عکس های جدید از مریم قاسمی ، هادی ساعی و مرتضی پاشایی

694

عکس و پست غم انگیز مریم قاسمی (نامزد مرتضی پاشایی) در اینستاگرام

همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی

مریم قاسمی : یادته بهم چیا میگفتی؟ میگفتی تو این دنیا دلم برای تنها کسی که اگه ۲ روز بیشتر نبینمش تنگ میشه تویی ، اما دیدی میتونی خیلی بیشتر از ۲ روز نبینیم ، و دلتم تنگ نشد ….

مریم قاسمی و هادی ساعی در بیمارستان.

همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی

مریم قاسمی و یاس در بیمارستان

همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی

همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی همسر مریم قاسمی همسر مرتضی پاشایی نامزد مرتضی پاشایی دانلود آهنگ جدید مرتضی پاشایی بیوگرافی مریم قاسمی
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 694 )
  1. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    من نمیزارم هیچ کس آبجی نیلوفرو دل گیر کنه
    دختره احمق رفتارش درست عین م ق هستش
    نکنه خودتی و به روت نمیاری
    چون نیلوفر الیه تو کار میکرد آگه م ق هستی باید بدونی که ما نیلوفرو بخاطر دل پاکش دوست داریم
    فامیل مرتضی بودن جای خودشو داره اما من بهت حق توهین به آبجیمونو نمیدم
    خودت چند شی با این حرف زدنت
    معلومه که از حسودی داری جلز ولز میکنی که اینطوری حرف میزنی بچه

  2. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    دوستان بگذریم حالا کدومتون میتونید شخصیت منو حدس بزنینننن+سن
    هاااااان؟؟؟؟؟ بنظر سخت نمیاد خخخخخخخخ

  3. آتنا می گوید

    سمانه نیلوفر تا الان نگفت کیه داداش مرتضای ما هستش فهمیدی منطقتو بکار بنداز ببین کسی مث نیلوفر ک هنوز خودشو ب ما معرفی نکرده چی بگه ب مامان مرتضی؟؟؟معصومه خانوم خوبه ب نظرت
    ما معمولا خانما رو خاله صدا میزنیم آقایون رو عمو از بچگی بهمون اینو یاد دادن یادتون رفته دوستای مامان بابامون رو میدیم مامان بابامون میگفتن ب عمو سلام کن یا ب خاله سلام کردی؟چه دلیلای بنی اسرائیلی میارین شما منتظرین فقط نیلوفر یه چیزی بگه حاشی سازی شه بخاطر همین میگم خدا صبر نیلوفرو زیاد کنه دیگه

  4. آتنا می گوید

    کیانا یا متولد ۷۹ هستی یا۸۰ فک میکنم.اگه بگی متولد چ ماهی هستی شخصیتتو میتونم حدس بزنم

  5. رها.ن می گوید

    نمیدونم چراانقدر راحت توهین و قضاوت میکنن.ببین انیتا اول از همه نباید تو این ماه گناه نیلوفر رو بشوری من وارد سایت شدم قسم خوردم که حرفای نیلوفر راسته خودشم بارها قسم خورد حرفایی زد که هیشکی نمیدونست شما باور نداری مشکل خودته واسه هیشکی مهم نیست اینکه نیلوفر لایکاش بالارفته کار خودش نبود عزیزم چون وقتشو نداره بره بالا تا کامنتاشو لایک کنه یا بخاطر این اینجا باشه که لایک جم کنه و معروف بشه چون نه کسی قیافشو دیده و درست میشناسش تو سایت من خودم دیدم و شنیدم که حرفای بعضی از دوستارو به مصطفی میگه چرا این فکررارو میکنی نیلوفر کارو زندگی داره قسم خورده تا جایی که بشه تو این سایت باشه کار اشتباهیم انجام نمیده.سمانه جان نیلوفر وقتی اومد گفت فامیل مادری مرتضاس میگفت خاله چون دلیل داشت بخدا قسم نیاوفر اگه حرفی میزنه اخر کارشم در نظر میگیره من دلیل اینکه خاله صدا میکرده رو نمیگم چون به خودشون مربوطه دخالت هم نمیکنم سمانه جان تعداد خاله و دایی هاو عمو و عمه هاشو گفته ولی دیگه تعداد بچه هاشو فکر نکنم بگه چون بهم گفت نمیگم اونم فقط بخاطر اینکه بعدا کسی نره سو استفاده کنه اگه اتنا ازش نمیپرسید نمیگفت چندتا عمو عمه داره.دختر خاله هم داره این از همون چیزاس که کسی جز خانوادش خبر نداره اخه تا کجا میخوان پیش برن با این حرفا ادم هم ناراحت میشه هم کلی میخنده.سلام کیانا جون خوبی عزیزم کجابودی نگفتی دلمون تنگ میشه برات رفتی که رفتی؟؟خوش اومدی عزیزم

  6. آتنا می گوید

    ی چیزو همش میخوام بگم یادم میره تا یادم هست بگم بهتون.ی چن وقتی هست ک آهنگای جدید دانلود کرده بودم نز دیکای دو سه هفته.
    ب همون ی هفته نکشیده دلم رو میزد هر آهنگی ک فکرش رو بکنین دانلود کردم ایرانی،عربی،فرانسوی،ترکی،مکزیکی،آمریکایی هیچ کدوم ب دلم ننشست.اصلا آرامش نمیگرفتم با هیچ کدوم از همشون زود خسته میشدم ی دفعه دوباره رفتم سراغ آهنگای امپراطور آرامشه رو پیدا کردم.داداش مرتضی صداش خیلی خاصه چون آقای خاصه.صداشو از دیافگرام ک میده بیرون خاص تر میشه.ب قول دوستم صداشو از حلقوم میداد بیرون همون دیافگرامو میگه.جالبه ک صداش انرژی مغناطیسی خوبی داشت ک باعث میشد ب صداش کشیده بشیم
    چرا ماه عسل نگران منی رو برای تیتراژش نذاشت.برای اولین بار مامانم باهام موافقه در این زمینه.

