شعر درباره مبعث پیامبر اکرم
پیامبر اکرم (ص) به رسالت مبعوث شد تا عالمی از تاریکی به سوی نور رهنمون شود. در ادامه چند شعر مبعث برایتان آوردهایم که با زمزمه آن حلاوت عید مبعث را بر خود دوچندان کنید.
شعر مبعث رسول اکرم
از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید
یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید
صوت اقرأ بسم ربک مىرسد بر گوش جان
یا که از کوه حرا خلق عظیم آمد پدید
بانگ توحید است از هرجا طنین افکن به گوش
فانى اصحاب شیطان رجیم آمد پدید
سید امى لقب بر دست قرآن مىرسد
یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید
فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد
آن که گردد ز اعجازش دو نیم آمد پدید
قصه لولاک باشد شاهد گفتار من
یعنى امشب عالم آرا از قدیم آمد پدید
در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه گر
آن چه اندر طور سینا بر کلیم آمد پدید
نغمه اللّهُ اکبر از حرا تا شد بلند
بت پرستان را به تن لرزش ز بیم آمد پدید
گر قریش او را یتیمش خواند اما در جهان
بس شگفتىها ازین دُرّ یتیم آمد پدید
منجى نوع بشر داراى آیات مبین
صاحب خلق خوش و لطف عمیم آمد پدید
گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است
پیشواى خلق با قلب سلیم آمد پدید
بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل
حال بر این بوستان خرم نسیم آمد پدید
گشت مبعوث آن که عالم زنده شد از کیش او
فاش گویم محیى عظم رحیم آمد پدید
حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است
قصه کوته، صاحب نار و نعیم آمد پدید
زد تفال «ثابت» از قرآن به نام مصطفى
حرف بسم الله الرحمن الرحیم آمد پدید
شعر درباره ی عید مبعث
آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند
با اشعه رنگ دلها را شهابی میکند
این چه دریاییست اعجازی حسابی میکند
چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند
خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
این رسول حق محمّد، حضرت پیغمبر است
کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش
آشنا غار حرا با نغمه هر سجدهاش
بوتههای این بیابان گوییا در سجدهاش
میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش
کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد
هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد
نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل
رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل
ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل
بر لبش طراحی حی علی خیر العمل
کینههای مانده در دل با اخوت ختم شد
تا که با دست محمد این نبوت ختم شد
عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده
دیو جهل و ناامیدی سخت زندانی شده
عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده
روح ما با ذکر احمد روح روحانی شده
لحظه پرواز آمد بالها را باز کن
شادی بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن
شعر در مورد مبعث رسول اکرم
نور عترت آمد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام
رگ رگم پیغام احمد میدهد
سینهام بوی محمد میدهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرییل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید
از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید جبریل آمده
مکه تا کی مرکز نا اهل هاست
پایمال چکمه بوجهل هاست
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است
یا محمد منجی عالم تویی
این مبارک نامه را خاتم تویی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آیین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهرای اطهر دادهایم
شیر مردی مثل حیدر دادهایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه
شکفته غنچه دین در دل غار
ز کوه نور آید عطر گلزار
گل افشان شد همه دشت و بیابان
شکوفه سر زد از بام وز دیوار
رسیده موسم انگیزشی نو
شنود گفتههای ناب دادار
شده وقت رسالت یا محمد
رسد وحی و ندا از سوی دادار
محمد در حرا مبعوث حق شد
ز سیمایش نبوت شد پدیدار
ز عید مبعث از شادی چه مستیم
صلوات بر محمد میفرستیم
❆
حرا در انتظار انقلاب است
دگر وقت شکست دیو خواب است
پی راز و نیازهای شبانه
محمد سینهاش پر التهاب است
میان قوم جهل و کفر و الحاد
هم اینک موعد یک انتخاب است
به پایان آمده عمر جهالت
اوان پویش و وقت صواب است
ز کوه آمد ندا اقرا محمد
زمان بعثت و روز خطاب است
ز عید مبعث از شادی چه مستیم
صلوات بر محمد میفرستیم
❆
زمان بعثت فردی امین است
کسی که در رسالت بهترین است
ندا آمد ز حق سوی محمد
همو که صاحب علمالیقین است
خطاب آمد به احمد از دل کوه
بخوان اقرا کنون آغاز دین است
به نام خالق ارض و سماوات
به نام او که ربالعالمین است
ز عید مبعث از شادی چه مستیم
صلوات بر محمد میفرستیم
❆
محمد خاتم پیغمبران شد
محمد بهترین خلق جهان شد
گرفته از خدا امر رسالت
کزو قرآن و عترت جاودان شد
محمد صاحب لطف و کرامت
که اعجازش کتاب آسمان شد
چهل از عمر ناب او گذر کرد
که مبعوث خداوند جهان شد
به جنبش پرچم اسلام احمد
به دوش مهدی صاحب زمان شد
ز عید مبعث از شادی چه مستیم
صلوات بر محمد میفرستیم
شاعر: بهروز رها