گفت و گوی با آقازاده احمدتوکلی و داماد صادق زیبا کلام + تصویر
در میان دو تفکر زندگی میکند، یکی تفکر احمد توکلی است که پایش را هیچگاه از خط قرمزها فراتر نمیگذارد و یکی هم تفکر صادق زیباکلام است که خط قرمزی را نمی پسندد؛ نه در نوشتار و نه در گفتار.
میگوید که پدرش یعنی احمد توکلی را بسیار دوست دارد و در عین حال تاکید دارد از صادق زیباکلام بسیار میآموزد.
زهیر توکلی یکی از پنج پسر احمد توکلی است.
او در گفتوگویی که با آرمان داشت، از خودش، همسرش، پدر و پدر همسرش گفت، از اینکه برخی او را آقازادهای میدانند که از تسهیلات زیادی استفاده میکند، گله دارد و در نهایت شرح میدهد که چگونه برای اینکه پدرش در انتخاباتهای سیاسی پیروز شود، تلاش کرده است.
بسیار تاکید کرد سوالات سیاسی از او نپرسیم چون مدتهاست از کار سیاسی کنار کشیده و به هنر و ادبیات، روی آورده است.
زهیر توکلی زمانی داماد صادق زیباکلام شد که دختر او را در یک نشریه دید و پس از مدت کوتاهی او را با دو نام میشناختند: پسر احمد توکلی و داماد صادق زیباکلام و سوالات زیادی در مورد تناسب پدران عروس و داماد.
دختر کوچک صادق زیبا مریم زیباکلام و دختر بزرگ وی سارا زیباکلام است که زیباکلام او را دقیقاً در نقطه مقابل خود میداند. سارا با پسر احمد توکلی ازدواج کردهاست.
شما داماد آقای صادق زیبا کلام هستید. به هر حال تفکر آقای احمد توکلی با آقای زیبا کلام دارای تفاوتهایی است. چگونه با این تفاوتها کنار میآیید؟
این سوال از مبنا انحرافی است چون من قصد ندارم ایشان را به عقاید خودم نزدیک کنم و فکر نمیکنم ایشان هم چنین قصدی داشته باشند.من در روزنامه همشهری با دختر ایشان آشنا شدم و این آشنایی ، بعدا شکل یک رابطه عاشقانه گرفت و طبعاً دیگر به این جور مسائل فکر نمیکردم ولی پس از ازدواج ، هرچقدر گذشت، محبت و حرمت این مرد در قلب من بیشترشد و میشود البته اختلاف نظر به جای خود باقی است .
آقای زیباکلام هیچ گاه عقاید شما و پدرتان یعنی آقای احمد توکلی را نقد نمی کنند؟
هیچ وقت این کار را نکرده است.
اما یک زمانی زیباکلام گفتند که من با توکلی زمانی بحثهای زیادی میکردم اما دیدم که فایده ندارد و بنده تفکر ایشان را قبول ندارم.
در این سالهایی که من داماد ایشان شدهام، ندیدهام که پدرم و ایشان با هم بحث سیاسی کنند. شاید این چیزی که شما از آقای زیباکلام نقل کردهاید ، مربوط به قبلتر از این باشد . فضا، فضای خانوادگی است نه فضای سیاسی. من با پدرم هم بحث سیاسی نمیکنم چه برسد به پدرزنم
الان در خانوادههای غیرسیاسی وقتی دور هم جمع میشوند، بحث سیاسی میکنند حالا در خانواده شما که دو طرف سیاسی هستند ، مگر امکان دارد، بحث سیاسی نشود؟
اتفاقا در خانوادههای سیاسی، باید بحث سیاسی نشود چون چنین خانوادههایی در مرکز بحثها هستند و معمولا اعضای این خانوادهها اطلاعات و شم سیاسیشان قویتر از افراد عادی است و احیاناً خود را صاحب رای و نظر میدانند بنابراین، ممکن است بحث سیاسی به کدورت منجر شود. ضمنا من اعتقاد دارم که این سیاستزدگی مفرط در جامعه ما یک جور مریضی است. چرا باید همه سیاسی باشند و نظر سیاسی داشته باشند، همه نظر خود را اظهار کنند و همه سعی کنند نظر خود را به هم بقبولانند ؟ اما درباره رابطه من و پدرزنم ؛ من سعی میکنم از معلومات و محفوظات آقای دکتر زیباکلام استفاده کنم. به نظر من فارغ از وجه آکادمیک شخصیت ایشان ، تحلیلهایشان همیشه یک زاویه دید خاص و یک نگاه متمایز در خود دارد ، یک جور توجه به ابعاد واقعی ، عینی و ملموس مسائل که مورد توجه جمع نیست و از این نظر حتی اگر ماده و مفاد تحلیل ایشان را قبول نداشته باشید، برایتان جالب است که از این زاویه هم میشود به ماجرا نگاه کرد . ایشان به تمام معنی کلمه در بحث و تبادل نظر، دموکرات منش است . من و آقای زیباکلام خیلی با هم صحبت میکنیم. خیلی وقتها هم من نظرات ایشان را قبول دارم.