  7. ترانه می گوید

    متنفر از مریم قاسمی لایک.اهای انیتا درست حرف بزن خر خودتی میفهمی خودتی اسم نیلوفر رو به دهنت نیار ادم عوضی انقدر عقلت کمه که حتی تو این ماه داری توهین میکنی واست متاسفم بخدا توکی هستی که داری اینجوری حرف میزنی لایکای نیلوفر بالا رفته چون حق با نیلوفره نیازی به لایک نداره مثلا میخواد چکارش کنه چون حرفش درسته باید توهین کنی بهش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من باور میکنم حرفاشو کسی ازت نظر نخواست حق نذاری با مریم قاسمی یکیش کنی لابد روزه هم هستی بس کن مسخره بچه ها جوابشو ندین

  8. سوگل می گوید

    لایک بچه ها ایشالا همتون ب خواسته هاتون برسین.ممنون از همتون.اهنگ یادم باشی مرتضی خیلی قشنگه>ایشالا تو اون دنیا حالش خوب باشه.الهی فدای صداش بشم هروقت ک گوش میدم دیوونه میشم چرا همچین صدایی دیگه نمیتونه اهنگ جدید بخونه.نیلوفر برام اصلا مهم نیست با مرتضی نسبت داری یا ن همین ک هواشو داری و حرفای قشنگی میزنی کلی ارزش داره.قابل توجه انیتا خاااااان

  9. آتنا می گوید

    من ب خاطر دو چیز از نیلوفر پرسیدم داداش مرتضی چن تا خاله و دایی داره.اول به خاطر این که خیالم کاملا جم بشه که نیلوفر واقعا فامیل مرتضی هستش من نودوهشت درصدقانع بودم که الان شده نودونه درصد.اون یه درصد به خاطر اینه که حضوری نپرسیدم چیز زیادی نیست.و حالا از این بابت خیالم جم شده چون فقط فامیلای داداش مرتضی تعداد فامیلای داداش مرتضی رو میدونستن.دوم میخواستم ببینم حدسم ک فکر کرده بودم نیلوفر دختر خاله داداش مرتضاست چقد درسته.که دیدم پنجاه پنجاه میشه ک دیگه خودش گفت کی میشه همین.من قصد بدی نداشتم ب خدا

  10. آتنا می گوید

    میخوام ی خاطره تعریف کنم براتون. دیگه فک کنم بیش تر شما اون مدرسه ی دخترانه ای که آهنگ نگران منی رو تو صف میخوندنو دیدین.من از موفقیت های امسالم این بود که همیشه سیدی آهنگ های مرتضی پاشایی به اضافه عکسا و فیلماش تو کیفم بو توی هر زنگی که بیکار میشدیم مبنشستیم گوش میدادیم.حالا چ جوری معلما رو راضی میکردیم بماند.عکسا رو ک بچه ها میدیدن گریه میکردن.فیلماشو میدیدن خداروشکر گریه نمیکردن.ولی بعضیا بودن که خبر چینی میکردن که حسابمون با همه ی اونا صاف شد.اینم بماند.ناظم ما هم از اون ناظمایه سخت گیرو دیگه بقیشو خودتون میدونید حوصله ندارم بگم.اومدیم با بچه های پایه بالاتر قرار گذاشتم عینهو شورشیا به ناظم حمله کردیم که تو باید آهنگای مرتضی پاشایی رو بزاری.ناظمم دید نزاره مدرسه رو آتیش میکشید قبول کرد.توی کامپوترش ماشالله ماشالله انواع آهنگا رو داشت.خلاصه گذاشتن نگران منی بود و یه عالمه آهنگ دیگه.چن نفر جمع شدیم رفتیم بالای سکو.من از اونجایی که بچه ی آرومی نیستم همه هم اینو میدونن منو هل دادن جلو شدم رهبر خواننده ها اونا هم همخوانی میکردن.خلاصه بچه ها خودبخود رفتن صف گرفتن ینی شما باور کنین صف گرفتن تو مدرسه ی ما کار حضرت فیله مخصوصا ک بارونم بود.خلاصه رفتم جلو دیدم مدیرو ناظمو همه ی دبیرا دارن منو نگاه میکنن.منم صدا خوشکلمو انداختم وسط.خلاصه حالی کریدما.بعد از اونجایی که مدرسه دبستان درست روبرومونه تمام بچه های قدو نیم قدیم زل زده بودن به من.به جان شمافقط یه میکروفون کم داشتم دیگه.خلاصه آخرش گفتم برای روح مرتضی پاشایی صلوات.جو اتمسفر منو گرفته بود فک کنم.دیدم تمام مدرسه صلوات فرستادن.با خودم فک کردم تا حالا هیشکی این شکلی به حرفم گوش نکرده بود.بر خلاف تصورم ناظم از هیشکی نمره کم نکرد خوششم اومد.هر روز برامون آهنگ میذاشت منم اون جلو تشریف داشتم.میخواستیم بریم بالا راهرو راه پله رو بهم میریختم هی دست میزدم آهنگ جاده یکطرفه رو میخوندم دیگران هم هماهنگ دست میزدن با من میخوندن.ی دفعه ناظم ب من گفت چ خبرتونه راهرو رو شلوغ کردین ماهم میزدیم ب چاک.متاسفانه روز آخر ناظم بد جور نگامون میکرد بعد من بغضو ک تموم کردم رفتم پایین اونا هم پشت سر من راه افتادن اومدن پایین.
    و این گونه شد ک من ب خواننده لقب پیدا کردم.از همون فرداش کلاس اولیا تو کلاسشون نگران منی میخوندن هر روز.
    دیدین فقط ی مدرسه این شکلی نبود.ما چی کار کنیم هیشکی از ما فیلم نگرفت دیگه.

  11. نیلوفر می گوید

    از همه دوستای خوبم ممنون همتون لایک.اتنا فدا مدات فقط اون جمله رشتیو بلد بودم خخخخخخ.. حالا دقیق نمیدونم رشتی بود یا نه .دوستان من اگه به مادر مرتضی میگفتم خاله دلیل داشتم هیچ نیتی ندارم از این کارام جز اینکه حامی باشم واسه حمایت ار خانواده گل پاشایی و مرتضی من بارها قسم خورده بودم.وقتی انیتا اون حرفارو زد ناراحت شدم چون طبیعیه من دوست دارم اگه مخالفی تو گروهمون میاد فقط محترمانه نظر بده نه با توهین و تحقیر بلاخره نظرش بود سوگل جان ازت ممنونم بخاطر اینکه نظرت رو محترمانه گفتی من اگه اتنا سوال نمیکرد که تعداد خاله و دایی عمو و عمه مرتضی چندتاس اصلا نمیگفتم بهم حق بدید که بعضی مسائل رو نگم چون با چشمام دیدم که سواستفاده میکنن من ازتون فقط میخوام درک کنید لایک میکنید دستتون درد نکنه بلاخره هرکی نظری داره حتما که نباید تائید کنه بازم ممنون ازتون حال مادر مرتضی عزیز دل من عمه عزیزتر از جونم بده خیلی داره بهش فشار میاد دوری از مرتضی و مشکلات دوروبر خیانت ها و دشمنی ها حالشو بدتر کرده براش دعا کنید واسه مصطفی هم دعا کنید حال هیچکدومشون خوب نیست.به دعاتون خیلی نیاز دارم شاید نتونم چند روز بیام البته شاید باید کنارشون باشم امیودارم درک کنید یکم درگیر شدیم بخاطر البوم مرتضی و حرفایی که پشتشه خیلی دوستتون دارم ازتون دورم ندیدمتون ولی خواهر برادرای منین دعا یادتون نره خییییلیییی نیاز داریم نماز روزه هاتون قبول عاشقانه دوستتون دارم خداحافظی نمیکنم چون شنبه یک شنبه میام ماهتون عسل هوای دلتون خوش

