۱۵ ساله بودم که مطلقه شدم! / از ناچاری به مرد میانسال بله گفتم و حالا..!
سن و سالی نداشت اما غم روزگار زیر چشمانش را چروک انداخته بود. «شیدا» در حالی که دست دختر ۴ سالهاش را گرفته بود، جلو در اتاق مشاوره ایستاده بود. درماندگی در چهرهاش موج میزد. شک داشت که داخل بیاید. سلام کرد اما پیش از اینکه قدم جلو بگذارد…