همسر رستم قاسمی کیست +عکس
همسر رستم قاسمی کیست ، همسر اول رستم قاسمی کیست ، همسر دوم رستم قاسمی کیست ، رستم قاسمی و همسرش
همسر رستم قاسمی کیست
رستم قاسمی بار اول سال ۱۳۶۳ وقتی ۲۰ ساله بود با یکی از اقوامشان «مرضیه سادات قاسمی» ازدواج کرد که همسرش اهل شهر ری و پدر خانم اش روحانی بود
ثمره این زندگی ۴ فرزند (دو پسر و دو دختر) می باشد که فقط پسرش مجرد است
مرگ همسر اول رستم قاسمی
همسرم روزهایی که مریض شد هیچ وقت قبول نمی کرد خواهر یا مادرش در بیمارستان پیش او بمانند ، شاید ۶ بار عمل کرد و هر بار حدود ۱۰ روز در بیمارستان بود
در این مدت تنها فقط خودم در بیمارستان بودم و گاهی می خواستم بروم خانه فقط یک دوش بگیرم و برگردم قبول نمی کردم ، می گفت زنگ بزن لباس ها را به بیمارستان بیاوردند و اینجا دوش بگیرید
وابستگی زیادی به من داشت و من تقریبا همه آن کارهایی که یک پرستار خانم باید برای بیمار خانم انجام دهد را خودم در این دوران برعهده گرفت تا اینکه سال ۱۳۸۶ فوت کردند
گفتگوی رستم قاسمی با برنامه دستخط در فروردین ۱۴۰۰
متولد سال ۴۳، روستای سرگاه، شهرستان مُهر هستید؟
بله.
شغل پدر چه بود؟
پدرم کشاورز، مادرم هم کشاورز بود.
هیچکدام در قید حیات نیستند؟
نخیر، متأسفانه.
خدا رحمتشان کند. پدر چون به اسمهای ایرانی خیلی علاقه داشتند اسم شما را رستم میگذارند.
بله، پدر من روستایی بود، ولی خیلی ایران دوست بود و معمولاً به چیزهای ایرانی بسیار فکر میکرد، جالب است که اسم خواهرهای من شیرین و زلیخا است.
شما تنها پسر هستید؟
نه، ما سه برادر و پنج خواهر هستیم.
اسم دو برادر دیگر چیست؟
بهروز و عبدالحسن
شما گفتید، بعد از انقلاب که به سپاه رفتید، بسیاری از افراد اسمهایشان را عوض کردند، شما عوض نکردید؟
من این موضوع را جایی تعریف کردم؛ گفتم در سپاه، اسم بسیاری از دوستان ما هم اسمهای قبل از انقلاب بود، طبیعی هم بود، اسم من هم رستم بود، بسیاری از دوستان و همکاران من که در آن یگان، تیپ، لشگر و در قرارگاه خاتم بودیم، به من میگفتند شما اسمت را اسم اسلامی بگذار، اسمت را عوض کن. اولاً چون پدرم دوست داشت این اسم را گذاشت و هم اینکه خیلی فکر کردم با تغییر اسم چیزی اتفاق نمیافتد، بنابراین هیچ موقع اسمم را عوض نکردم.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۳
چطور آشنا شدید؟ شنیدم شرط خانم این بود جانباز باشید، آخر رفتید و جانباز شدید.
بله، به خواستگاری آمدم، خانمم – خدا رحمتش کند – اهل شهرری بود، پدرشان روحانی بود، در شهرری زندگی میکردند، ما به واسطهای اینجا خواستگاری آمدیم.
چه کسی ایشان را معرفی کرد؟
یک فامیلی نسبی هم با یکدیگر داشتیم، به خواستگاری رفتیم و تقریباً فکر میکردیم همه کارها تمام شده است. وقتی به آنجا رفتیم، هم پدر خانم، هم مادر خانم و هم بقیه موافق بودند، قرار شد با خانم صحبت کنیم، وقتی صحبت کردیم، ایشان گفت من چون نیت کردهام با یک جانباز ۷۰ درصد ازدواج کنم، بنابراین معذورم، تنها دلیل من این است. کارمان درست نشد که ما باید جانباز شویم. دوستان میگفتند اگر دنبال جانبازی هستی ما را به کشتن نده (میخندد). در عملیات بعدی توفیق جانبازی پیدا کردیم،
شیمیایی شدید؟
بله، شیمیایی شدیم، بعد که جانباز شدیم، خیلی سریع این اتفاق رخ داد.
بعد از ازدواجتان هم مجروحیت شدیدتری برای شما اتفاق افتاد؟
بله، در عملیات کربلای ۴، شب عملیات سخت مجروح شدم، مدت زیادی روی ویلچر بودم.
