آخر فیلم شبی که ماه کامل شد چی میشه ؟
داستان شبی که ماه کامل شد واقعیت دارد
عبدالحمید در بازار تهران عاشق چشمهای فائزه، دختر یکی از مشتریانش میشود. بانویی که درنبود پدر با مشقت فراوان دوفرزندش؛ فائزه وشهاب را بزرگ کرده ورغبتی به عروس کردن راه دوردخترش ندارد. اما با این همه عشق دختر وپسر به مخالفتها میچربد وفائزه همسر عبد الحمید میشود. مشکلات زندگی وخانواده عبدالحمید بعد از ازدواج یک به یک بر فائزه عیان میشود. خانواده عبد الحمید خواسته وناخواسته درگیر تخلفات شهروندی فروان از جمله حمل ونگهداری اسلحه وقاچاق و…هستند.
این همه انگیزهای میشود تا فائزه برای دورماندن خانواده اش از خطر تصمیم به ترک وطن واقامت در اروپا بگیرد وعلی رغم مخالفتهای مادر با برادرش جهت انجام مقدمات پناهندگی راهی کشور پاکستان میشود واین تازه آغاز ماجرا است. (این فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است). شبی که ماه کامل شد در نگاه اول عاشقانه آرامی است که در پایان روایتش منتهی به یک تراژدی تلخ میشود.
در سیر داستان عبدالحمید به پاکستان میرود، شخصیت و رفتار او تحت تاثیر برادرش عبدالمجید (یا همان عبدالمالک) عوض میشود. این روند تحول عبدالحمید عاشق به عبدالحمیدیاغی و عدول از عقاید، میبایست مهمترین موضوع جدی و نقطه عطف داستان باشد اما فیلمساز نه تنها به آن نمیپردازد بلکه به سادگی و تنها با گریم و گذاشتن ریش برای او از آن میگذرد.
عبدالحمید در پاکستان و در خانه برادرش سکونت دارد، فائزه به همراه برادرش شهاب به پاکستان میرود و وارد این خانه میشود.
فائزه از خانه فرار میکند و خود را به بازار میرساند و از مغازه قصابی به شهاب برادر خود زنگ میزند و به او هشدار میدهد که در دام یک گروه جنایتکار اسیر شده است، شهاب برای نجات خواهرش به سمت سفارت ایران میرود اما قبل از رسیدن به سفارت توسط افراد عبدالمالک ربوده میشود. نما کات میشود، شهاب را پای چوبه دار میبینیم، عبدالمالک ریگی خود را به آن محل میرساند، طناب دار را از گردن شهاب باز میکند و از او بابت رفتار افرادش پوزش میخواهد! کمی بعد شهاب را در حال خوردن غذا با ولع بسیار میبینیم! گویی هیچ اتفاقی نیافته است! عبدالمالک به شهاب میگوید باید رو به دوربین چند دیالوگ بگوید و به او اطمینان میدهد که تمام اینها یک فیلم ساختگی است و بعد از آن نه به او کار دارند و نه به خواهرش، شهاب براحتی باور میکند! انگار نه انگار که خواهرش به او هشدار داده بود با یک گروه بسیار خطرناک طرف است، گویی به کل فراموش کرده است که لحظه پیش او را به شکلی ربوده بودند و بر گردنش طناب دار آویخته اند.
سکانس پایانی. بعد از قابی که عبدالحمید در سمت چپ که نقطه ی توجه است قرار گرفته و دوربین در موضع بالاتر و این بار در خدمت او و علیه دختر است و فائزه کاملا رها شده در سمت راست را می بینیم، عبدالحمید می رود تا اسلحه را از کشو بردارد. پس از آن قابی داریم که در آن تصویر درشت اسلحه در حالی دیده می شود که زاویه دوربین نسبت به فائزه “های انگل” است. بدین ترتیب فیلمساز در واپسین نماهای فیلم خود، تسلط اسلحه را در مقابل حقارت فائزه و ابهت خشونت را در برابر خفت لطافت به وضوح در معرض نمایش می گذارد و نشان می دهد که فائزه را اصلا دوست ندارد. عبدالحمید بالش را روی صورت فایزه می گذارد و شلیک می کند.
خیلی فیلم مزخرفی بود