تی بلامیسر

0

زیاده‌خواه نیستما… جاده‌ی شمالتوی جنگلدو تا کُنده درختکمی‌ هیزم، کمی‌ آتشکنار چادر”لباسِ محلی تَن کُنی، بشینی به انتظارَم..!”که بیام و همونجوری که مثلِ پروانه دورِت میگردم، بگی:”تی خَسته‌جانِه رِه من بیمیریم که آقاجان”♥️آروم‌ بخندم و فنجونِ‌چایُ از سینیِ توی دستت بردارم و با دستِ دیگَم، موهای ریخته رو صورتتو کنار بزنم و ببوسم پیشونیتو! بگم:” خدا نوکونه بلامیسر”و من صدبار بمیرم واسه این‌ لحظه‌می شود؟

ساتین : دلگویه

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