  12. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    خب آتنا من متولد ۶۷ هستم
    ممنون رها جون سر همین کلی ماجرا داشتیم
    خب حالا حدس بزنید حس سومتون چقدر زیاده چون من خیلی مرموزم خخخخخخخخخخ
    رها جون راست میگه چون نیلوفر هنوز نگفته که کیه مرتضی عه که حاشیه سازی نشه
    آتنا من اون بالا گفتم متولد ۷۷ ام چون اون موقع اینو گفتم حاشیه سازی نشه اما راستش متولد ۶۷ ام

  13. آتنا می گوید

    ینی من اینقد در قوه حدس زدن خاک بر سرم؟آخه ب کیانا نمیخوره تقریبا همسن و سال نیلوفر باشه.حدس من کجا و واقعیت کجا.آخه مث نوجوونا هم مینویسی مخصوصا اون ۳ تا قلب بغل اسمت.جلل خالق

    نیلوفر من به حس غلط کردم افتادم.من فقط میخواستم از این راه بدونم ک چن درصد از حدسم ک تو دخترخالش میشی درست در میاد ک دیدم.نیلوفر خیلی دوس داشتم از علایق داداش مرتضی با هامون حرف بزنی ولی میبینم برا هر کدوم چجوری میکنن.دلم برات تنگ میشه من از خدا میخوام صبر خانوادش زیاد بشه آخه از دست دادن کسی ی طرف بد ترین داغه حالا مردمم ی داغ بد تر از اونه ک از دست دادن عزیزتو برات زجر آور تر میکنه.میدونم ناراحتی ما هوادارا یک درصد ناراحتی ک خانوادش میکشن نیست.ما ک باهاش حرف نزدیم و از نزدیک ندیدیمش عاشقشیم دیگه چ برسه ب خانوادش

  14. هوادار می گوید

    اتنا چه خاطره قشنگی ما تو مدرسه تاکاری میکردیم از نمرمون کم میکردن دخترا پادشاهی میکنن اتفاقا خوب کاری کردی پرسیدی دهن خیلیارو بستی از جمله انیتا.اومد جو سایتو بهم ریختو رفت نیلوفر خیلی دوستت داریم ابجی فدات شم من .چاکریم ابجی تورو خدا خودتو ناراحت نکن بیخیال این چرتا ما میفهمیم درکت میکنیم هیچ شکی هم بت نداریم انقدر خوبی که بهت توهین شد ولی خم به ابروت نیاوردی تشکرهم کردی واقعا نمونه ای دمت گرم خجالتش دادی خدا ایشالا ارامش رو به خانوادت برگردونه مخلص خانواده پاشایی هم هستم لایک.فدای دل عمه معصومت خانم عزیزو دوست داشتنیت زود بیا که دلمون تنگ میشه واست.کیانا اصلا بهت نمیاد اخه به قول اتنا مثل جوونا و نوجوونا حرف میزنی اون پختگی که باید توسنت باشه نداری واسم عجیبه والا .نیلوفر مراقب مصطفی جان باش من خیلی دوستش دارم نذار ناراحتیشو تو خودش بریزه کاری جز دعا از دستمون برنمیاد

  15. ترانه می گوید

    اتنا لایک چقدر باحال بود خاطرت ما جرات نداشتیم کاری کنیم مدیر ناظممون خیلی بداخلاق بود.افرین به دوستای جیگرم که انقدر خوب جواب انیتارو دادین.لاییک .کیانا ببخشید چرا از اول سنتو نگفتی حالا نیلوفر رو بگی یچیزی تو چرا باید حرفات حاشیه بشه تو ام نظر میدی دیگه کسی کاری نداره که حاشایه دارت کنه از نوع نوشتنت معلومه که هم سن نیلوفر نیستی همون ۷۷بهت میخوره.نیلوفر عشقم زود بیا دختر دایی داداش مرتضی دختر داییه ماهم هست.چقدر خانومی که جواب توهینو با توهین نمیدی فقط تشکر کردی واقعا معلومه که مثل خانواده پاشایی مهربونی و گذشت داری لاییییییک داری عشقم ایشالا مشکلاتتون حل بشه و همیشه مادر مرتضی سلامت باشه ما کنارتیم اصلا ناراحت نباشید داداش مصطفی دوستت داریم چقدر بده تنهایی بار سختیو به دوش بکشه خدابهتون صبر بده ممنون که بخاطر البوم انقدر تلاش میکنید نیلوفر دلم برات تنگ میشه اتنا خوب کردی پرسیدی نیلوفر جواب داد که همه باور کنن که واقعا فامیلشه و حرفی در نیاد ولی یه تعداد بازم باور ندارن ولی اصلا مهم نیست ناراحت نباش کار بدی نکردی

  16. سیاوش می گوید

    اهاااای انیتا هوی باتو ام چی خوردی جرات داری یبار دیگه بگو بدبخت همه مثل تو و امثال توان ببند لطفا تا نبستمش به نیلوفر چی گفتی؟؟بیچاره عقده ای نیلوفر انقدر نازنینه که نیازی به این بچه بازیا نداره با اون زنیکه مقایسش میکنی حیوون جم کن مسخره بازیتو بار اخرت باشه شیرفهم شدی فقط بخاطر نیلوفر چیزی بهت نمیگم خدا زده تو سرت من دیگه نمیزنم .نیلوفر جان ابجی عشق منی فدات ناراحت نباشی من کنارتم ما پیشتیم حرفاتم لاور داریم دختر دایی لایییییک.کجا رفتی نری که نیای ما منتظرتیم کارو زندگیم اینجاس تا نیای اروم نمیشم دعای مخصوص میکنم واستون مصطفی خان مادر محترم و واسه شما مراقبشون باش.اتنا اتفاقا من فکر میکنم درست حدس زدی سن کیانارو چند ماه با همین سن تو سایت بودی حالا یادت افتاده که حاشیه ای نشی مگه ادم مهمی هستی ما خبر نداریم از حاشیه نترس خخخخخخخخ نبلوفر باید حاشیه هارو برطرف کنه از طرف پاشایی ها اون باید حاشیه ساز نشه نه تو یطوری میگی انگار رئیس روئسایی چیزی هستی تو ام مثل مایی اره بچه جان برو مارو رنگ نکن از کامنت دادنت معلومه زیر بیست سالی