با آقای لاریجانی هم نسبت دوری دارید.
نه چندان دور.
این خیلی خوب است. رابطه شما با آن خانواده چگونه تعریف میشود؟
مادر برادران لاریجانی ، خاله مادرم است یعنی برادران لاریجانی، پسرخالههای مادرم هستند و از طرفی هم این خالهجان عزیز ما که خدا بر عمر پربرکتش بیفزاید ، از طرف پدری هم خاله مادربزرگم میشوند چون مادرم و مادرشوهرش ( یعنی مادربزرگ پدری بنده ) دخترخاله ناتنی همدیگر بودند . بنابراین، حضرات اخوان لاریجانی از دو طرف ، خویشاوند ما هستند . خاندان لاریجانی با ما نبودند ما اهل مازندران هستیم و آنها اهل قم یعنی اول نجف بودند و بعد به قم مهاجرت کردند و همانجا زندگی میکردند .
یعنی رابطه خانوادگی ندارید؟
داریم . یک رابطه خانوادگی محدود با آنها داریم. زمانی که در قم درس طلبگی میخواندم، وقت و بیوقت مزاحم خاله جانم میشدم و بوی مادربزرگم را از او میگرفتم . ایشان یعنی مادر لاریجانیها در مهر، محبت، صلح و صفا موجود کمنظیری است . مزاحم آقا صادق هم زیاد میشدم . طلبه پر شرّ و شوری بودم و سوال و شبهه زیاد داشتم و ایشان همواره با روی باز و حوصله فراوان مرا میپذیرفتند . از محضر آقا صادق بسیار استفاده میکردم. طلبه وارسته و درویش مسلکی بود که آن زمان با این که سی و پنج سال بیشتر نداشت، در میان همنسلان خود ، از فحول حوزه علمیه به حساب میآمد .
یعنی آقای علی لاریجانی اصلا به خانه شما نمیآیند؟
عرض کردم که این روابط در حد محدود برقرار است؛ در حد صله رحم است مثلا اگر عیدی باشد، میآیند.
در این موارد محدود، در مورد مجلس و سمتهای مشترک بحث نمیکنند؟
پدرم با آقایان صادق ، علی و جواد لاریجانی ، فارغ از این ارتباط خویشاوندی از دهه ۶۰ ارتباط کاری و سیاسی دارد مثلا وقتی ایشان وزیر کار بود، یعنی در سالهای ۶۰ و ۶۱ ، آقای علی لاریجانی ، قائممقام ایشان در وزارت کار بود. من از آنچه در دیدارهای آنها در منزل پدرم میگذرد، اطلاعی ندارم.
رابطه شما با آقای مطهری چگونه است؟
آقای علی لاریجانی داماد شهید مطهری است . اگر این را نسبت خانوادگی میدانید ، آقای دکتر باقر لاریجانی هم داماد علامه حسنزاده آملی است . آقای محقق داماد هم شوهر دخترخاله مادرم ، یعنی خواهر اخوان لاریجانی است . آیت الله سید علی اصغر هاشمی چیذری یکی از مشهورترین رجال مذهبی شمیرانات هم شوهر دخترخاله آقای دکتر زیباکلام است . مرحوم آیت الله عبدمنافی هم شوهرخاله ایشان بوده است . اینها که نسبت خانوادگی حساب نمیشود؛ دست کم نسبت نزدیکی نیست.
آیا شما خودتان را آقازاده میدانید؟ اصلا شغل شما چیست؟
بنده ۱۴ سال است که در مدارس غیرانتفاعی تهران تدریس میکنم. در کنار آن، کار مطبوعاتی هم کردهام؛ روزنامه فردا ، روزنامه جوان ، هفتهنامه سیاست ، خبرگزاری فارس ، روزنامه همشهری ، هفتهنامه پنجره و هفتهنامه مثلث … . کتاب هم مینویسم . دو کتاب شعر منتشر کردهام به اضافه پنج کتاب در حوزه تلخیص و بازنویس متون کهن ادبی . دو کتاب دیگر از این مجموعه در دست انتشار دارم . این غیر از جلسات نقد و بررسی کتاب است که به عنوان کارشناس صحبت میکنم . غرضم این است که من استخدام هیچ موسسه خصوصی و دولتی نیستم و شغل ثابت ندارم.
