گفتگو با آرش مجیدی و همسرش میلیشا مهدی نژاد + عکس فرزندشان

3

آرش مجیدی و میلیشا مهدی نژاد کمتر از یک سال است بچه دار شده اند، همین بهانه‌ای شد برای یک گفتگوی طولانی با آنها که در بخش اول این گفتگو آیین ها و سنت های نوروزی را هم مرور کردیم، آیین هایی که به قول مجیدی ایرانی ها را کنار هم نگه داشته و مهدی نژاد هم از شوخی پدرش نام می برد که به دختران ۲۵، ۲۶ ساله می گفته کار شما از سبزه گره زدن گذشته و دیگر باید درخت گره بزنید.

بهار برای فرهنگ ایرانی، یک مناسبت مهم تلقی می‌شود که برای آغازش از مدت‌ها قبل آماده می‌شویم، خرید و خانه تکانی می کنیم، سفره هفت سین می چینیم و لحظه سال تحویل قلبمان تند تند می زند. و چه بهانه ای بهتر از این موضوع برای گفتگو با مردمان ایران. حالا اگر قرار باشد گفتگو با یک زوج بازیگر باشد که به تازگی بچه دار هم شده اند که دیگر حسابی خواندنی می شود.

آرش مجیدی متولد ۱۳۵۳ در آباده است .

مدرک تحصیلی وی کارشناسی ادبیات نمایشی است.

از فعالیت‌های وی می‌توان به بازی در سریال‌های زیر هشت و رستگاران و فیلم سینمایی شوکران اشاره نمود.

همسر میلیشیا مهدی نژاد همسر آرش مجیدی میلیشیا مهدی نژاد شوهر میلیشیا مهدی نژاد بیوگرافی میلیشا مهدی نژاد بیوگرافی آرش مجیدی آرش مجیدی

آرش مجیدی و میلیشا مهدی نژاد پیش از این زمان پخش سریال «شیدایی» که اتفاقا در آن هم نقش زن و شوهر داشتند برای یک مصاحبه به خبرگزاری مهر آمدند و حالا با اضافه شدن یک عضو کوچک به خانواده شان فرصت خوبی ایجاد شد تا به بهانه یک گفتگوی بهاری دیدارشان را پس بدهیم.

شاید با خواندن این مصاحبه برایتان جالب باشید که بدانید چقدر سنت های نوروزی برای این زوج اهمیت دارد و آنها را مو به مو اجرا می کنند. البته میشا دختر ۹ ماهه آنها هم حضور فعالی در مصاحبه داشت و بخش بعدی گفتگو به کل به او اختصاص دارد. ابتدا بخش اول را با هم مرور می کنیم.

*حال و هوای عید در خانه شما چطور بود؟ در روزهای آخر اسفند…

 مهدی‌نژاد: اصلا متوجه نمی‌شدیم. مادرم خانه تکانی می‌کرد و ما نمی‌دانستیم چه خبر است. فقط از این خوشحال بودیم که کمدها به هم می‌ریزد و چیزهای فراموش‌شده‌ای از زیر تخت پیدا می‌شود. قضیه پیک شادی هم که خیلی دردناک بود و هیچوقت یادم نمی‌آید به موقع تکالیفش را انجام داده باشم.

مجیدی: نمی‌دانم به خاطر اوضاع مالی مردم بود یا چه، اما عید آن موقع شور و حال بیشتری داشت. قضیه عیدی گرفتن هم برایم فوق العاده بود.

همسر میلیشیا مهدی نژاد همسر آرش مجیدی میلیشیا مهدی نژاد شوهر میلیشیا مهدی نژاد بیوگرافی میلیشا مهدی نژاد بیوگرافی آرش مجیدی آرش مجیدی

 *قبل از عید چطور؟ تمام شدن زمستان…

 مجیدی: یک چیز بامزه، خیلی‌ها که زمستان را دوست دارند (البته واقعا فصلی دوست داشتنی هست) به این خاطر است که می‌دانند بعد از آن بهار می‌آید. اسفندماه دوست داشتنی است و به عید و بهار می‌رسد.

 *عیدی‌هایتان را جمع می‌کردید؟

مهدی‌نژاد: نه تا روز ۱۳ بدر تمامش می‌کردم. من و برادرم اینطوری بودیم اما خواهرم آنها را جمع می‌کرد. عیدهای آن موقع باحال‌تر بود. مخصوصا چهارشنبه سوری‌ها بهتر بود. از روی آتش می‌پریدند. نهایت یک سیم ظرفشویی بود که تکان می‌دادند.

