بیوگرافی دکتر حمیدرضا صدر +عکس همسر و دخترش
حمیدرضا صدر Hamid Reza Sadr متولد ۲۸ اسفند ۱۳۳۴ در مشهد نویسنده و منتقد سینما و مفسر فوتبال اهل ایران است. او معمولاً به عنوان کارشناس فوتبال به برنامههای صدا و سیما دعوت میشود. او یک کارشناس سینما و منتقد فیلم است که در نشریه هفت به مدتی طولانی مینوشت. حمیدرضا صدر در ایران و انگلستان تحصیل کردهاست. صدر دانشآموختهٔ کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد شهرسازی از دانشگاه تهران و مقطع دکترا از دانشگاه لیدز بریتانیا است.
پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم.
کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط، زبان انگلیسی را هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت یاد گرفتم، پدرم فردی فرهنگی بود و ما رامیان کتاب و روزنامه بزرگ کرد.
حمیدرضا صدر با مهرزاد دولتی ازدواج کرده و صاحب یک دختر بنام غزاله است
مهرزاد دولتی در آمریکا داروسازی خوانده است ولی بعد از برگشت به ایران پس از انقلاب به نقاشی تغییر رشته داده است، مدتی درگیر سرطان گردن بود که خوشبختانه درمان شده است
روزنامهنگاری
حمیدرضا صدر نویسنده ثابت مجله فیلم است، و با نشریات زن روز، هفت، مجله سروش، تهران امروز، وبگاه گل و تعدادی نشریه ورزشی همکاری دارد.
دکتر صدر در اسفند ۱۳۹۳ نوشت:
حالا غزاله ۲۵ ساله شده. فوقلیسانساش در رشته ادبیات انگلیسی را گرفته و ساز جدایی کوک کرده. ساز ادامه تحصیل در سرزمینهای دورتر را. اکنون باید بهاریهای دیگر نوشت… برای دختری که ۲۵ بهار را دیده. بیستوپنج، بیستوپنج، بیستوپنج…
دکتر صدر با انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت:
پله ها
.
پله برای بالا رفتن، پله برای پایین آمدن..
و گاهی توقف آن وسط ها. نفسی تازه کردن،
کجا هستم؟ کجا بروم؟
مرد چادرنشین
.
همین تصویر ساده، نمایشگر دو رویکرد متفاوت و دو دنیای متفاوت است، همسرم مستقیم نشسته و یکسویه، آراسته پوشیده و من شلخته، او با حوصله چیزی می خواند و من با بلاتکلیفی زمان را هدر می دهم. خب هرگز گلخانه ها را دوست نداشته ام، برخلاف او که همیشه با گل و گیاه مهربان بوده و حتی با تماشای سنگ ها هم لذت می برد.
.
اعتقاد دارد مردها با بالا رفتن سن شان نق نقو تر می شوندو آن قدر بیقرار که با هر نفسی خود را تند تر پیر می کنند. می گوید زندگی را مهربانانه مصرف کن، نه چرک و بدشکل.
.
او همیشه مهربان تر از من بوده، خیلی بیشتر، عمیق تر. بیشتر.
در حقیقت من نه مهربان تر بوده ام و نه منصف تر و نه عمیق تر.
.
می گوید مشکل بزرگ تو این است افکار کهنه ات را انبار کردهای
این که برخلاف خواندن و سفر رفتن مدرن نیستی، معاصر نیستی. تو چادرت را ترک نکرده ای آقای حمید خان ، نه نکرده ای.
.
احتمالا حق با او است. بنابراین باید راهی کشف می کردم. برای مهربانی متقابل راه ساده ای یافتی، خیلی سرراست.
قرار شده از حالا به بعد هر دو هفته یک بار هر کدام هر چه می گوییم دیگری آن را انجام دهد. می خواهیم تصور کنیم قلب ما گواه بر دیگری می دهد. ولی نشستن مان چه طور؟ به چادری وسط بیابان فکر می کنم. شبیه فیلم های قدیمی شرق گرایانه. خبری از نیمکت نمی بینم و از خدمه حشمه هم نشانی نمانده.
عکس حمیدرضا صدر و همسرش مهرزاد دولتی
من و مهرزاد خانوم پس از نزدیک چهل سال
.
خوشحالم خودم هستم
چرا که شبیه تو نیستم
تو هم خوشحال باش که خودت هستی، چون شبیه من نیستی
.
برای همین هم صمیمی هستیم و مثل رفیق مانده ایم
.
و چه دلپذیر پیوند دو تا آدم متفاوت مثل ما
که اصلا شبیه هم نیستند اما صمیمی مانده اند و یکدیگر را دوست دارند
.
از گزیده های شل سیلورستین