شهید محمد بروجردی چگونه به شهادت رسید +عکس
نحوه شهادت محمد بروجردی ماجرای شهادت شهید بروجردی
شهید محمد بروجردی چگونه به شهادت رسید
فهرست مطالب
سفر محمد بروجردی به سوریه و آموزش جنگهای چریکی
سفر محمد بروجردی به سوریه برای دیدار با امام موسی صدر ، و فراگرفتن فنون و شیوههای مبارزاتی نظامی و چریکی .
اما این سفر برای او که طالب رهایی از بند اسارت رژیم ستمشاهی بود سرآغازی برای حضور در محضر شهیدان والامقامی چون شهید چمران و شهید محمد منتظری بود تا از این رهآورد و در کنار فراگیری مسائل نظامی، از خلقوخوی پسندیده، اخلاق وارسته و انقلابی این شهیدان نیز بهرههای وافری برده و با کسب اخلاص و عشق به اسلام آماده حضور در میدانهای مختلف بدون تأثیرگذاری از جریانهای چپی و التقاطی باشد.
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامیکه عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین کشور به راه انداخته بودند، بافرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب، عازم پاوه شده و تا آخرین لحظات حیاتش سرمنشأ خیرات و برکات فراوانی شد.
شهید بروجردی برای انسجام و سازماندهی مسلمانان کُرد مهاجر علیه ضدانقلاب وابسته به استکبار جهانی، تشکیل سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان را در شورای عالی سپاه طرح کرد و پس از تصویب با همکاری دو تن از اعضای شورای انقلاب شهید دکتر بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی مسئولیت تشکیل آن به وی محول شد.
اقدامات موثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشههای مزورانه اجنبیپرستان را برهم زد و آغازی شد برای عملیاتهای پیروزی بر علیه ضدانقلاب در کردستان. به جرات میتوان گفت که شهید بروجردی با این کار، داغ ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را به دل آمریکا و ایادیش گذاشت.
در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را بهعنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای شهید بروجردی ویارانش آزاد شد. حضور پررنگ و اثربخش وی در خط اول مبارزات مردمی در کردستان او را بارها در محاصره ضدانقلاب انداخت اما هر بار با شگفتی تمام، خود و همرزمانش را از محاصره خارج ساخت.
محمد بروجردی که اینک با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمال غرب بهعنوان فرمانده پاسداران و بسیجیان اعزامی به کردستان شناخته میشد، توانست نقش برجستهای در پاکسازی منطقه و امنیت کردستان ایفا کند.
ورود سردار بروجردی به کردستان مقارن با هنگامی بود که سیاست سازشکارانه دولت موقت و خیانت هیئت بهاصطلاح حس نیت به شهادت جوانان حزباللهی در این خطه به دست ضد انقلابیون ملحد، دامن میزد.
پاکسازی مناطقی مانند پاوه، مریوان، جوانرود، سنندج، بوکان، مهاباد و کامیاران به فرماندهی سردار شهید بروجردی و همرزم شهیدش کاظمی با سرعت انجام میشد.
وی پس از تصدی مسئولیت در کردستان و پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجیزاده مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعبالعبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضد انقلابیون انداخت.
او بارها میگفت: «آنکس که مردم کردستان را دوست داشته باشد میتواند در کردستان کار کند.» و میگفت: «من به این مردم محروم و ستمدیده علاقه دارم.»
محمد بروجردی کجا شهید شد
سرانجام محمد بروجردی در تاریخ اول خرداد ۱۳۶۲ در حالیکه با تعدادی از همرزمانش به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر برخورد خودرو آنها به مین به آرزوی دیرینهاش که سالها در نمازها و نیایشهای نیمهشبش از درگاه خداوند میطلبید رسیده و به فوز عظیم شهادت نائل شد.
سن شهید محمد بروجردی هنگام شهادت
در تاریخ ۱ خرداد ۱۳۶۲ به دلیل کمبود وسیله نقلیه، محمد بروجردی در سن ۲۹ سالگی به سمت روستای دارلک رفت. در ۲۵ کیلومتری جاده مهاباد به نقده، به طرفش تیراندازی کردند و ماشینش روی مین رفته و با همراهانش شهید شد.