  17. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    آقا سیاوش اعصابت زیر درخت آلبالو گم شده؟؟؟
    در ضمن منظور من این بود که چون اون موقع میانگین سنی اینجوری بود من دوست داشتم که دوستان تو سایت فکر کنن که من باهاشونم و فک نکنن که من آزشون بزرگ ترم باید احترام بزارن دوست داشتم خودمانی باشیم
    درظمن آقا سیاوش آگه از موضوع بالا ناراحتی من حتی گفتم که کار من نبوده و یکی دیگه با اسم من اومده اون جوری نوشته تو هم آگه اون بالا واسه منو بخونی متوجه میشی و توهین نمیکنی

  18. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    واواقعا که سیاوش یعنی تو حرمت این ماهو میدونی که توهین میکنی یعنی تو این ماه عزیز هم راحت حرف دلتو میزنی با زبون روزه توهین میکنی به آدما دل آدما رو میشکنی یادت باشه هیچ وقت اشک هیچ دختری رو در نیار که ی روزی بابا میشی اشک دخترت کمرتو میشکونه.
    واقعا که تو که ادعات میشه مسلمونی جلو خودم از من غیبت میکنی متاسفم

  19. سیاوش می گوید

    کیانا خیلی ببخشید که اول تو شروع کردی به توهین بهم اگه یادت رفته بالارو نگاه کن.خودت حرمت نگرفتی بازبون روزه توهین کردی داری بمن میگی؟؟حالا گریه نکن تو بد حرف زدی که من بد حرف زدم معذرتم نخواستی کیانا ازت بزرگترم ناسلامتی.خدایی گریه کردی؟؟؟!!!

  20. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    سیاوش اعصابت زیر درخت آلبالو گم شده؟ ؟؟
    در ضمن باید بگم که من فقط برای این که بچه ها فک نکنن که من ازشون بزرگ ترم باید بهم احترام بزارن واقعا ک
    سیاوش آگه منظورت بالاعه من که گفتم اون کار من نبود واقعا ندیدی عه عه عه…
    واقعا حرمت این ماهو نمیدونی که با زبون روزه توهین میکنی.
    واقعا تو چی میدونی میخای عکس شناسنامنو برات بفرستم!؟؟؟؟
    تو چی میدونی؟ ؟؟ تو که ادعات میشه مسلمونی جلو خودم غیبت میکنی خجالت داره
    بدون اون نماز و روزه که میگیری هیچ معنی نداره
    هیچ وقت اشک هیچ دختری رو در نیار که ی روزی بابا میشی اشک دخترت کمرتو میشکونه.
    واقعا که یعنی تو این ماه هم توهین میکنی
    ببین فک نکن خیلی زرنگی به رو خودتو سیاه کن .بشین تو آب سرد بچه

  21. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    اگه من جوری مینویسم که سنم اونجوری نمیخوره بخاطر اینه که اون هایی که کوچیک ترن احساس کوچیک تری نسبت به نداشته باشن.در ضمن شما شناسنامه منو دیدید که حرف. الکی برا خودتون میزنین
    سیاوش فک نمیکنم درباره چیزی که مینویسم باید به تو جواب پس بدم باور نداری؟ به درک
    فوضولی هم حدی داره. تو کار مردم دخالت نکنی نمیشه؟ ؟؟ انگار داداشمه هه

  22. کیانا ♡ ♡ ♡ می گوید

    این که گریه کردم یا نکردم فرقی نمیکنه من که گفتم اون بالا کار من نبود چن بار باید توضیح بدم آیا
    اون بالا یکی دیگه با اسم من اومده اون اونجوری نوشته بود

  23. سیاوش می گوید

    کیانا خداروشاکرم که داداشت نیستم خودتو وارد حاشیه نکن. چراکسی تو سایت نیست نیلوفر ابجی بیادیگه دلم تنگ شده برات بیا تا دوستامونم بیان کووووووووشی دختر

  24. آتنا می گوید

    خاک عالم من دو ماه اینجا نیام هیشکی دلش برام تنگ نمیشه ینی واقعا منو بگو چقد دلم براتون تنگ شد.
    امروز از خواب بیدار شدم دیدم مجلم نیس به قرآن فکر میکردم چون دیشب با داداش مرتضی دردو دل کردم با اون مجله چون عکسشم روشه دیگه فک کردم خودش برداشته برده دیگه ناامید شده بودم آخر سر از بابام پرسیدم میگه من برداشتم برم بخونم.بابای من سالی ی مرتبه کتاب دستش نمیاد.خدا آخر عاقبت ما رو بخیر کنه

  25. آتنا می گوید

    داداش هوادار مطمئنی دخترا پادشاهی میکنن؟من ی سری خاطرات داداش مرتضی رو خوندم همون ک اون روز رفت رو سکو واسه بچه ها آهنگ غیر مجاز خوند بعد ناظمشونم دید نمیتونه حرف بزنه حرفی نزد.یا هی از مدرسه فرار میکرد با دوستاش البته شاید دوره اونا اینجوری بود.بعدم پسرا رو بخوان آزاد بزارن ک هیچی دم ب دقیقه حس شجاعت میاد جو چشمتون میخواین ی خودی نشون بدین گند میزنین تو زندگیشون.فک نکن حالا ما تو ناز درس خوندم نچ من یکی گوشم هر روز تو دست معلمم بود.معلم کلاس اولم منو با پسرش اشتباه میگرفت یا بهم پس گردنی میزد یا گوشمو میکشید.من بچه بودم ب اندازه ی پسر شیطون بودم الانم قانون شکنم.با این چیزایی ک بابم از مدارس پسرونه تعریف میکنه حق داره ناظم مدیرن نمرتونو کم کنه.

