عشق و ایمان

0

دلم ضعف می‌رود، برای لحظه ای که به قصدِ بوسیدنت نزدیک می‌شوم …. و طوفانِ عشق‌ و هوس بپا می‌کنی.. و دُرست زمانی‌ که لب‌‌هایت بی‌تابِ بوسیده شدنند، تنها نفس‌هایت را بو می‌کشم… و مُهر لبم را بر پیشانی ات می‌نشانم… و این اتفاق… پلی است که عشق و ایمانم را بهم پیوند میدهد… و آنوقت صدایم کن، تا غرق نت به نت موسیقی کلامت شوم صدایم کن، تا با جان دل به میزبانی‌ات بیایم و تصدقت بروم صدایم کن تا زندگی صدایم کند آخر میدانی جان دلم انگار صدایت نفس دارد زندگے

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