شعرهای زیبای عاشورایی
دشت بلا
گفت محمد که ز دشت بلا
بیسرآیند حسین مرا
ای لب تو تشنهترین غنچهها
کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشی و عشق نگردند جمع
شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطی اگر در قفس آئینه داشت
چلچله ما غم دیرینه داشت
غصه حریف دل مشتاق نیست…