همسر شهید محمد بروجردی کیست +عکس

0

نام همسر شهید محمد بروجردی همسر شهید محمد بروجردی الان کجاست

همسر شهید محمد بروجردی کیست

شهید محمد بروجردی در ۱۷ سالگی با خانواده متدینی وصلت کرد. چون او مخالف خدمت در نظام شاهی بود از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار امام خمینی راهی عراق شد که نهایتاً در مرز دستگیر و به مدت شش ماه در زندان‌ بود. محمد بروجردی پس از تحمل زندان دوباره جهت خدمت سربازی به تهران فراخوانده شد.

فاطمه بی غم همسر شهید محمد بروجردی

خانم فاطمه بى غم در سال ۱۳۵۲, با شهید محمد بروجردى ازدواج کرد و در طى ۱۰ سال زندگى مشترک با این شهید, دو فرزند از وى به یادگار مانده است.

فاطمه بی غم متولد ۱۳۳۸ در مولوی تهران است و اصالتا اهل بروجرد هستند و فرزند اول خانواده است و دارای ۳ خواهر و ۲ برادر هستند. فاطمه بی غم دختر خاله شهید محمد بروجری هستند.

همسر شهید محمد بروجردی فاطمه بى غم کیست شهید محمد بروجردی زندگینامه شهید محمد بروجردی

خانم فاطمه بى غم در مورد همسرش مى گوید:

شهید بروجردى در ۱۷ سالگى با من ازدواج کرد و یک سال بعد به سربازى رفت و چون علاقه اى به خدمت در ارتش شاهنشاهى نداشت فرار کرد و به قصد دیدار با امام, خود را به مرز عراق رساند لیکن در آنجا دستگیر شد و ۶ ماه در زندان بود. و پس از انجام خدمت اجبارى, مبارزات سیاسى خود را آغاز کرد, از همان ابتدا سعى کرد با روحانیت خط امام تماس برقرار کند و سرانجام افتخار شاگردى در محضر شهید حاج مهدى عراقى را کسب نمود.
وى تا زمان پیروزى انقلاب اسلامى دایما در حال مبارزه سیاسى بود و بعد از انقلاب, فعالیت شدیدى در جهت افشإ چهره پلید منافقین و مبارزه ریشه اى با این جریان را آغاز نمود. او پس از مدتى مسوولیت سرپرستى زندان اوین را به عهده گرفت و بعد از چندى همراه با چند تن دیگر از برادران زیر نظر شوراى انقلاب, سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را بنیانگذارى کرد.

با شروع سنگ اندازیهاى ضد انقلاب در کردستان, پس از فرمان امام جهت سرکوب ضد انقلاب عازم پاوه شد و پس از سرکوب ضد انقلاب و فرار آنان به سوى عراق, محمدآقا در منطقه ماند تا از تجربیات گرانبهایش در کردستان استفاده کنند و پس از چندى به سمت فرماندهى عملیات غرب کشور منصوب گردید. محمدآقا به پاکسازى مناطق کردستان ادامه داد و با رشادتهاى بى شمار در آزادسازى این منطقه از دست پلید ضد انقلاب نقش فعالى داشت تا جایى که تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را در شوراى عالى سپاه مطرح کرد که پس از تصویب, با همکارى و استعانت دو تن از اعضاى شوراى انقلاب; شهید مظلوم آیت الله بهشتى و حجت الاسلام و المسلمین رفسنجانى, مسوولیت تشکیل آن به وى محول گردید. به هر حال سراسر زندگى محمد خدمت به اسلام و مسلمین بود و در مدتى که در منطقه بود از هیچ خدمتى در جهت حاکمیت اسلام و خدمت به مردم محروم کردستان دریغ نکرد تا اینکه در تاریخ اول خرداد ۱۳۶۲, در مسیر جاده مهاباد نقده بر اثر انفجار مین, همراه با عده اى دیگر از همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسید.

خانم بى غم, با این توضیحاتى که شما دادید; شهید بروجردى پس از ازدواج دایما در سفر بودند, آیا شما هم ایشان را همراهى مى کردید؟

در ابتدا بله; اما بعدا وقتى بچه دار شدم کمتر. فرزند اولم که دنیا آمد شهید بروجردى سوریه بودند و چون ارتباطى با هم نداشتیم اصلا از تولد فرزند خود باخبر نشدند. پسرم روز عاشورا به دنیا آمد و او را حسین نامیدیم. وقتى دخترم به دنیا آمد, محمدآقا سخت درگیر کردستان و پاوه بودند و از به دنیا آمدن سمیه هم اطلاع پیدا نکردند. آنقدر درگیر بودند که دو سه ماه از ایشان خبر نداشتیم.

شما این دورى و تنهایى را چگونه تحمل مى کردید؟

اگر صبر نمى کردم او هرگز موفق نمى شد; من در همه زمینه ها به او کمک مى کردم.

برایش مشکل تراشى نمى کردم.

ایشان را آزاد مى گذاشتم و همه امکانات را در اختیارشان قرار مى دادم. پدر و مادرم نیز او را درک مى کردند و با ایشان همکارى مى کردند.

حتى خواهر ۸ ساله من در کارها به ایشان کمک مى کرد. و میهمانان ایشان را که به منظور کارهاى سیاسى به منزل مىآمدند از جایى که قرار داشتند به خانه مىآورد. همکارى من و خانواده ام عاملى بزرگ در موفقیت ایشان بود.

