آرشیو دسته بندی
دلنوشته
به نام نامیِ عشق
دلدلکم:حضرت معشوق از چشم هایتنمی توان نوشت و حریر گیسوانت رانمی شود وصف کردشراب سرخ لبانت آتشینگونه هایت ملیح و نمکینو چهره ات چونان عطر بید مشکو گلاب قمصر بهترینزیباترین شعر خداحضرت زیباحضرت معشوقتوووو نابی و برایم چونان ثوابی وگرم و طلایه…
نیایش لبانت
دیووانه میشم وقتی... با دوست دارمهایتقلبم رانشانه میگیریآغوشم مأمن دیوانگیت می شود و تو با شرمی دلبرانه دلبریهایم را به جان خریداریوقتی.. از حرارت بوسه هایم گونه ات داغ می شودانگشت اشاره ام..به رگ گردنت نزدیک می شودمی خواهم نبض عشق را در رگ…
برای آهوی قلبم
دوست دارم یک نیمه شب که برایت مینویسم...از خواب بپری!غرغرِ نور زرد لامپ را به جانم بزنی...تِلو تِلو بخوری و بیایی بالای سرم،با چَشمان خمار و خواب آلودت به چَشم های بی قرارم بنگری..و مرا خالق هزار شعر ناب کنی...نرم تکیه بزنی به صندلیو موهای…
می خواهم باتو باشم
می خواهم با تو باشم ...تویِ یک کلبه جنگلی ،کنار بخاری هیزمی ،با یک سماور ذغالیمی خواهم لابلایِ یک سادگیِ اصیل ، سهمِ دستانِ تو باشم .لابلایِ سکوتِ سرد و کوهستانیِ جنگلمه آلودبنشینمروی صندلی چوبی، برایم چای بریزی و با نهایتِ شیطنت و دلبری…
دوسِت دارم
دوسِت دارم ولی با ترس و پنهانیکه پنهان کردن یک عشق یعنی اوج ویرانی....دلم رنج عجیبی میبرد از دوریتاما....نجابت میکند مانند آهوهای ایرانیدوسِت دارم ....غم این جمله را دیدیتفاوت دارد این سیلاببا شبهای بارانیدوسِت دارم دوسِت دارم دوسِت دارم …
مشاعره لبهایت
من مشاعره ایمثل لمسِگلپونه های دشتِ سینه ات می خواهمکه تمام شعر های عاشقانه جهان رااز روی دامنِ چین چینَتو تمام دوستت دارم های جهان رااز روی دگمه دگمه پیراهنتعاشقانه بچینم...آهوی من؛غزلی برای آغوشت سروده امتا بنوازم بر پوست تنتآوایِ آرامِ…
تی بلامیسر
زیادهخواه نیستما... جادهی شمالتوی جنگلدو تا کُنده درختکمی هیزم، کمی آتشکنار چادر"لباسِ محلی تَن کُنی، بشینی به انتظارَم..!"که بیام و همونجوری که مثلِ پروانه دورِت میگردم، بگی:"تی خَستهجانِه رِه من بیمیریم که…
چشم انتظار
قرارِ دل بی قرارمتاب نمی آورم ....بی تو بودن رازندانی ام کن به محکومیت آغوشت ،تو را نداشتن،کلافه ام می کندحیران می شوم در کوچه پس کوچه های دلتشب ها که بیشتر از همه میخواهمت گم میشوم.....حقیقتش را که بخواهی...عریان و بی پوشش ولو میشوم…
مهتابِ خیالت
غزل بانو، دعوت کن مرا به آغوشت، و مهمان کن به چشمانت نشینم بر خوان لبهایت شرابی، بوسه ای، عطرِ دل انگیزی، فدای قد رعنایت... شوم تا من بقربانت، دلم را بند کن با بزمِ شیرینی کنارِ شورِ لب هایت و بلوایی میانِ خط به خطِ قوسِ اندامت نوازم بر تنت…
عشق و ایمان
دلم ضعف میرود، برای لحظه ای که به قصدِ بوسیدنت نزدیک میشوم .... و طوفانِ عشق و هوس بپا میکنی.. و دُرست زمانی که لبهایت بیتابِ بوسیده شدنند، تنها نفسهایت را بو میکشم... و مُهر لبم را بر پیشانی ات مینشانم... و این اتفاق... پلی است…
به وقت بوسیدنت
به وقت بوسیدنت باز کن..... یا ..... باز می کنم دکمه پیراهنت را می خواهم در حوالی عشق و هوس ِ تو باشم شاید دعوتم کنی به آغوشت.... بمان تا تمام عشقهای دنیا را به پایت بریزم و آنقدر دلتنگت شوم تا فراموش کنم سالهایی را که در انتظارت نشسته…
عروس عاشقانه های من
دلم از آن شیطنت های زنانه می خواهد مثلا موهایت را ببند یا بده ببافم برایت و بی اختیار بپر بغلم کن دستانت را دور گردنم حلقه کن بگوووو که دوستم داری بوسه هایت را روی لب هایم برویان و با عطر آغوشت چشم هایم را ببند دلم می خواهد غرق شوم در رویای…
بنَواز مرا
بنَواز مرا، با آرشه تار موهایت با بوسه هایی که لبالب با دریا می نوشند شراب مستی را بنَواز دستانم را برای به آغوش گرفتنت برای لمس اندامت و پاهایی که از نوازش تو قدمهایش را محکم برخواهد داشت، بنَواز با نوازش چشمان آهویی اَت این جسم خسته را...…
لیلی، مرا ببر
من آغوش می خواهم داغی سوزانِ لبی از مستی عشق نه از حرصِ هوس من آتش سوزانِ تنِ لیلی ام را می خواهم قاصدک؟ مرا بر بالت سوار کن اینجا لیلی نیست.... منِ بی آغوش مانند تخته پاره روی آبم می پوسم... تنم از بی آغوشی گرمایش را به سردی زمستان سپرد…
همین جا بمان عشقم
همین جا بمان عشقم همین گونه که هستی دلم آغوشت را میخواهد تا در آن آرام و رام ... سر نهم بر روی سینه ات گوش کنم به صدای قلبت و زندگی کنم در هوای "نفس" هایت ...! و عاشق تر شوم و "نفس" هایم به شماره بیفتند ... و بیقرار تر شوم دلم میخواهد باز…