  26. آتنا می گوید

    نیلوفر کی میاد؟رها هم نیس ک ب ما جواب بده.چرا اینجا اینقد سوت و کوره؟متنفر از مریم قاسمی هنوز نیومده؟
    سر سنم آخه دعوا؟یا دوس داره یا واقعیته سنشه ولی من هیچ دلیلی ندیدم ک کیانا میخواست سنشو از ما مخفی کنه.مگه ما نیلوفرو خودمونی ندونستیم؟بچه ها بعضیاتون نگفتین از خودتون و اینکه چن سالتونه ها؟

  27. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    واااااای سلام سلام بچه ها دلم واستون قد سوراخ جوراب مورچه شده بود اتناااا بازم تو ببین اصلا ب غیر از تو کسی دلش برام تنگ نشده بود من میترسیدم بیام سایت ب خاطره چن روزنیومدنم کلمو بکنن ولی ن مثل اینکه همچین مهمم نیستم.افرین ترانه لاااااایک. وای نیلوفررر زود تر برگرد دلم واست تنگ میشه بچه ها دقت کردین هر کی میاد سایت ب یکی از ما ۴تا یعنی نیلوفررر من و سیاوش یا هوادارر توهین میکنه.انیتا محض اطلاعت چندش تویی و اون کامنتات فک کنم دنبال جواب سوالت میگشتی بچه هااا ب حد کافی جوابتو دادن نیلوفرم اون چیزی ک باید ثابت میکرد ثابت کرده نیازی ب گفتن تو نیس انقدی هستیم ک بتونیم راستو دروغو از هم تشخیص بدیم نیازی ام ب تو نیست نیلوفر چون فامیل داداش مرتضی مون واسش ارزش قائلیم حتی اگه اینجوریم نباشه ماباز دوسش داریم چون با حرفاش اروممون میکنه و بهمون ارامش میده چون حرف دلمون میزنه مارو میفهمه و درکمون میکنه نیلوفر هر کی ک باشه ب تو هیچ ربطی نداره میفهمی هیچ ربطی نداره حالا برو بشین شیرتو بخور اباریکلاااامن نمیدونم چرا هرکی شیشه شیر شو گم میکنه ی سر ب این سایت میزنه!!!!!!!!!!!!

  28. آتنا می گوید

    خداروشکر بلاخره یکی اومد.متنفر از مریم قاسمی گناهکارو کجا رسوندی؟دارم ی رمان مینوسم وسطش هنگ کردمآهنگ آروم باید بزارم جز نگران منی هم چیزی ب ذهنم نمیرسه.ب نظر تو کسی وسط عروسی نگران منی میزاره؟من هنگیدم کلا.

  29. سیاوش می گوید

    سلام چطورید.اتنا نمیدونم چکارش کردم که اینطوری جواب منو میده کیانا خپدش شروع کرد به توهین بععد به من گیر داده اخه ینی چی این کارا مگه کیه که میترسه حاشیه ساز بشه جوابشم نمیدم چون اصلا دیگه واسم مهم نیست چی میگه ابجی های. خودمو عشقه من جاتونو حس میکردم ابجیا ولی نگفتم ببخشید داداشتون سیاوش دوستتون داره.بچه ها نیلوفر قرار بود بیاد پس کوشش دلم شورشو میزنه رها خانمم که نمیاد خبری بده از نگرانی در بیایم ترانه هوادار ثمین که. نیمه راه شدی بیایید شما دوتا عشقای منم که هستید اتنا و متنفر از مریم قاسمی لایک دارید با معرفتای من بووووووووووووس دوستتون دارم

  30. آتنا می گوید

    چاکر داداش سیاوشم هستیم.لاقل اینا نمیان شما بیا من هی میام ب سایت سر میزنم دلم نگیره.نیلوفر دوس نداره وقتی میاد ببینه هیشکی نیس که.

  31. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اتنااا پس تو زودتر از من شروع کردی ب نوشتن خب ایشالااا موفق شی ن فک نکنم اهنگ نگران منی و تو عروسی بذارن من ک تاحالا ندیدم فک نکنم اگه متن اهنگ نگران منی و بذاری خوب باشه اگه حتما میخوای اهنگ داداش مرتضی رو بذاری حداقل جاده ی یک طرفه رو بذار نظر منو هم بخوای حالا نمیدونم چی نوشتی و باهاش چ اهنگی جور درمیاد شاید اگه میدونستم میتونستم بیشتر کمکت کنم ب نظر منم متن اهنگ باتو ارومم محمدرضا هدایتی خیلی خوبه من ک این اهنگو خیلی دوس دارم حالا تو رو دیگه نمیدونم خوشت بیاد یا ن راستی اون رمانی ک گفتم منو ب گریه انداخت و خنده دارم بود اسمش زمستان داغ هستش تونستی حتما بخون پشیمون نمیشی اگه رمان خوب سرغ داری بگو چون حسابی تعطیلات و میخوام رمان بخونم

  32. آتنا می گوید

    متنفر از مریم قاسمی دانلود کردم گفتم آهنگ آروم برای عروسی فهمیدی برا چی میخوام ک؟؟؟ولی ب هر حال ممنون.نمیدونم کی اینجا آهنگ یادم باشی رو گفته بود دانلود کنم خیلی قشنگ بود همین جا ازش تشکر میکنم.البته نمیدونم اینجا بود یا ن؟؟؟آخه همش همه دارن بهم میگم این آهنگ دانلود کن اون آهنگو بکن ب خاطر همین نمیدونم.رمانی ک گفتیم دانلود کردم ک بعد همخونه بخونمش.راستش رمانایی ک خودم خیلی دوس داشت همسایه ی من و گناهکار بود.ولی رمانایی ک رتبه های خیلی بالا دارن همخونه بود ک همسایه ی من از اون بهتره بعد اسطوره.قرار نبود و روزای بارونی ک با همن.قرار نبود جلد اوله اون یکی دو.شاه شطرنج.بلور رویا.پرتگاه عشق
    اونایی ک دیگران معرفی کردن گفتن خیلی خوبه هم توسکا.افسونگر..حدیث انتظار.پسران زمینی دختران آسمانی.تمام قلبم مال تو.حکم دل.سوار بر بال سرنوشت.بادیگارد.دروغ شیرین.بانوی قصه.شرعی ولی غیر قانونی.ناتاشا.
    ایشالله رمان منم در میاد میخونی.جاده ی یکطرفه هم همون اول گذاشتم میدونستم نگران منیم بزارم لوس میشه.ولی اون آهنگ میشه آهنگ مهمه قصه از اون طرف.تازه باید براش ی دیالوگ خوبیم بنویسم باید ی چیزی باشه ک دیالوگ بهش بخوره.
    آرامش بهنام صفویم نباشه همه ی نویسنده ها برداشتنش.خخخخ