ماجرای شهادت محمد بروجردی
شهید بروجردی در اصل فرمانده تیپ شهدای کردستان بود. جلسهای پیش آمد در ارومیه ساعت ده صبح. تیپ در مهاباد بود. یک ساختمانی هم بین ارومیه و مهاباد وجود داشت در حاشیه جاده که مخروبه هم بود. قرار شد آنجا را ببنند و برای یکی از قرارگاه ها از آن استفاده کنند. شهید بروجردی نه محافظ قبول میکرد و نه راننده به همین دلیل با یکی از دوستانش رفت که با هم رانندگی کنند. ما اصرار میکردیم که گفتند باید محافظ داشته باشی و راننده ولی قبول نمی کرد. اما گفت: اگر میخواهید دائم یکی با من باشه اشکال نداره. یکی از دوستان که مرید شهید بروجردی هم بود همراهش شد. این آدم سعی میکرد یک لحظه از ایشان دور نشود. حتی میگفت: وقتی آقای بروجردی دستشویی هم می رود من جلوی در میایستم که اگر شهید شد منم شهید شوم.
آنها راه افتادند بروند جلسه که یکی از بچه ها میگوید سر راه برویم آن ساختمان را هم ببنیم که ایشان موافقت می کند.
این بین ماجرایی را تعریف میکنم که جالب است: یکی از پاسدارها که از بچه های تیپ بوده یک شب میآید پیش شهید بروجردی و می گوید حاج آقا مطلبی دارم میخواهم خصوصی با شما صحبت کنم. محمد میگوید: ببخشید من الان جلسه دارم اگر اجازه بدید یک وقت دیگر. آن جوان میرود و حدود ده روز بعد دوباره میآید و درخواست صحبت میکند. شهید بروجردی که در حال رفتن به عملیات بوده دوباره عذر خواهی میکند و صحبت را موکول میکند به زمانی دیگر. این جوان برای دفعه سوم زمانی میآید که همان صبح رفتن به جلسه ارومیه بوده. شهید بروجردی این بار میماند چه کند تا اینکه به آقای منصوری هماهنگ کننده تیپ می گوید: ایشان را هم سوار ماشین کن من در مسیر با او صحبت کنم ببینم چکار دارد. به ساختمان که میرسند پیاده میشوند و شهید بروجردی ساعتش را نگاه میکند میبیند نیم ساعت تا شروع جلسه بیشتر نمانده. به حاج داوود رانندهاش میگوید تو برو به جلسه برس تا من بیام. ایشان خیلی مقید به قول هایی بود که می داد.
محمد گفت: تو برو من با تاخیر میآیم. شما بری جلسه شروع میشود.
حاج داوود میگوید: تو رو خدا با من شوخی نکن! من یک قدم هم نمیروم بدون شما. من تو را می رسانم. شهید بروجردی اصرار می کند که شما برو من با این آقا صحبت میکنم و ساختمان را می بینم و خودم را می رسانم. هر چه حاج داوود اصرار میکند فایده ندارد و میرود.
آقای منصوری هم که مانده بوده میگوید برادر بروجردی این جاده خطرناک است، ممکنه مین داشته باشد. من میرم نگاه می کنم اگر خبری نبود شما را صدا میکنم. شهید بروجردی قبول میکند. در این فرصت هم آن جوان میآید راز مگویش را بگوید. آقای منصوری از دور اشاره میکند که بیایید. شهید بروجردی مینشیند پشت فرمان و آن جوان هم کنار دستش میروند روی مین و شهید میشوند. حکمتی است واقعا در آن.
حاج داوود میگفت: همین که رسیدم ارومیه دلم شور افتاد. تلفن زدم که به حاجی بگویید من رسیدم. همانجا متوجه میشود ایشان شهید شده.
ما سریع خودمان را رساندیم بیمارستان و ایشان را هم آوردند اما دیگر کار از کار گذشته بود و محمد بروجردی شهید شد!