آدرس پیج اینستاگرام هانا ستوهی +عکس

0

هانا ستوهی hana sotoohi کمدین و استند آپ کمدی شرکت کننده در خنداننده شود خندوانه با انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت:

هر دو سه هفته یبار ، چهارشنبه که میشد بابا میگفت جمع کنید وسایلتونو نصف شبی راه بیوفتیم یه سر میریم شمال ، یه حال و هوایی عوض کنیم . شهر و استان و نقشه و چپ و راست نمیدونستیم . شمال واسه ما پیچ و خم جاده چالوس بود و دست هایی که از پنجره بیرون میرفت تا باد محکم بخوره بهشون و بکشونتشون عقب و مایی که برای ملیونُمین بار برای همین اتفاق ساده کِیف کنیم.

دم سحر با صدای نماز بابا بلند میشدیم ، بیدارمون میکردن و مینشستیم تو ماشین و پتو و متکا میچیدیم دورو برمون ، کفشامون رو در میاوردیم و چهارزانو مینشستیم روی صندلی های عقب ماشین . چشمامون از خواب کم پف کردست ولی باز نگهش میداریم که چیزی از دستمون در نره . انگاری که سوار ترن هوایی ای هستیم که همین الان سقوط و تجربه میکنه .

سره صبحی که میشه میوفتیم توی مِهِ خوشگلِ جاده و پتوهایی که دور کرده بودیم ، میپیچیم دورِ خودمون و مامان برای چندمین سال متوالی میگه مگه نگفتم اون لباس گرمرو بیار؟ منم که یه تیکه پتو رو ، هم روسری کردم هم پالتو هم پوتین ، بهش میگم چمیدونستم انقد سرده . میدونه که میدونستم و منم احمقانه ترین لبخند زندگیم رو تحویلش میدم .

تونل ها رد میشیم و هیچ اهمیتی نداره که ساعت هفت صبحِ و داریم از خواب میمیریم و تنها چیزی که خوردیم ، بیسکوییتی بود که مامان داد تا دهنمون رو ببندیم و برسیم جایی که بتونه برامون نیمرو بزنه .اینکه هزارمین دفعست از این تونل ها رد میشیم هم اهمیتی نداره و حتی اینکه دماغمون از سرما سرخ شه هم تاثیری نداره رو اینکه شیشه رو ندیم پایین و با صدای خُروسیمون جیغ نزنیم . مامان اولش چشم غره میره ولی میدونم داره با گوشیش از دوتا خل وضع که متاسفانه ثمره ی زندگیشن فیلم میگیره ..

پیج اینستاگرام هانا ستوهی

بابا گفت بریم بیرون یکم هوا بخوریم . از خوبی های شهرستانی بودن اینه که هر فرعی ای رو بپیچی توش ، بالاخره از جایی که بتونی توش هوا عوض کنی سر در میاری .

ولی خب یه عالم آدمِ ماسک دارِ دلتنگ دورو برمون ریخته و این ینی نمیتونی راحت هوا عوض کنی و انگاری حالِمون هم دیگه مث قبلنا عوض نمیشه، دیگه خوب نمیشه . دلتنگی هامون زیاد تر از چیزی ان که باد بتونه با خودش ببره ، درختا بتونن زیرِ سایَشون قایم کنن و پیچ جاده ها بفرستنشون توی درّه .

خلاصه اینارو گفتم که بگم میشینیم دیگه . انقدر دوباره پشت ماشین بابا چهار زانو میشینیم ، انقدر دوباره از فرعی های کوچیک رد میشیم تا این روزا بگذرن و دوباره جمع بشیم دور هم و دوباره قلبمون همونجوری بتپه و خنده هامون همونجوری صدا کنه .

– خواب نوشته های دلتنگ –

هانا ستوهی اینستاگرام هانا ستوهی

www.instagram.com/hanasotoohi

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