  33. سیاوش می گوید

    جااانم اتنا جان ما مخلصیم خانومی. چرا کسی نمیاد تو سایت انگار همه. بهم وصلن اتنا داری رمان مینویسی ایول ابجی موفق باشی درباره چیه؟؟عشقیه یکمشو برام بگو ابجی متنفر از مریم قاسمی تو ام مشغول رمان شو که باهم بخونیمشون ابجی های خوبم لایک دارید این نیلوفر کوشش گفت زود میاد شد یک هفته هوادار ترانه کجایید بابا بیاید تو سایت با مرامها رها هم نمیاد خبری چیزی بده ای داد

  34. رها.ن می گوید

    سلام دوستای خوبم چطورید مارو نمیبینید خوشید ببخشید که نه نیلوفر هست نه من. نیلوفر معذرت خواست که نشد بیاد متاسفاسفانه چودروز دیگه میاد یکم مشکل و گرفتاری دارن حالشون خیلی خوب نیست چند روز پیش تولد خاله معصومه بود ولی ه تولدی انقدر این مریم و دارودست اعصاب و روان این خانواده رو ریختن بهم خاله معصومه تو روز تولدش اشکش درومد و واگذارشون رد به دستای بریده حضرت ابوالفضل خیلی ناراحتو ناامید شدن از این ا مای اطرافشون. نیلوفر گفت به دوست جونیای من سلام برسون و بگو برامون دعا کنید حال دلمون خوش نیست راستم میگه نیلوفر دیگه دلش خوش نیست ه خاله معصومس تاحال همشون بهتر بشه ببخشید که بدقولی کرد دست خودش نبود. دعایادتون نره دوستای خوبمون باید حساب این دشمنای دوست نمارو برسیم

  35. آتنا می گوید

    الهی فدای نیلوفرخانواده پاشایی اون دنیا من یکی اصلا ب کارای مریم قاسمی رضایت نمیدم خلاصه از همه ی مردم نظر میخوان دیگه.موضوع تولد چیه رها راستی ب نیلوفر بگو هواشو داریم.ایشالله خدا نبخششون.این دختره چی کار کرده ب ماهم بگو.ب نیلوفر بگو درکت میکنیم بهش بگو مگه نگفتی داداش مرتضی دوس نداره خانواده ی خاص رو غمگین ببینه؟؟؟

  36. آتنا می گوید

    الان رفتم برا شخصیت رمانم عکس انتخاب کنم.نوشتم عکس مدل های دختر.ی چهره های عجق وجق ایکپیری اومدن ک نگو.همه هم مث هم بودن اصن پشیمون شدم زدم مدل های خارجی صورت طبیعی خوب همون ک میخواستم.فقط قیافش داد میزنه خارجیه.
    داداش سیاوش رمان حالا حالا ها کار داره هر وقت ب ی جایی رسید خلاصشو میزارم واستون حالا آهنگ میخواد.طراحی جلد میخواد.باید تبدیل بpdfبشه آخه ورد من۲۰۰۷نمیتونه بکنه.ی عالمه دردسرای دیگه هم داره مثلا چجوری بیاد بیرون؟

  37. آتنا می گوید

    بچه ها موافقید من خاطراتی ک دوستاش از داداش مرتضی دارن رو بزارم؟؟؟خدا وکیلی خودم خیلی دوستشون دارم اگه کسی مخالفه بگه.اینم یه نمونشه از زبان یکی از دوستاش.

    من وبهزادجواهرچیان تو زنگ تفریح داشتیم صحبت میکردیم و اینو اونو مسخره میکردیم که یدفعه دست کردم تو جیب کاپشنم دیدم یه عالمه لواشک مامانم گذاشته تو جیبم از جیبم اوردم بیرون داشتم به بهزاد تعارف میکردم که یکی از پشت اومد گفت خیلی نامردین تک خورا دیدم مرتضی دلش لواشک میخواد گفت من قاتل لواشکم خلاصه من و بهزاد یه تیکه خوردیم همه رو مرتضی خورد مرتضی گفت از کجا اوردین گفتم خالم از یزد برامون اورده بعد اون گفت هماهنگ کن من خالت رو ببینم من و بهزاد و مرتضی ترکیدیم از خنده آخه یه جوری گفت که میگن یارو نظر داره منم نامردی نکردم عید همون سال رفتم خونه خالم از اونجا زنگ زدم خونشون مامان مرتضی گوشی رو برداشت بعد از کلی احوال پرسی گوشی رو دادن به مرتضی منم گوشی رو همون لحظه دادم به خالم گفتم مرتضی کارت داره خاله میگه براش لواشک بفرست. مرتضی هم بعد از کلی صحبت با خاله بنده مخ خالم رو زد که براش لواشک بفرسته .از اون روز به بعد مرتضی هرسال از خاله من دو کیلو لواشک مجانی میگرفت تا امثال که خالم لواشک براش فرستاد اما اخرین جعبه لواشک هیچ وقت به دستش نرسید .

  38. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    رهاااا این دختره ی ایکپری و دوستای احمق تر از خودش از کجا میدونستن تولد معصومه خانوم هستش مگه چ … خورد تو تولد مریم قاسمی ک تولد بهم ریخت اخ اگه من اونجا بودم خودم میدونستم باهاش چیکارکنم. بچه من نمیدونم اصلا رمانو چجوری شروع کنم از کجا شروع کنم تا ی فرصت پیدا میکنم میشنم ب موضوع رمان فک میکنم ک موضوعش چی باشه ک تکراری نباشه نمیدونم چرا ب کلم زده اسم پسررو بذارم عثمان انقد فک کردم ولی فقط بیشتر از ی اسم ب ذهنم چیزی نرسید شمام کمکم کنید فقط ی موضوع لازم دارم ک روش فک کنم اگه لطف کنید راهنماییم کنید ممنون میشم. اتنا من اصلا نمیدونم واسه ی ی رمان نوشتن چ مراحلی و باید طی کنم میشه کارایی ک کردی از بیه بسم ا…واسم توضیح بده اره کار خوبی میکنی بگو ای شلوغ این خاطره هارو از کجا میدونی این خاطره ای ک گذاشتی وقتی خوندم اشک تو چشام جمع شد. این چرت و پرتا و دروغاچیه؟؟؟؟؟؟؟کنار سایت شاهین نجفی کجا مرده اخه درسته اصلا ازش خوشم نمیاد ولی وقتی یهویی چشمم خورد ب اون متنای کنار سایت ی جوری شدم.نیلوفر تورو خدا زود تر برگرد دلم برا تنگ شده

