هم خانواده کلمات سخت و دشوار (کلمه های هم خانواده)

کلمات هم خانواده در فارسی

1

هم خانواده های ۷۰ واژه ی غیر فارسی از کتاب فارسی سوم تا ص.۶۰

هم خانواده کلمه نماز؛ نیاز و نمازگزار است.

هم خانواده کلمه تالیف؛ مولف و الفت می باشد.

هم خانواده کلمه مرغوب چیست؟

هم خانواده کلمه مرغوب؛ رغب، رغبه و رغبت و مرغوبیت می باشد.

هم خانواده کلمه ظاهر؛ مظهر، مظاهر، ظاهری، ظاهرا، ظهور و ظهر است.

هم خانواده کلمه شکل؛ اشکال، شکول و  شکیل است.

هم خانواده کلمه باهوش؛ کلماتی از قبیل هوش، هوشیار و بی هوش هستند.

هم خانواده کلمه کامل؛ کمال، کمیل، کمل، تکامل، مکمل و کامیل است.

هم خانواده کلمه قصه چیست؟

هم خانواده کلمه قصه؛ قصص است.

هم خانواده کلمه سعادت؛ سعه، سعدی، سعد، مساعدت و سعید است.

۱.کبریا:کبیر، اکبر

۲.عزّ: عزیز، عزت، معزّز،اعزاز

۳.جلال:جلیل ،مجلّـل

۴. ثنا: اثنیه( جمع مکسر)

۵. مبطلان: باطل، ابطال

۶.مصطفی: (ریشه : ص.ف.ی) اصطفا،صفیه، مصفّا

۷. اهل: اهالی، متأهّل، اهلی

۸. بساط: مبسوط، انبساط،منبسط

۹. عاید:(ریشه :ع.و.د) معاودت،عودت

۱۰. عار: (ریشه :ع.ی.ر)اَعیار،تعایـُر (عار یعنی عیب وننگ)

۱۱. قهر: قاهر ،مقهور،قهار

۱۲.تاریخ:مورّخ، تواریخ(تاریخ یعنی زمان وقوع واقعه ای)

۱۳. غنیمت: اغتنام، مغتنم،غنایم

۱۴. غنی : اغنیا، مغنی

۱۵.امان: امن،مؤمن،ایمان،ایمن

۱۶.جمال: جمیل، جمیله،تجمل

۱۷. حاجت: احتیاج،حوایج،محتاج

۱۸. محنت: امتحان، ممتحن

۱۹.عضو: اعضا،عضویت

۲۰.طراوت: طری(ریشه:ط.ر.و)

۲۱.غریب:غریبه،غـرَبا

۲۲.عبور:عابر، عَبّار(بسیار عبور کننده)

۲۳.رخصت:مرخص،ترخّص

۲۴. موج:امواج،تموّج

۲۵.تمام:متمم،تمامیت

۲۶.سلطان:تسلط،مسلّط،سلاطین

۲۷.ردیف:مترادف، مردّف

۲۸.قافیه:مقفّا، قفا (ریشه:ق.ف.ی)

۲۹.صفت:موصوف،توصیف(ریشه:و.ص.ف)

۳۰.فضیلت:فضایل،تفضیل

۳۱.قافله:قوافل

۳۲.ملحق:الحاق.لحوق

۳۳. فرصت: فرَص،تفارص

۳۴.حیات:حیّ،یحیی

۳۵.یزید: زیاد،زائد (ریشه:ز.ی.د)

۳۶.منتهی:نهایت،انتها،نهایی

۳۷غایت:غایی،(ریشه:غ.ی.ی)

۳۸.مَقرّ:قرار،استقرار،مستقـر

۳۹.یُمن: میمنت،میمون

۴۰.سکوت:ساکت،مسکوت

 

