چشم انتظار

0

قرارِ دل بی قرارمتاب نمی آورم ….بی تو بودن رازندانی ام کن به محکومیت آغوشت ،تو را نداشتن،کلافه ام می کندحیران می شوم در کوچه پس کوچه های دلتشب ها که بیشتر از همه میخواهمت گم میشوم…..حقیقتش را که بخواهی…عریان و بی پوشش ولو میشوم …..در لحاف سفیدی که بی تو محکوم شده ام …بر تخت تنهایی،در سلولی انفرادیشب هارا سپری کنم……منتظر …..چقدر این چشم ها در انتظار باشند……بسنده نشده ام؟بی تابم بی تویک جرعه خنده ات را به من بده تشنه ام…..تشنه گی ام را می شودرفع کنی؟خسته امباید تو باشی…..سر بر روی سینه ات گذارمو لابه لای موهایتحدیث عشق بخوانم 

ساتین : دلگویه

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