همسر میلیشیا مهدی نژاد همسر آرش مجیدی میلیشیا مهدی نژاد شوهر میلیشیا مهدی نژاد بیوگرافی میلیشا مهدی نژاد بیوگرافی آرش مجیدی آرش مجیدی

*اما حالا بیشتر به شرارت تبدیل شده است.

مهدی‌نژاد: بله. حالا به میدان جنگ شبیه شده است. اگر کسی از یک کشور دیگر به ایران بیاید فکر می‌کند ما در حال کشتن هم هستیم. من و آرش حالا هم خیلی سعی می‌کنیم تمام سنت‌های عید را تک به تک اجرا کنیم اما آن موقع حالمان بهتر بود.

 مجیدی: آن موقع خانواده‌ها شلوغ‌تر بود. یادم می‌آید آن زمان عیدمان به خانه خودمان محدود نبود و به خانه مادربزرگ می‌رفتیم و خاله و دایی‌ها و همه می‌آمدند.

*شما چند خواهر و برادر بودید؟

مجیدی: من هم مثل میلیشا یک خواهر و یک برادر دارم. آن موقع هر خانواده‌ای ۳ بچه داشت. من ۴ خاله داشتم. به غیر از این مدام برای دید و بازدید عید افراد دیگری هم می‌آمدند و می‌رفتند و آنها هم بچه داشتند. شلوغ بازاری بود که خیلی می‌چسبید. اینکه بچه‌های همسن زیاد بودند حال و هوای عجیبی ایجاد می‌کرد. اما حالا فقط همین جمع خودمان است و افراد اگر درگیر نباشند شاید بیایند… بنابراین حس و حال تغییر کرده است.

*شما هم عیدی‌تان را تا سیزده به در خرج می‌کردید؟

مجیدی: همان موقع که نه اما به مرور خرج می‌کردیم. فکر می‌کنم سوم دبستان بودم که برای انشا به ما موضوع دادند که اگر ۲۰ تومان داشتید چه می‌کردید؟ اگر کلاس ما ۳۰ نفره بود، ۲۹ نفر همه احمق بودیم و نوشته بودیم قلک می‌گرفتیم تا بقیه پولها را هم جمع کنیم و… اما یکی از ما که مدام اصرار داشت انشایش را بخواند، به نظرم آنقدر آدم عاقلی بود که عین آن پنج خط انشا را نوشته بود: خرج می‌کردیم،‌ خرج می‌کردیم،‌ خرج می‌کردیم،‌ خرج می‌کردیم… همه ما هم به او می‌خندیدیم که انشا اینطوری نیست و باید پنج خط توضیح بدهی! اما حالا احساس می‌کنم این بهترین انشایی بود که شنیدم.

 *سال تحویل چه حسی داشت؟

 مهدی‌نژاد: ما همیشه زمان سال تحویل تمیز و مرتب با لباس‌های نو سر سفره می‌نشستیم.

 مجیدی: و منتظر بودیم که قرآن را سریع‌تر به بابا بدهیم تا عیدی‌هایمان از آن در بیاید. آیین به طور کلی در همه جای دنیا جذاب است و آدم‌ها آیین‌ها را دوست دارند. چون حس تازگی می‌دهد و جذاب است. ما کشور ایرانی داریم که انواع قومیت‌ها با گویش‌ها و لهجه‌های مختلف داریم و اگر همدلی را کنار بگذاریم، همین آیین‌ها و زبان فارسی است که ما را کنار هم نگه داشته است. قطعا تفاوت فرهنگی بسیاری بین بختیاری و بلوچ یا کردو ترکمن وجود دارد. از خطه جنوب تا خطه شمال تفاوت‌های متعددی از پوشش و خوراک گرفته تا زبان وجود دارد اما همین آیین‌ها ما را کنار هم نگه داشته و به همدلی‌مان کمک می‌کند. بنابراین آیین‌ها بسیار مقدس هستند و باید آنها را حفظ کنیم.

 همسر میلیشیا مهدی نژاد همسر آرش مجیدی میلیشیا مهدی نژاد شوهر میلیشیا مهدی نژاد بیوگرافی میلیشا مهدی نژاد بیوگرافی آرش مجیدی آرش مجیدی

*فکر می‌کنم سال تحویل لحظه بسیار جذابی است، وقتی تمام جمعیت کشور در لحظاتی یکسان به انتظار نشسته‌اند. انرژی فراوانی در این لحظات جمع می‌شود.