خانم بى غم, شما که خانوادگى در خدمت مردم کردستان بودید مردم کردستان را چگونه دیدید و چه خاطره اى از مردم آنجا دارید؟

آنان مردمى مهمان نواز و شجاع هستند.

شهید بروجردى آنقدر از مردم کردستان تعریف مى کرد که من علاقه مند شدم به آنجا بروم.

وقتى به آنجا سفر کردم مهربانى و خوبیهاى آنان را از نزدیک دیدم. شاید خیلى ها از اینکه این مردم باعث شدند تا همسرشان از آنها جدا بشود ناراحت باشند; اما من این طور فکر نمى کردم. محبتى که شهید بروجردى به مردم کرد داشت در دل من هم جا باز کرده بود و مى دیدم که متقابلا مردم کرد هم بروجردى راخیلى دوست دارند.

اهداف و آرزوهاى شهید بروجردى در کردستان چه بود؟

هدف بروجردى در کردستان, نجات کردستان از دست ضد انقلاب بود. هدف دیگر بروجردى در کردستان جدا کردن صفوف مردم کرد از صف ضد انقلاب بود چرا که آن زمان ضد انقلاب در کردستان نفوذ کرده بود و مرتب اعلام مى کردند که تمام مردم کرد با انقلاب, مخالف هستند. بروجردى با تشکیل پیشمرگان کرد مسلمان این تبلیغات را خنثى کرد.

بروجردى توانست ذهنیت غلطى که در مورد کرد ایجاد شده بود را از بین ببرد; آن ذهنیتى که موجب شد عده اى تصمیم داشتند, در منطقه کردستان سرزمین سوخته را به وجود بیاورند. باور کنید اگر بروجردى در کردستان نبود آنان سرزمین سوخته را در کردستان ایجاد مى کردند.

همسر شهید محمد بروجردی فاطمه بى غم کیست شهید محمد بروجردی زندگینامه شهید محمد بروجردی

خاطره ای از زبان همسر شهید بروجردی

خاطرات زیاد است اما من زیباترین خاطرات که در واقع درسى براى من و سایرین نیز هست را بازگو مى کنم: هیچ وقت ندیدم نمازش قضا شود. شبى نبود که قرآن نخواند و حتى ندیدم که در سخت ترین شرایط لبخند از چهره اش رخت بربندد. هیچ وقت ندیدم سختى کار, او را خسته کند و یا از پا درآورد. در طى این ده سال مبارزه هیچ وقت ندیدم که به خود ببالد, و یا برخوردى داشته باشد که بخواهد خود را مطرح کند. یادم هست که هرگاه دوستان شهید از سختى کار در کردستان خسته مى شدند بروجردى به عنوان سنگ صبور آنها بود. بارها سردارانى چون ناصر کاظمى و احمد متوسلیان که خود کوهى از صبر بودند وقتى از مشکلات کردستان خسته مى شدند خدمت بروجردى مى رسیدند و به قول خودشان روحیه مى گرفتند.

مهمترین خاطره اى که از ایشان دارم خاطره آخرین دیدار من با بروجردى بود. آن زمان ما به تهران آمده بودیم و قرار بود مدتى در تهران بمانیم اما گویا به شهید الهام شده بود که باید به سوى حق بشتابند. به ما زنگ زدند و گفتند هر چه سریعتر به کردستان برگردید و ما هم به کردستان برگشتیم و من توانستم یک روز قبل از شهادتش او را زیارت کنم و آخرین نگاههاى ملکوتى اش را حس کنم.
هنوز هم آن آخرین تبسم ملکوتى را به خاطر دارم.

خدا رحمتش کند. کم حرف بود اما در نگاهش کتابى از حرفهاى نگفته داشت.

شما چه درس زندگى را مى توانید به خواننده ها بدهید با توجه به اینکه همسر یک سردار شهید هستید؟

من و شهید بروجردى هر دو این طور فکر مى کردیم که ظواهر زندگى, عامل سعادت نیستند. مهم این است که انسان وظیفه اش را در مقابل خدا خوب انجام دهد.

من فکر مى کنم درسى که دیگران از زندگى ما مى گیرند درس صبر و استقامت است و درس نقش حساس زنان در فعالیتهاى اجتماعى است که آنان نه تنها عامل رکود نیستند بلکه باعث پیشرفت مردان و رشد آنها هم هستند و مى توانند باشند.

ما در واقع چند سال بعد از انقلاب را در ماشین زندگى کردیم و هیچ مشکلى هم نداشتیم. هر کجا اذان مى گفتند پیاده مى شدیم نمازمان را مى خواندیم, از روستاهاى سر راه نان مى خریدیم و مى خوردیم.

ما سعى کردیم در زندگى مان حضرت فاطمه(س) را الگو قرار دهیم البته نتوانستیم و نمى توانیم به ایشان برسیم اما براى همین زندگى هم, فردا باید جوابگوباشیم.

خانم بى غم, چه پیامى براى خانواده ها دارید؟

اگر همه در هر شرایطى تقوا پیشه کنند مشکلات کمتر به نظر مى رسد. باید ساده زندگى کرد و به اصول و فروع دین توجه کرد.

خانواده ها الان که در آرامش زندگى مى کنند باید شکرگزار باشند و قدر انقلاب, جنگ و خون شهدا را بدانند.

چه توصیه اى براى بانوان دارید؟

به نظر من زنان دو امر خطیر را به عهده دارند; یکى خوب شوهردارى کردن و دیگرى خوب تربیت کردن; یعنى ایجاد جامعه اى سالم و صالح.

ساتین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