۴۱.رعایا:رعیت،راعی

۴۲.امیر:امارت،مأمور،اُمرا

۴۳.عهده:معاهده،تعهّد

۴۴.شرارت:شرّ، شرور

۴۵.تقوا:متقی،تقی

۴۶.تحویل:متحوّل،تحوّل

۴۷.هدر:تهدیر،مهدور

۴۸.مُحال:( غیر ممکن.از ریشه:ح.و.ل)) مستحیل

۴۹. مَحال ( یعنی محلّه ها)محلّه

۵۰. بلا:ابتلا،مبتلا

۵۱.التفات : (ریشه:ل.ف.ت)ملتفت ، تلفُّت یعنی به یک روی توجه کردن

۵۲.ملاطفت (ریشه: ل.ط.ف) لطف،لطیف

۵۳. توقّف: وقف،متوقف

۵۴.معاش:عیش،معیشت

۵۵.اشتغال:شغل،شاغل

۵۶.رفیع:مرتفع، مرفوع

۵۷.تدریج:تدرّج، درجه،مدرّج

۵۸.نور: منیر،انوار

۵۹. حساب:حاسب،محاسبه

۶۰. کاهل:کهولت،کهولیت،کهل

۶۱. حقّه (جعبه ی کوچک جواهر) : حُقوق.حِقاق.حُقَق(جمع های مکسّر)

۶۲.قیامت: قائم،قیام

۶۳.مطالعه: اطّلاع،مطّلع

۶۴.اصلاح:مصلح،صلاح

۶۵. انتخاب:منتخب،نخبه

۶۶.مستمع:سماع،سمع،مسموع

۶۷. میل:امیال،تمایل،متمایل،مُیول،میلان،ممیله،ممایلت

۶۸.ملال: ملالت،ملول،ممِلّ

(تفاوت ملال و ملول از نظر معنا و نوع کلمه:ملال یعنی بیزاری به ستوه آمدن و یک مصدر عربی است ولی ملول یعنی کسی که بیزار است . به ستوه آمده،بیزار،اندوهگین؛ بنابراین صفت است)

۶۹.تقدیر:مقدّر،قدر (به معنای اندازه گیری)

۷۰.مسخّر: تسخیر،سُخره

هم خانواده ی کلمات

تابش : تابنده – تابان –تابندگی // تصویر : تصاویر –مصور – تصور – صورت

جمع : جامعه – اجتماع – مجموع – جمعیت – جامع / حاصل : تحصیل –

محصول – محصل حصول

حفظ : حافظ – محفوظ – محافظ – محفظه / حس : حساس – محسوس – احساس

حرکت : حرکات : محرک – تحریک – تحرک – متحرک/ خبر : اخبار – مخبر – مخابره- مخابرات

زحمت : مزاحم – مزاحمت – زحمات / سفر : مسافر – مسافرت

تهیإه وتنظیم : خسروی

شغل : شاغل – مشغول – اشتغال – مشاغل / علم : عالم – معلوم – تعلیم – تعلم – معلم/علوم

فکر : افکار – متفکر – فکور – تفکر / / قصد : قاصد – مقصود – مقصد

کتاب : مکتوب – کاتب – مکتب / کشف : کاشف – اکتشاف – مکتشف

اشتیاق : شوق – مشتاق – مشوق – تشویق / میلاد : مولود – ولد – ولادت

میراث : ارث – وارث – وراثت – ورثه / نظم : ناظم – منظم – تنظیم

جز : اجزا – مجزا / حق : حقیقت – حقایق – حقوق –حقانیت –تحقیق

اساس : تاسیس – موسس – موسسه

کلمات هم خانواده درس بنویسیم چهارم ابتدایی:

محل و محله – احترام و محترم

فعال و فعالیت – طفل و اطفال

ولی و اولیا – فکر و افکار

مدرسه و مدارس – حال و احوال

معروف و معرف – صلح و مصالحه

محیط و احاطه – اختراع و مخترع

حفظ ، حافظ ، محافظ و محافظت

نظم ، ناظم ، منظم و تنظیم

عجیب و عجایب – خارج ، خروج و مخرج

عدل ، عادل و عدالت

مسئله و مسائل – لحظه و لحظات

ضعیف ، ضعف و ضعفا

شجاع و شجاعت – مرمت و ترمیم

صدمه و صدمات – معالجه و علاج

هاجر ، مهاجر و هجرت – منتظر و انتظار

غروب ، غرب و مغرب

نکته :

کلمات هم خانواده درعربی از نظر معنی به هم نزدیک هستند و دربیش تر مواقع سه حرف مشترک دارند .

