می خواهم باتو باشم

0

می خواهم با تو باشم …تویِ یک کلبه جنگلی ،کنار بخاری هیزمی ،با یک سماور ذغالیمی خواهم لابلایِ یک سادگیِ اصیل ، سهمِ دستانِ تو باشم .لابلایِ سکوتِ سرد و کوهستانیِ جنگل‌مه آلودبنشینم‌روی صندلی چوبی، برایم چای بریزی و با نهایتِ شیطنت و دلبری ات تعارفم کنی .تو مدام ، مرا نگاه کنی و با شیرینیِ لبخندهایت ، چایم را بنوشم .و من بمیرم برایِ نگاه هایِ هدف دارِ زنانه ات …و من بمیرم برایِ خنده هایِ ریز ریز و جانانه ات …آرام کنارِ تو بنشینم ، سرت را رویِ پاهایم بگذارم و برایت شعر بخوانم ،لای موهایت‌ دست بکشم وو تو محوِ طنینِ عاشقانه ی صدایم شوی ،جوری نگاهم کنی که احساس کنم خوشبخت ترین آدمِ رویِ زمین ، منم !می خواهم برایِ تو باشم ،میانِ سادگیِ یک چهار دیواری …جایی که هر ثانیه ، بی محابا سر رویِ شانه هایت بگذارم ،که وقتی مرا در آغوش می گیری ، در آغوشِ زنانه ات حل شوم ،که وقتی مرا می بوسی ، برایِ گرمیِ بوسه هایت بمیرم … !

ساتین : دلگویه

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