  39. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اتناااا ممنون از رمانایی ک معرفی کردی امروز رمان ازدواج اجباری و تموم کردم دو فصل هم از رمان همخونه رو خوندم البته قبل خوندنش دو سه تا از نظرارو ک درمورد رمان همخونه بود خوندم همشون تعریف کرده بودن تصمیم گرفتم تعطیلات بیس تا رمان بخونم اصلا علت اینکه این روزا زیاد رمان میخونم دلیلش همین رمان نوشتن خودمه میخوام با فضای نویسندگی اشنا بشم

  40. آتنا می گوید

    یا حضرت عباس!!!!روزز ب روز اینجا داره خالی تر میشه.مث ک اینجا فقط خودمو خودم.دیوار جان اگه من نیومدم بعد ی مدت تعجب نکن

  41. آتنا می گوید

    آره متنفر منم واسه همین رمان میخونم تا بتونم ی رمان خوب ارائه بدم.فقط رو اسمش موندم باید تاثیر گذار باشه دیگه.اسمی سراغ نداری؟راستی همخونه رو خوردم خیلی بدمزه بود ی شروعشو عالی باز کرده بود ولی آخرشو خوب نبست.تجزیه تحلیلو میبینی تورو خدا؟؟؟؟؟ولی بازم در مقایسه با گناهکار هیچ بود راستی گناهکارو تموم کردی خوش داشتیش؟

  42. آتنا می گوید

    آها متنفر حاضری اینا اومدن کلشونو …؟؟؟

    1. آتنا می گوید

      چرا سانسور شد نمیدونم میای اینا اومدن بکشیمشون؟؟؟

  43. elena می گوید

    وای از همه دوستا ممنونم که در دهن میرزا قاسمی رو گل گرفتن خیلی عالی ممنون
    راستی حرف از رمان شد منم رمان مینویسم درباره زندگی خودمه
    بچه ها من ۲۲ سالمه از همتون ممنون
    کسی والیبال نگاه میکنه؟ ؟ حیف که آمریکا باخت و ما نمیریم بالا
    دوستا خیلی دوستون دارم.طرفدار همتونم. با هم دوس باشید دعوا چیه؟؟؟؟
    وای نیلوفر خدا بهت صبر بده هر کی میاد اینجا ی گیری به تو میده.
    بابا حالا عب نداره حتما کیانا اعصابش خورده اینطوری جواب میده شما خودتونو ناراحت نکنید
    متنفر رها نیلوفر آتنا عاشق همتونم. حالا شخصیت منو کی حدس میزنه؟ ؟
    من متولد مهر ام
    راهنمایی:مهریا خیلی منطقی ان

  44. samin می گوید

    سلام بروبچ حال شما احوال شما؟خوبین روزه نمازاتون قبول باشه>چچچچچچچچچچچچچههههههههههههههه خبره اینجا ؟چقدزیادشدیم والااااااا سرم گیج رف اینقدکامنت خوندم سوگل جون ابجی گلم ایشلاقبول شی عشقم سرافطر حتما واست دعامیکنم >راستی متنفر معدلت چن شد؟

  45. آتنا می گوید

    چرا هیشکی معدل منو نمیپرسه؟؟؟النا کتابت اسمش چیه عشقولانس؟؟؟
    شخصیت النا:منصف هستی،استدلال داری.شیک پوشی شیفته ی مدی همه چیزو باهم ست میزنی.خیلی اجتماعی هستی و هر جا میری دوست پیدا میکنی.نمیتونی تنها زندگی کنی.خوش سلیقه ای.شیرینی خیلی دوست داری.عشق کتابی.مغز خلاقی داری
    وای بچه ها والیبال میبینم یاد داداش مرتضی میفتم همیشه تو صفحش بچه های والیبال و تشویق میکرد.
    بچه ها۳شبه من ی خواب عجیبی میبینم الان میدونم دیوونه شدین از دست منو خوابام ولی موضوع خواب مرتضی رو با هیشکی جز شما نمیتونم بگم.داداش مرتضی ب من زنگ میزنه منم باهاش حرف میزنم نمیدونم چی میگم فقط ی دفعه خبری ازش نمیشه.ینیچطور بگم گوشی زنگ میخوره ولی کسی بر نمیداره خبرم میکنن مرده بعد منم تو خواب گریه میکنم و دوباره روز از نو روزی از نو.چقدر خوابام عجیبن ولی مطمئنم میخواد ی چیز بهم بگه.شما چجوری تعبیر میکنین؟

  46. رها.ن می گوید

    سلام النا ثمین کجابودی؟ایشالاخیره اتنا تو معدلت هجده و نیم شاید شده.متنفر از مریم قاسمی دعوت نذودن یه دور همی بود ولی زنگ زده که ابروتونو میبریم نمیزاریم اب خوش از گلوتون پایین بره تولد ریخت بهم معصومه خانم گفت ازشون نمیگذرم اونا مرتضی رو ازم گرفتن باعث سرطانش شدن حالا نوبت مصطفاس خیلی حالشون بد بود اقا مصطفی انقدر عصبی شده بود دهنش زخم شده اونا جلوی مستند و البوم مرتضی رو با کاراشون میگیرن ولی اقا مصطفی جلوشون وایساده همه کارهای البوم رو کرده این شبهای عزیز دعا کنید واسشون که چشم حسوداشون کوربشن نیلوفرهم بعد شبهای عزیز قدر میاد دوستتون داریم دعا

  47. آتنا می گوید

    خب متنفر جون اول باید فقط فکر کنی که از کجا شروع کنی.مثلا میتونی اسم پسره رو امیر بزاری اسم دختره رو ملینا.مثال گفتم دارم ی وبلاگ باز میکنم برای اینکه بگم چه مراحلی رو باید طی کرد فعلا باید بیش تر وقت بزارم.فقط شروعش رو تو ذهن خودت مجسم کن بقیش حله