 مجیدی: من دوستی داشتم که می‌گفت ما مثل تقویم میلادی نیستیم که سر ساعت ۱۲ شب دور هم جمع شویم، برای ما خیلی خاص و خوب است که لحظه تحویل سال اینقدر دقیق محاسبه می‌شود و مثلا می‌گویند ۲۰ و ۲۷ دقیقه و ۷ ثانیه، حتی ثانیه‌اش را هم حساب کرده‌اند. یک بار می‌بینی صبح زود می‌شود، یک بار ظهر می‌افتد، یک بار شب است.

*زمانی که تحویل سال به نیمه‌های شب می‌افتاد هم بیدار می‌شوید؟

مهدی‌نژاد: ما موظف بودیم بیدار شویم و مامان من همیشه می‌گفت هرکسی لحظه سال تحویل بخوابد…

 مجیدی: تا سال بعدی همیشه خواب است! مثلا اگر کسی توی حمام گیر می‌کرد می‌گفتند تا انتهای سال مدام توی حمام گیر می‌کنی… مهدی‌نژاد: بنابراین ما همیشه سعی می‌کردیم بیدار و سرحال باشیم.

*چقدر در نوروزهای زندگی‌تان جز دیدو بازدید اهل سفر بودید؟

مجیدی: خیلی زیاد. پدر من خیلی اهل مسافرت است و برنامه‌مان اینطور بود که یا همه پیش ما می‌آمدند و ۱۵ روز مهمان ما بودند یا همه راه می‌افتادیم و به اهواز، آبادان، بوشهر، بندرعباس و… می‌رفتیم و یک دور می‌زدیم تا به خانه برگردیم. گشت و گذارمان هم خیلی ارزان بود و در قید و بند خاصی نبودیم. قدیم‌ آدم‌ها زندگی را راحت‌تر می‌گرفتند.

مهدی‌نژاد: ما سفر نمی‌رفتیم و تهران را نگه می‌داشتیم در نرود!

*اتفاقا تهران در عید خیلی دلچسب است. می‌شود حسابی شهر را گشت. آن هم بدون ترافیک و آلودگی و سر و صدا…

مجیدی: ما هم یک سال تهران ماندیم و شروع کردیم به موزه گردی. شهر خلوت و تمیز و همه جا سرسبز بود.

مهدی‌نژاد: تور تهران گردی گذاشتیم. مثلا یک بار به امامزاده داود رفتیم که بالای جاده کن قرار گرفته. خیلی خوب و لذت بخش بود. درخت را با شکوفه دیدیم. یک بار کاخ نیاوران رفتیم و..

 مجیدی: بهترین زمان تهران عید است که همه جا خلوت شده.

*اهل تلویزیون دیدن هم بودید؟

مجیدی: آن موقع تلویزیون تنها دو شبکه داشت و ما خوره این بودیم که کارتون ببینیم. یا با هم سن و سال‌هایمان یک جا جمع شویم و آتش بسوزانیم. یک خانه و خاندان را نابود کنیم برود! در کوچه فوتبال بازی کنیم، از صبح تا شب توی سر و کله هم بزنیم و عید اینطور می‌گذشت… شاهکار تلویزیون در زمانی که جمعه به جمعه هفته‌ای یک فیلم سهمیه مردم بود، پخش روزانه فیلم سینمایی در نوروز بود. بعدها جز جمعه چهارشنبه شب هم اضافه شد و می‌شد هفته‌ای دو فیلم.

 *تا می‌رسیم به ازدواجتان…

 مجیدی: امسال اولین سالی است که دخترمان سر سفره با ما است.

 مهدی‌نژاد: خوش به حالش چقدر عیدی می‌گیرد.

*اولین سال تحویل در زندگی مشترکتان چطور گذشت؟

مهدی‌نژاد: اصفهان پیش پدر و مادر آرش بودیم.

 *اینکه سال قبلش تنها بودید و حالا شریکی برای زندگی‌تان داشتید چطور بود؟

مهدی‌نژاد: خیلی باحال بود! اولین سال تحویلی که با هم بودیم حس خوبی داشتیم. آدم دلگرم می‌شود. من هنوز که هنوز است لحظه سال تحویل گریه‌ام می‌گیرد. انگار دارد اتفاق خیلی بزرگی رخ می‌دهد.

 مجیدی: به ما می‌گفتند تخم مرغ را روی آینه بگذارید تا ببینید وقتی سال تحویل می‌شود کمی می‌چرخد.

