفتند. مرد میانسال که از ماجرای سرقت بی‌خبر بود در تحقیقات گفت: گوشی را دخترم به من هدیه کرد. با اطلاعاتی که مرد میانسال در اختیار تیم تحقیق قرار داد، الینا بازداشت شد. او که ابتدا منکر سرقت‌ها بود زمانی که با شاکی‌ها رو به رو شد به ناچار به سرقت‌هایش به شیوه بی‌هوشی اعتراف کرد.

او درباره انگیزه اش از سرفت گفته:عشق به پسر عمویم مرا وادار به سرقت کرد. او را بشدت دوست دارم چندین بار به خواستگاری‌ام آمد. اما از آنجایی که وضع مالی آنها زیاد خوب نبود پدرم برای این ازدواج شرط گذاشت. او به پسر عمویم گفت اگر می‌خواهی با این ازدواج موافقت کنم باید خانه و ماشین بخری و بتوانی مهریه بالایی را برای دخترم در نظر بگیری. پسر عمویم نمی‌توانست این پول را تهیه کند به همین دلیل به فکر سرقت افتادم. بعد از بی‌هوش شدن طعمه‌هایم
سرعمویم موتورسیکلت‌ها را سرقت می‌کرد و من طلاها و وسایل با ارزش را و بعد از آن پسر عمویم موتورها را می‌فروخت.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