لیلی، مرا ببر
من آغوش می خواهم داغی سوزانِ لبی از مستی عشق نه از حرصِ هوس من آتش سوزانِ تنِ لیلی ام را می خواهم قاصدک؟ مرا بر بالت سوار کن اینجا لیلی نیست.... منِ بی آغوش مانند تخته پاره روی آبم می پوسم... تنم از بی آغوشی گرمایش را به سردی زمستان سپرد…