 مهدی‌نژاد: پس باید برای سال بعد امتحان کنیم!

مجیدی: نه عزیزم من ۳۰، ۴۰ سال است دارم امتحان می‌کنم و نتیجه نگرفته‌ام!

*چقدر چیدن سفره هفت سین برایتان اولویت دارد؟

مهدی‌نژاد: آنطور که در خانواده‌های ما رسم بوده ما شب چهارشنبه آخر سال سفره هفت‌سین را می‌چیدیم و سیزده به در عصر جمعش می‌کنیم. حتی اگر بخواهیم به مسافرت می‌رویم. البته محتویات هفت سین ما با دیگر هفت سین‌ها متفاوت است.

 *چه تفاوتی؟

مهدی‌نژاد: هفت سین در واقع در ایران باستان هفت سینی بوده که هر سینی یک چیز بوده، یکی سین، دیگری شین، بعدی میم، فکر می‌کنم یکی ب و بقیه را نمی‌دانم.

مجیدی: حبوبات مختلف را هم در آن می‌گذاشتند تا برکت بیاورد.

مهدی‌نژاد: محتویات این سینی همگی ریشه گیاهی داشته‌اند. مثلا سکه نبوده و بعدا اضافه شده. ماهی به هیچ وجه نبوده. چون اصلا ما در ایران ماهی گلی نداشتیم. من و آرش سمنو، سیر و سرکه، سنجد، سیب، سبزه و سماق را توی سفره می‌گذاریم. اسپند یا همان سپند که بعدا آمد هم اصلا نبوده.

مجیدی: البته سپند خیلی قدیمی است. مهدی‌نژاد: بله اما جزو ریشه‌های گیاهی نبوده. آینه را هم که به خاطر دو برابر شدن برکت زندگی می‌گذاریم به همراه قرآن.

مجیدی: ماهی خوشگل است اما فکر کنید به تعداد جمعیت ایران باید ماهی ها کشته شوند، چون متاسفانه سیستمی وجود ندارد که بگویند مثلا شهرداری فلان جا را در نظر گرفته که ماهی‌ها را به آنجا بریزید.

مهدی‌نژاد: کلا من و آرش خیلی مشکل داریم که یک حیوان بخواهد بمیرد. نگهداری ماهی هم خیلی مشکل است. عوض کردن آب و اینکه آب با شدت توی سرش نخورد مشکل است.

 *زمان مجردی هم ماهی توی سفره‌تان نبود؟

مهدی‌نژاد: برای ما که نبود.

مجیدی: ما داشتیم و مدام می‌جنگیدیم تا زنده‌ نگهش داریم. سخت‌ترین کار دنیا این است که بخواهی ماهی را تا سال دیگر زنده نگه‌ داری. حالا چیزهای دیگری هم جدیدا اضافه شده‌اند!

*سمندر!

مهدی‌نژاد: لاک پشت!

مجیدی: بد است دیگر. در این مملکت همه چیز سر تومان شده است. نسل این سمندرها را برداشتیم.

 (تقریبا ۴۰ دقیقه‌ای از مصاحبه گذشته و میشا دیگر خوابش گرفته و چشم‌هایش دارند می‌روند… مادرش او را می‌برد که بخوابد)

همسر میلیشیا مهدی نژاد همسر آرش مجیدی میلیشیا مهدی نژاد شوهر میلیشیا مهدی نژاد بیوگرافی میلیشا مهدی نژاد بیوگرافی آرش مجیدی آرش مجیدی

*نوروزها را بعد از ازدواج چطور می‌گذرانید؟

مهدی‌نژاد: هر سال را تقسیم بندی می‌کردیم و یک سال پیش پدر و مادر آرش بودیم و یک سال پیش پدر و مادر من.

مجیدی: اهواز و بندرعباس و شیراز و اکثرا شمال. سفر چیز خوبی است.

 مهدی‌نژاد: البته چون همه جاده‌ها شلوغ است ترجیح می‌دهیم در نوروز مسافرت نرویم.

 *چقدر عیدی می‌دهید؟

 مهدی‌نژاد: تا جایی که بتوانیم خوب عیدی می‌دهیم. البته دست به عیدی گرفتنمان خوب است!

*از کی؟

مجیدی: پدر و مادرها دیگر. ندهند هم قرآن را جلوی رویشان می‌گذاریم.

 * ۱۳ بدرهای بچگی یادتان هست؟

مهدی‌نژاد: عالی بود.