در مدرسه پدرتان به تدریس مشغول هستید؟
یک سال در آنجا درس دادم اما برای سال بعد از من دعوت نکردند.
دلیلش چه بود که دیگر دعوتتان نکردند؟
ایرادهایی گرفتند ؛ بعضی از آن ایرادها را بعداً از کسانی که در آنجا کار میکردند، شنیدم مثلا چرا شلوار جین میپوشد یا چرا روی میز معلم مینشیند. شاید به صندل پوشیدن من هم اعتراض داشتند . در آن زمان من دچار مشکلی بودم که نمی توانستم کفش بپوشم چون کف پایم داغ میشد و عرق میکرد حتی در زمستان هم با صندل سر کلاس میرفتم . یک مورد دیگر اختلاف آن بزرگواران با من این بود که چرا نتایج آزمون تست راضیکننده نیست . من از آموزش تستی خوشم نمیآید و این روش را که باب شده است و از دبستان تا دبیرستان آزمونهای ادواری تستی برگزار میکنند، یک کاسبکاری میدانم!. اعتقاد دارم که فقط در پایه چهارم و آن هم سه ماه منتهی به کنکور لازم است که بچهها تست بزنند و رفع اشکال شود . من در این مورد زیر بار نمیرفتم اما به قدری در مدارس زیرآبم به همین علت خورد که دیگر مجبور شدهام تا حدودی زیر بار این نوع آموزش هم بروم.
یعنی در مدرسه پدرتان این مخالفتها با شما میشد؟
ببینید بالاخره آنها هم آدم بودند . آدمهای محترم و باسابقهای هم بودند و برای خودشان رای و نظرداشتند . من هنوز هم رفاقت و سلام و علیک گرمی با آنها دارم . یک سال دعوتم کردند و سال بعد خبری از دعوت نشد!
یعنی این ایرادات با هماهنگی پدرتان بود؟
پدرم عضو هیات مؤسس آن مجتمع است و رئیس هیاتامنا ولی خودش در آنجا مسئولیتی ندارد و ارتباطش با مدرسه در حد نظارتی از دور است . دهه ۶۰ کسانی که اداره کشور را در دست داشتند، عمدتا مخالف مدارس خصوصی بودند به نحوی که البرز و خوارزمی را دولتی کردند ولی پدرم در همان زمان موافق مدارس خصوصی بود . بعد از جنگ که تاسیس مدارس خصوصی با عنوان غیرانتفاعی مجاز اعلام شد، پدرم مدرسه غیرانتفاعی معلم را تاسیس کرد که وافعاً غیرانتفاعی است. پدرم یک ریال از مجتمع معلم به خانه نیاورد . حتی برای این که راه کسب درآمد از محل سود مدرسه را ببندند ، آن را موقوفه کردند یعنی پس از درگذشت صاحبان امتیاز قانونی مدرسه ( خدا عمر طولانی به این بزرگواران بدهد) یا در صورت انحلال ، این ملک و کلیه تجهیزات آن در اختیار ولیفقیه قرار میگیرد . تنها امتیازش برای ما این است که فرزندان و نوههای اعضای هیات امنا میتوانند بدون پرداخت شهریه در این مدرسه درس بخوانند البته فقط شهریه است و پول کلاسهای فوق برنامه و غذا را میگرفته و میگیرند.
پس میخواهید بگویید این مدرسه فی سبیل الله تاسیس شد و کار میکند؟!
باور کنید همین طور است. مهندس فرشیدی ، دکتر امیری مقدم ، مهندس جدبابایی و پدرم رفقای ۴۰ ساله هستند و از دوران دانشگاه پهلوی شیراز، با هم رفیق هستند. من به ایراداتی که به وزارت آقای فرشیدی در آموزش و پرورش گرفته میشود، کاری ندارم و اصلا اطلاعی از آن ایرادها ندارم ولی ایشان سالها، مدیرعامل این مجتمع بود و تنها حقوق مدیرعاملیاش را میگرفت. بابت هفتهای چند روز کار که پیش از همه به مدرسه میآمد و تا ساعاتی پس از پایان کار اداری در مجتمع حضور داشت. یک ریال سود برای خودش بر نداشت. البته مجتمع ، تازه پارسال پس از بیست و یک سال، بدهیهایش تمام شد یعنی تا پارسال اصلاً سودی هم در کار نبود .
