همسر شهید حمید باکری الان کجاست؟ +عکس
فاطمه چهل امیرانی همسر شهید باکری الان همسر کیست
شهید حمید باکری در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۵۸ با فاطمه چهل امیرانی ازدواج کرد، حاصل این ازدواج، ۲ فرزند (یک دختر و یک پسر) بود.
مجتبی ذوالنور که ۱ مرداد ۱۳۸۸ در کرمان سخن می گفت با یادآوری خاطره تاریخی طلحه و زبیر تصریح کرد: امام خمینی رحمتالله علیه در جایی فرمودند « میزان و ملاک حال فعلی افراد است »، اگر همسر شهید حمید باکری به طرفداری از کاندیدایی فریاد بلند می کند، چرا میگوید، همسر شهید حمید باکری و چرا نمیگوید، همسر دوم علی یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحات هستم و یا همسر شهید مهدی باکری که همین ادعا را دارد، نمیگوید، اکنون زن یک معلم گیلانی هستم، چرا از اسم شهدا برای مقاصد خود سوءاستفاده میکنید.
پاسخ همسر شهید حمید باکری به ذوالنوری
فاطمه چهل امیرانی همسر شهید حمید باکری در ۴ مرداد ۱۳۸۸ با نگاشتن مطلبی به ادعاهای مطرح شده از سوی حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری پاسخ داد.
به نوشته اعتماد بخشی از این پاسخ به شرح زیر است:
آنچه آقای ذوالنوری مرا به آن متهم می کند یک عمل شرعی است که البته من موفق به انجامش نشده ام،
من به شهادت اطرافیانم در همه حال با حمید باکری زندگی می کنم و هنوز هم به حرف و سفارش او عمل می کنم و فقط از او حساب می برم و او را بهترین هدیه خداوند در زندگی خود می دانم. عشق حمید و عشق فرزندان او معامله یی است که در مقابل همه دنیا و مافیها کرده ام و واقعاً تاکنون از این معامله پشیمان نیستم و همین ها باعث می شود بتوانم این دنیایی را که هیچ وابستگی به آن ندارم، تحمل کنم. نمی دانم این آقایان و امثالهم این واژه ها را درک می کنند؟
شکل و شیوه آشنایی شما باهم چگونه بود؟
ما با حمید در یک محله زندگی میکردیم. خواهرهایش با خواهر من دوست بودند. دو تا برادرهایشان علی و رضا، در تهران دانشجو بودند. علی (از بنیانگذاران سازمان مجاهدین بود) در سال ۵۰ دستگیر و ۵۱ هم توسط ساواک شهید شد. یادم هست که روز چهارشنبه بود در روزنامه نوشته بودند که سحرگاه پنج خرابکار اعدام شدند. رفتوآمد ما با خانواده باکری ادامه داشت تا زمانی که من وارد دانشگاه شدم. با توجه به فعالیت گروههای سیاسی مختلف من انتخاب کردم که مذهبی بشوم.
خب بعد چه شد که ازدواج کردید؟
من اصلا قرار بود با یک نفر دیگر ازدواج کنم که مسالهای پیش آمد و قضیه به هم خورد. یک روز آذر ۵۸ دیدم که حمید که حالا دیگر در سپاه ارومیه بود، زنگ زد خانه ما. گفت با شما کار دارم. فکر کردم راجع به مسایل و جو سیاسی دانشگاه است. قرار شد به منزل خواهرشان بروم. از شرایط فهمیدم موضوع دیگری باید باشد و احتمال دادم بهوسیله من میخواهد از یک دختر خانم آشنا خواستگاری کند. چایی آورد و بعد از اینکه با آرامش چایی را خورد، گفت که من از شما خواستگاری میکنم. من خندهام گرفت و همینجور شروع کردم به خندیدن. بعد هم گفتم من کاری دارم باید بروم. بلند شدم رفتم خوابگاه دختران. گفتم اگر بدانید چه جُکی امروز اتفاق افتاد.
گفتم اصلا باورتان نمیشود حمید باکری مظلوم با پررویی از من خواستگاری کرده است. گفتند حالا میخواهی چه جوابی بدهی. گفتم طبیعی است که میگویم نه. ما اصلا هیچ سنخیتی باهم نداریم و شبیه هم نیستیم، البته یک وقت هم دیدید نظرم را عوض کردم. بعد که رفتم خانه و به مادرم گفتم. گفت وای «فاطمه» حمید خیلی پسر خوبی است. برای دادن جواب چند روز بعد در دانشگاه باهم قرار گذاشتیم و مختصر و مفید گفتم ما دو تا روحیههای مختلف داریم و برای سوالهای کوتاه من با حوصله جوابهای طولانی میداد تا من را مجاب کند. یادم هست، هوا خیلی سرد بود، من هم خیلی سردم شده بود. پیش خودم گفتم، میگویم باشه، اما فردا میگویم نه، پشیمان شدم. ما بله را گفتیم و همان شد. جالب است سال ۵۸ پدرشان به رضا برادر بزرگتر حمید (که سال ۵۰ با برادرش به دلیل مبارزات سیاسی دستگیر و به حبس ابد محکوم شده بود و در سال ۵۷ بهوسیله مردم از زندان آزاد شده بود) و مهدی میگوید که الان وقت ازدواج شماست اما به حمید تعارف هم نمیکنند (با خنده). ۳۰ دی ۵۸ عقد کردیم و بعد از یک هفته در یک اتاق کوچک در منزل عمه حمید طبق معمول رسوم آن وقت با سادگی زندگیمان را شروع کردیم.
زهرا باکری، خواهر حمید و مهدی باکری از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در جنگ ایران و عراق شهید شدند، پیرامون زندگی خانوادگی برادران خود گفت:
زهرا باکری: خانم برادرهای ما تاج سر ما هستند. خانم برادرهای ما پشت سر برادرهای من، جبهه به جبهه خانه به دوشی کردند. الان میآیند هر کدام را صیغه یکی میکنند. آخر کسی که اسمش را مسلمان بگذارد، چنین کاری میکند؟ خانم برادر من اگر صیغه کسی بود چرا دخترش از پسر او طلاق گرفت؟
پس داستان ازدواج ایشان با آقای یونسی که عنوان کرده بودند..
آقای یونسی پدر شوهر دختر حمید بود. یک ازدواج نادرستی کرده بودند بعد از پنج سال همه خانواده علاقهمند بودیم که متارکه بشود که دو سال پیش متارکه انجام گرفت.
زهرا باکری، خواهر شهیدان مهدی و حمید باکری، از فرماندهان سپاه ارومیه که در جنگ شهید شدند، در ۶٧ سالگی بعد از مدتها دست و پنجه نرم کردن با سرطان در ارومیه، شهر زادگاهش درگذشت.
دو نفر از پسران این خانواده قبل از انقلاب به خاطر فعالیتهای سیاسی خود محکوم به اعدام و حبس ابد شدند و دو پسر دیگر هم زمان جنگ شهید شدند.
منبع : خبرآنلاین و تابناک