نقشه شوم مدیر جوان برای دختری که تازه منشی اش شده بود

0

طلاق خواهرم اعصاب همه ما را به‌هم ریخته بود. پدرم داشت دق می‌کرد‌، مادرم راه می‌رفت و اشک می‌ریخت. اوضاع خانه ما خیلی به‌هم‌ریخته شده بود. تصمیم گرفتم کاری پیدا کنم.

از طریق آگهی استخدام در روزنامه به یک شرکت رفتم. مرد جوانی مدیر شرکت بود. مصاحبه‌ای انجام داد و گفت: استخدام هستید.

از فردای آن‌روز مشغول کار شدم. پدرم به‌شدت با این کارم مخالف بود؛ اما او هم گول ظاهر فریبنده مدیر شرکت را خورد.

همان روزهای اول‌، مدیر جوان به من ابراز عشق و علاقه کرد. پیشنهاد ازدواج داد؛ البته از من خواست در این‌باره فعلا به خانواده‌ام چیزی نگویم. فکرم حسابی مشغول این ماجرا شده بود. گاهی زنان و دخترانی به شرکت می‌آمدند که نمی‌فهمیدم چه‌کار دارند. ده‌پانزده روزی گذشت. در این مدت مدیر شرکت خودش را از نظر عاطفی به من نزدیک کرده بود.

او بالاخره یک‌روز چهره واقعی‌اش را نشانم داد. درحالی‌که مرد دیگری نیز به شرکت آمده بود، با تهدید و توسل به زور قصد سوء‌استفاده داشت.

بلافاصله موضوع را به پدرم اطلاع دادم. ما با مراجعه به کلانتری شکایت کردیم.

تحقیقات پلیس نشان داد این شرکت غیر‌‌قانونی است و هیچ مجوزی برای فعالیت ندارد.

متاسفانه ازدواج خیابانی خواهرم که در مدت چهار ماه به طلاق انجامید، ضربه سنگینی به من و خانواده‌ام زد. برای همین می‌خواستم از جو خانه دور شوم؛ اما با این مشکلی که به وجود آمد، فهمیدم در هر مرحله از زندگی و در مقابله با مشکلات و سختی‌ها باید سعی کنیم بهترین تصمیم را

بگیریم. یک اشتباه شاید به تباهی یک سرنوشت بینجامد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