چه سالی در این مدرسه تدریس میکردید؟
این ماجرای حضور و تدریسم در این مدرسه مربوط به سال تحصیلی ۸۴-۸۳ بود.
واقعا دوست ندارید از ابزار آقازادگی استفاده کنید؟
نه، اصلا دوست ندارم.. یکبار به پدرم گلایه کردم چرا من تا شهرک محلاتی و لویزان و تهرانسر بروم و تدریس کنم اما حق ندارم در مدرسهای که خودتان تاسیس کردهاید و نزدیک خانهام است، درس بدهم. ایشان پاسخ دادند: پسرم! برای تو برازندهتر است که به جایی بروی که از تو دعوت کردهاند نه اینکه به واسطه من به مدرسهای بروی و تدریس کنی. دیدم حرف حق است و جواب ندارد.
برای اینکه حرفی پشت سرتان نباشد، استفاده نمیکنید؟
پدرم ما را به این شیوه بزرگ کرده است. بد هم نشد. آزادی و آزادگی و با مردم یکرنگ بودن خیلی ارزشش بیش از این حرفهاست. پدرم استدلال دینی برای این روش دارد. او ساده زیستن و پرهیز از دنیا را برای مسئولان نظام اسلامی یک فضیلت نمیداند بلکه یک فریضه میداند. ضمن این که مساله فراتر از بحث سادهزیستی است، بسیاری از آقایان و فرزندانشان در این ۳۳ سال از قبل نفوذ خانوادگی و سیاسی، به نحوی با قانون، بیتالمال، منابع عمومی و امکانات شغلی رفتار کردهاند که آدم را به یاد فامیلبازیهای تاریخی میاندازد ، در حالی که این حکومت را مردم به خاطر ربط و نسبت ادعاییشان با عدل علی – علیه السلام – پذیرفتند و پایش ایستادند، این همه هزینه دادهاند و هنوز هم دارند هزینه میدهند. شما از روش پدر من تعجب نکنید . «اصل» ، این است منتها چون برخی رعایت نمیکنند ، این مساله اکنون باعث تعجب میشود . در روزنامه همشهری گاهی وقتها به مناسبت ، سکه به همه کارمندان میدادند مثلا نیمه شعبان. من یک بار رفته بودم که از بخش اداری – مالی سکهام را بگیرم که آن همکارمان متلک انداخت که : آقای توکلی! شما دیگر چرا سکه میگیرید؟ این مال ما ضعیف ضعفاست نه مال شما . گفتم : بابا! من هم مثل شما هستم به خدا! از وقتی که خودم را شناختهام ، تا گردن زیرقرض و قسطم . چیزی نگفت و سکهام را دستم داد و خداحافظی کردم و آمدم بیرون ولی باز دفعات بعد هر بار به یک شیوهای به من نیش و کنایه میزد و من میفهمیدم که باور نمیکند و راستش حق میدادم به او از بس که مردم تبعیض و اجحاف دیدهاند . حتی بعضیها توی چشمم نگاه کردهاند و گفتهاند که : اینها هم نمایش شماست و زرنگیتان را میرساند که مثل یک آدم عادی میآیید و میروید تا حرف پشت سرتان نباشد ؛ قایم کردهاید.
اصلا چند فرزند هستید؟
۵ برادر و ۲ خواهر .
آنها در کجا مشغول کار هستند؟
برادر بزرگم ، در همان مجتمع معلم کار میکند . یک برادرم، گرافیست است . دو برادر دیگرم هم دانشجو هستند .
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۲، پدر شما به عنوان رقیب آقای هاشمی وارد عرصه شدند و ایشان برای اولین بار تبلیغات رسمی را وارد رسانهها کردند. خاطرتان هست؟
من کلاس اول دبیرستان بودم . یکپارچه شور و اشتیاق شده بودم و هر جا میرفتم برای پدرم تبلیغ میکردم. یادم هست که در آن زمان، امتحانات ثلث سوم بود و من برای اولین در طول تحصیل ، معدلم به زیر ۱۹ رسید چون درس نمیخواندم و گونیهای محتوی بروشورهای تبلیغاتی را روی دوش میگذاشتم و میرفتم سر چهارراههای شلوغ و توزیع میکردم. یادم هست یک نفر درباره پدرم بد حرف زد، گفتم من پسرش هستم ؛ این حرفها دروغ است. بنده خدا، شرمنده شد و عذرخواهی کرد.