کلمات هم خانواده در فارسی :

ملاک هم خانواده بودن در فارسی بن ماضی و مضارع است .

کلمه هایی که بن ماضی و مضارع یکسانی داشته باشند با هم هم خانواده هستند .

مانند :

دانش – دانا – دانشمند – دانا و نکته دان

نکته :

بعضی از هم خانواده ها درزبان فارسی بن فعلی ندارند .

مانند :

گل زار – گلستان – گل خو – گلدان – گلنوش – و گل رخ

هنرور – هنرمند – هنر دوست – هنری و باهنر

 

بن فعل :

به جز ثابت و اصلی فعل که مفهوم انجام کار یا روی دادن حالتی را بیان کند بن فعل گویند .هرفعل دارای دوریشه یا بن است که عبارتند از :

بن ماضی :

برای پیدا کردن بن ماضی باید تصور کنیم که آن فعل دیروز انجام شده است .سپس شناسه را از آخر آن فعل حذف می کنیم و به باقی مانده ی کلمه بن ماضی می گویند :

می روی __________ من دیروز رفتم .( م را حذف می کنیم .____ رفت ( بن ماضی )

می زنی_______ من دیروز علی را زدم ( م را حذف می کینم ) _____ زد ( بن ماضی )

 

بن مضارع :

برای پیدا کردن بن مضارع آن فعل را به صورت امری یا دستوری بیان می کینم سپس حرف ( ب ) را از ابتدا بر می داریم . به آن چه باقی می ماند بن مضارع می گویند.

می خوانند _____ بخوان ( ب را حذف می کینم ) خوان ( بن مضارع )

می گویند ________ بگو ( ب را حذف می کینم ) گو ( بن مضارع )

 

 

مخالف کلمات ( متضاد )

هنرمند = بی هنر/آمدن = رفتن /ارزان = گران / بی نیاز = نیازمند

پست = بلند / تاریک = روشن / ضعیف = قوی / کم هوش = باهوش /غمگین = شادمان / / ناتوان =توانا/

شب = روز / بالا = پایین / زشت = زیبا /جوان = پیر / خشک = خیس/

خنده = گریه / خوبی = بدی / ترسو = دلیر / محروم = بهره مند / خندان = گریان /

دیر = زود / راست = دروغ / روزانه = شبانه / روشنایی = تاریکی / سیاه = سفید/

گرم = سرد / ناشناخته = آشنا / بیگانه = آشنا / ویران = آباد / کم = زیاد/

زندگی = مرگ / آغاز = پایان / جنگ = صلح / آسان = دشوار / ثروتمند = فقیر/

به آرامی = به تندی/ ناپسند = پسندیده / خیر = شر / ناجوانمرد = جوانمرد / بگو = نگو/

تند = آرام / سیراب = تشنه / کوتاه = بلند / کهنه = بلند / جدید = کهنه/

دشمنان = دوستان / جانور اهلی = جانور وحشی / خشک : خیس / گفت : نگفت آشنا : نا شناس/

مترادف کلمات.( هم معنی )

آخر: پایان- سرانجام / ابتداء : اول – آغاز / کاهل : تنبل -سست

آرامگاه : قبر- گور / ابله : نادان – بی خرد / ثروت : مال – دارایی

آشکار : نمایان –پدیدار / پاییز : خزان – برگ ریزان / حرفه : پیشه – شغل

آغاز : شروع – ابتداء / تبسم : خنده – لبخند / دانا : دانشمند -عالم

آموزگار: معلم –استاد / تصور : اندیشه – خیال / ماجرا : پیشامد – حادثه

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

1 نظر
  1. رایا می گوید

    من دنبال هم خانواده مصطفی بودم برای مدرسم