مجیدی: ما ایل و طایفه‌ای به کوه و بیابان می‌زدیم و از صبح تا آخر شب بازی می‌کردیم.

*سبزه هم گره می‌زدید؟

مجیدی: بله. خیلی برایمان مهم بود. من اصالتا برای آباده فارس هستم و آن مناطق خشک است. همه خانواده ما از جمله مادربزرگ و پدربزرگ‌ها جمع می‌شدند، عموها و خاله‌ها و دایی‌ها هم بودند و می‌رفتیم سیزده به در.

مهدی‌نژاد: احتمالا شما دشت می‌گرفتید نه جا!

مجیدی: فقط کافی بود یک جوی آب و چند شاخه درخت باشد، تمام. خیلی سرسبزی زیادی نمی‌خواستیم. حالا اگر یک کوهی هم بود که چه بهتر تا همه در کوه بگردیم.

 مهدی نژاد: فرق خانواده من و آرش این بود که گرچه آنها همه جا با هم بودند ولی ما انفرادی‌تر عمل می‌کردیم. یعنی پیش می‌آمد که در این مناسبت‌ها تنها یک خانواده بودیم. گاهی اگر خانه مادربزرگمان بودیم باقی هم آنجا می‌آمدند و در حیاط خانه او سیزده بدر را برگزار می‌کردیم. اگر هم کسی نبود با پدر و مادر و خواهرم چند دقیقه‌ای بیرون می‌رفتیم تا سیزده بدر داشته باشیم ولی بیرون رفتنمان مثل آرش این‌ها نبود نهایتا سه چهار نفر می‌شدیم.

 *سبزه هم گره می‌زدید؟

مجیدی: همه برایشان مهم بود که سبزه گره بزنند. خاطرم هست اگر از یک مسیری می‌رفتیم که سبزه نداشت بر می‌گشتیم و از مسیری می‌رفتیم که گندمزاری داشته باشد تا همه بتوانند سبزه گره بزنند.

مهدی‌نژاد: من هیچوقت نفهمیدم که با یک دست باید دو تا سبزه را به هم گره بزنیم یا نه برعکس یک سبزه را با دو تا دست گره بزنیم.

 مجیدی: خیلی مهم است که دو تا سبزه از دو تا بوته مختلف را به هم گره بزنید و گره نباید باز شود.

 مهدی‌نژاد: هرسال برای اینکه بخت دختران مجرد باز شود می‌گفتند که سبزه گره بزنند. یک زمانی همه دختران ۱۷ تا ۲۰ سال ازدواج می‌کردند. ولی ما سنمان به ۲۵ یا ۲۶ سالگی رسید، پدرم به شوخی به ما می‌گفت که دیگر کار شما از سبزه گذشته و باید درخت گره بزنید. حالا که سن ازدواج خانم‌ها به بالای ۳۰ سال رسیده نمی‌دانم باید چه جیزی را گره بزنند!

*شما چند سالگی ازدواج کردید؟

مهدی‌نژاد: ۲۵ سالگی.

*بعد از ازدواج سیزده‌بدرهایتان چگونه شد؟

مهدی‌نژاد: آرش بین خانوده زنش محاصره شده ولی حواسش نیست. اما همچنان هم دور هم هستند و پر شر و شورند.

مجیدی: هنوز هم خانواده ما هرچند هرکدام در یک شهر هستند یک تور می گیرند و با هم می روند مشهد یا در خانه مادر بزرگم در یک مناسبتی دور هم جمع می شوند. آن موقع ها از اول صبح شروع می کردیم با یک کله پاچه و ناهار کباب درست می کردیم و عصرانه کاهو و ترشی می خوردیم و شام هم آش! آخ سور چرانی حسابی بود. همه در دشت و کوه می چرخیدند و گشت می زدند. البته کباب ناهار را مردها درست می کردند ولی خانم ها می رفتند می گشتند و عصرها خانم ها آش درست می کردند و مردها دنبال گردش می رفتند.

مهر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 3 )
  1. حجت الله می گوید

    میلیشیا چه اسمی
    میشه یه نفر معنیشو بگه

  2. ناشناس می گوید

    سلام من خیلی اقای مجیدی رو دوست دارم و جدا از تیپ و ظاهر خوبشون بازیشون فوق العاده است همسر و دخترشون هم خیلی نازن امیدوارم همیشه در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی کنن

  3. گلی می گوید

    من همیشه گفتم ارش مجیدی خیلی خاص وبا کلاسه