آقای احمد توکلی یکی از منتقدان دولت هستند؛ دیدگاه خود شما نسبت به دولت چگونه است؟
من روزگاری خیلی سیاسی بودم اما از یک مرحله ای به بعد فهمیدم برای این کار ساخته نشدهام و برای کار دیگری مفید هستم. دیدم استعداد ادبی دارم و مجموعه شعر منتشر کردم که به نظر خودم، حد استاندارد نرمالی دارد و نقدهایم مورد استقبال واقع میشود بنابراین تصمیم گرفتم به این سمت بروم .
یک زمانی پدرتان فرمودند کسی که دولت را نقد میکند، باید توبه کند. در این مورد هم با ایشان بحث نمیکردید؟
نگفت توبه کند. من هیچ وقت چنین حرفی را از پدرم نشنیدم.
به عقب برگردیم که شما عضوی از نشریه پنجره بودید و این نشریه هم مربوط به آقای زاکانی است. الان رابطهتان با آقای زاکانی چطور است؟
رابطه ام هنوز خوب است. آقای زاکانی را به عنوان یک شخص حقیقی ، انسان بسیار شریف ، افتاده و دلسوزی یافتم . رابطهام با نفر دوم آن نشریه یعنی آقای فریدالدین حداد عادل هم به ۱۳ سال پیش بازمیگردد و فراتر از همکاری در پنجره است . ایشان در عالم دوستی حقهای بزرگی بر گردن من دارند . ماجرای پیوستن من به پنجره از این قرار است که پایان دی ماه ۸۷ کارم را در موسسهای که سه روز و نصفی از هفتهام را پر کرده بود ، از دست دادم ؛ دوباره ملحق شدم . دو ماه بعد از پنجره که در آستانه تاسیس بود ، دعوت به همکاری کردند و من هم از خدا خواسته به آنها ملحق شدم .
یعنی خانه هم ندارید؟
خانه دارم اما آن خانه را مجبور شدم به مستاجر بدهم تا پول ساختش را تامین کنم.
اتومبیل دارید؟
یک سمند است که اقای دکتر زیباکلام برای همسرم خریده و من هم استفاده میکنم.
پس بطور کلی، اگر بخواهیم وضعیت مالی شما را شرح دهیم، چه باید بگوییم؟
من متاسفم در شرایطی قرار گرفتهام که به خاطر سوءاستفادههای دیگران، زندگی خصوصی و شخصی امثال من این جور زیر ذرهبین میرود. من زندگی متوسطی دارم. نه فقیرم، نه پولدار. داشتم میگفتم که من دی ماه ۸۷ که کارم را از دست دادم ، تازه مستاجر شده بودم و ماهی ۵۰۰ هزار تومان قسط داشتم و پسر دومم هم تازه به دنیا آمده بود که هزینه پوشک و شیرخشک اوحدود ۱۰۰ هزار تومان در ماه بود. یک دفعه از کار بیکار شدم که از طرف آقای دکتر زاکانی تماس گرفتند و گفت میخواهیم نشریه بزنیم، آماده همکاری هستی که من جواب مثبت دادم و یکسال در آنجا فعالیت کردم که بعد از یک سال و سه چهار ماه خسته شدم و از آنجا، استعفا دادم.
خیلی جالبه هر چی در باره خانواده های بالا دستی مطالعه میکنی میبینی که یه بده بستون فامیلی با هم دارن…..
همین طور که ما با افرادی که میشناسیم وصلت میکنیم. اونام با افرادی که میشناسن و دور و برشون هستن وصلت می کنن
ایابه اینترنت الوده چیز ناحسابیو ناجوان مردی ودشمن ملت و انسانیت نمی گند
من میگم اینترنت مثل راه است که با ید رایگان باشه
اما منظور که محدود کنید راه های خطرناک یعنی سایت الوده از سالم جدا کنند
ایا من ناحسابی و دشمن ملتم
چرا این همه از روی حوای نفس کامنت می گذارید
ایا املا درست نوشتن مهم تر که باید اعتراض کرد یا به این بخش هایی ا اینترنت الوده و مسوم که باید اعتراض و محدود کرد… ……..کدام حرف حساب میگه
به نظرم سایت هایسیاسی هم نباید محدود و فیلتر کرد و سایت های مخالف انسانتیت و مبتذل باید و هر چیر غیر انسانی باید محدود کرد املا من مهتر این ها
خدایی انتظار دارید ما حرفهای ایشان را باور کنیم
کاش فرزندان مسئولان ما اینهمه از بهره مندی از موقعیت خانوادگی خود قرار نمی کردند
بر شکاکش درود و صلوات