و خانم خدمت شما را انجام میدادند؟
خانم من خیلی به من خدمت کرد، هم خدمت مجروحیت که من تقریباً کامل در گچ بودم، هم خدمت خیلی خیلی زیادی در دوران جنگ به من کرد و هم اینکه در دوران جنگ تا وقتی بچهها بزرگ شدند و حتی چون بعد از جنگ هم مسئولیت بخش عمدهای از بازسازی کشور را داشتم، معمولاً بازسازی که در شهر انجام نمیشود، در بیابانهاست؛ مجبور بودم عمده وقتم را در بیابان بگذرانم، بنابراین تقریباً میتوان گفت که بچهها را او بزرگ کرد.
خیلی به من وابسته بود، مخصوصاً روزهایی که مریض شد، هیچ وقت قبول نمیکرد که مادر یا خواهرش در بیمارستان پیش او بمانند، نه اینکه به او سر بزنند، پیش او بمانند. شاید ۶ بار عمل کرد، عملهای بسیار سختی کرد و هر بار حدود ۱۵-۱۰ روز کم یا زیاد در بیمارستان بود، در این مدت تنها خودم شبها در بیمارستان بودم، میخواستم به خانه بروم دوش بگیرم و برگردم، قبول نمیکرد، میگفت زنگ بزن لباسها را به بیمارستان بیاورند و اینجا دوش بگیر. وابستگی بسیار زیادی به من داشت. مریضی بسیار سختی بود، بعد از اینکه دکتر اعلام کرد به هیچ عنوان امکان کار پزشکی وجود ندارد و او را به خانه ببرید، مدتی هم طول کشید و من تقریباً کارم را رها کردم و سعی کردم همه آن کارهایی که یک پرستار خانم باید برای بیمار خانم انجام دهد، در این دوران خودم برعهده بگیرم تا بتوانم بخش کوچکی از زحمتی را که ایشان برای من کشیده بود، جبران کنم.
خدا رحمتشان کند؛ بعد ازدواج کردید؟
بله، ازدواج کردیم.
در کار خانه به خانم کمک میکنید یا اصلاً نیستید؟
واقعاً نیستم، ولی اگر باشم – اگر الان بگویم ممکن است خانم من اعتراض کند – ولی من در خانه خیلی کم کمک میکنم، چون نیستم. اگر باشم، کمک میکنم، ولی معمولاً در خانه نیستم اما روزهای جمعه، چون خانم من و بچهها جدا زندگی میکنند، چون پسر من مجرد است، به خاطر اینکه او تنها نباشد برخی از شبها نزد ایشان میروم و معمولاً روزهای جمعه همه بچهها نزد من میآیند و من مسئول خانه هستم که ناهار درست کنم، پذیرایی کنم.
بلد هستید غذا درست کنید؟
بله، من آشپز خوبی هستم.
مثنوی عاشقانه رستم قاسمی برای همسرش
به گزارش مشرق، رستم قاسمی عضو شورای مشورتی قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا (ص) در توییتر نوشت: زندگی من پراست از فراز و نشیب ها، خاطرات تلخ وشیرینی که هر کدامشان میتواند کتابی قطور باشد اما داستان آشنایی، زندگی و پرستاری از همسرم تازمان پروازش به دیار باقی مثنوی عاشقانه ای است که تا ابد در دلم خواهدماند. همسری که۱۳سال است پیکرش زیرخاک، روحش در آسمان و یادش درتمام وجودم خانه کرده است.
ازدواج دوم رستم قاسمی
رستم قاسمی چند سال بعد از فوت همسر اول برای بار دوم ازدواج کرد
می گوید چون پسر من مجرد است ، خانم من و بچه ها جدا زندگی می کنند و بخاطر اینکه پسرم تنها نباشد برخی از شب ها نزد ایشان می روم
علی جعفری، مشاور و رئیس دفتر رستم قاسمی وزیر راه و شهرسازی به تصاویر جنجالی منتسب به رستم قاسمی در فضای مجازی واکنش نشان داده است.
جعفری در صفحه توییتری خود نوشت: «صرفنظر از اصالت عکسها، انتشار عکسهای خصوصی یک زن و شوهر با کدام مکتب اخلاقی سازگار است؟ برای اغراض سیاسی، شرافت و انسانیت را لجن مال نکنیم.»
عبدالرضا داوری نیز در توییتر خود نوشته است: «این تصاویر ساختگی را سال۹۱، مافیای نفت علیه رستم قاسمی، وزیر نفت وقت، برای مدیران دولت دهم از جمله بنده ارسال کردند. همان زمان با بررسیهای فنی مشخص شد که تصاویر خانوادگی را با فتوشاپ دستکاری و همسرشان را بیحجاب کرده اند».