  48. آتنا می گوید

    (خاطره ی مهران ضرغام از مرتضی پاشایی)
    یادش بخیر…
    دهه فجر بود ،اعلام کردن همه برن تو حیاط مدرسه برای یک جشن کوچیک…
    ما هم ک از خدا خواسته ریختیم توو حیاط
    همه کلاسها تو صف خودشون وایسادن
    ناظم مدرسه اومد کلی صحبت کرد و مخ مارو خورد.بعدش گفت اگه کسی کاری بلده مثل تقلید صدا یا خوانندگی یا…
    دستشو ببره بالا بیاد واسه اجرا. یهویی بچه های کلاس ما همه با هم داد زدن آقا: مرتضی پاشایی صداش خوبه بگید بیاد بالا بخونه…(روی سکوی مدرسه)
    ناظم مدرسه هم گفت پاشایی بیا بالا مرتضی هم رفت بالا میکروفونو از ناظم گرفت یه نگاه به سمت چپ و راستش و یه نگاه به ناظمو بچه ها کرد و زد زیر خوندن.. اونم چه خوندنی آهنگی که همه بشکنشون گرفتو نزدیک به حرکات موزون. غیر مجاز خوند آقاااااا. بنده خدا ناظم مدرسه چندتا رنگ عوض کرد و گفت پاشایی داری چیکار میکنی؟ اومد میکروفونو از دست مرتضی بگیره که همه جیغو دادو سوت که( ولش کن ولش کن) .. بنده خدا ناظم، دیگه کلا بیخیال شد و گفت بخون ولی زود تمومش کن..حالا خود ناظمه هم ..ش گرفته بوداااا
    چشو ابروش میلرزید
    حالا همه با هم….
    آهان آهان
    دستا شله

    (خاطره ای دیگر از بهزاد جواهرچیان با مرتضی)

    درود بر همه شما دوستان و اعضای خانواده خاص
    دوستان باز آمدم با خاطراتی داغ داغ
    شوخیای خرکیه من و مرتضی با میثاق
    یه روز سرد زمستونی بود،مدرسه ما در منطقه ۲۲ دقیقا وسط ی محوطه خاکی قرار گرفته بود.
    توی این روز برف شدید اومده بود که همه جارو سفید کرده بود(آخه اون قدیما برف میومد 🙂
    وسط این خاکی پیاده رو درست کرده بودیم که انتهاش میخورد به ی کوچه ،اول این کوچه ی بقالیه کوچیک بود فک کنم الان شده( هایپر سردار)
    ی پیر مرد فروشنده با مزه اونجا بود با مزگیش بخاطر تلفظ خاصش بود
    کنار این پیاده رو ی گودالی بود عین حوضچه که حدود ۱۸ متر و عمقش حدود نیم متر بود این گودال پر از اب شده بود و سرما روی اونو ی لایه یخ کلفت پوشونده بود.من،مرتضی،میثاق رحیمی و چندتا از بچه های دیگه داشتیم از این پیاده رو میرفتیم
    که به گودال رسیدیم ،با مرتضی پچ پچ کردیم و تصمیم گرفتیم دستو پای میثاق بیچاره رو بگیریم و لیز بدیم روی این لایه یخ ،دستاشو مرتضی گرفتو پاهاشو من
    میثاقم که داشت مارو به همه بودو نبودمون قسم میداد ولی کو گوش شنوا

    دستو پاشو گرفتیم و با تشویق بچه ها عین تاب،تابش دادیم….
    و گفتیم یک دو سه پرتش کردیم روی یخ به این امید که روی یخ لیز بخوره
    آآآخ:چشمتون روز بد نبینه ما فک میکردیم این یخ کلفته ولی نازک از آب دراومده و میثاق با مغز یخو شکستو فرو رفت توی گودال پر از آب در عمق نیم متر دستو پا میزد
    از سرما زبونش بند اومده بود و به پته پته افتاده بود هی میگفت کمک کمک
    منو مرتضام که دیدیم اوضاع خیطه گذاشتیم رفتیم بعد نیم ساعت میثاق با لباس خیس اومد توو حیاط مدرسه ما هم پررو پررو گفتیم به به آقا میثاق چه خبر؟خوش گذشت؟با خنده گفتم خدایی فکر نمیکردیم این جوری بشه و مرتضی از خنده چسبیده بود به زمین
    به میثاق گفتم چیزیت نشد که ؟
    با اون لهجه بامزش گفت:نه آآموو
    فقط ی خورده آبش سرد بود ….
    نمیدونم از رو نمیرفت .
    یا با جنبه بود.
    یا کلا …. آهااای …میثاق عزیز اگر این مطلبو می خونی
    (العفو العفو العفو)
    اگرم نبخشیدی :
    به درک به درک به درک
    نتیجه اخلاقی؛
    اگه خواستید شخصیو پرت کنید توو ی همچین جایی اول قطر یخو بگیرید…اگه نازک بود طرفو با مخ پرت کنید بعدش بخندید آی ی ی بخندید
    والا

  49. هوادار می گوید

    سلام بچه ها من اومده النا خوش اومدی من گفتم نیلوفر تا الان اومده پس کجایی ببخشید نبودم مخلصیم کی جرات کرپه مامان نعصومه رو ناراحت کنه خدا ازشون نگذره حیوونا داداش مصطفی خداصبرتون بده ممنون از تلاشت واسه البوم خیلی چاکرم نیلوفر جان بیا ناراحت نباش ما کنارتونیم تا اخرش چطورید بچه ها من نبودم خوش میگذشت لایییییک واسه همتون دلم تنگ شد براتون ابجیا داداش سیاوش چاکرم دربست رها ابجی ممنون که خبر دادی

  50. آتنا می گوید

    رها تولد کی بود راستی معدلم۱۹٫۵۲شده

  51. آتنا می گوید

    ای متنفر بلا پس گفته بودی دلم براتون اندازه سوراخ جوراب مورچه شده بودو از زمستان داغ تقلید کردی اونم تموم کردم.

  52. elena می گوید

    دقیقا آتنا جون ولی خب بعضی جا ها شو زیاد آزم تعریف کردی خخخخخ فقط من خیلی شوخ هم هستماااا
    آتنا من همه این خاطراتو خوندم اسم کتاب آگه خوشتون بیاد میخوام بزارم ( قصه زندگی من) یزره ی زره طنزه
    ی زره عشقولانه
    متنفر از مریم قاسمی خیلی ازت خوشم میاد چون جوابات عادلانست. نیلوفر جون خدا به تو و خانواده مرتضی جونم صبر بده از دست این مریم قاسمی نیلوفر میتونم نیلو صدات بزنم.؟ خیلی دوست دارم نیلوفر جون خیلی صبر داری
    من جای تو بودم چن تا فوش آبدار به آنیتا میدادم پرو رو
    داداش هوادار تو هم خیلی خوبی چون از آبجیات دفاع میکنی. درباره کیانا و سیاوش هم نظری ندارم جون من فقط دعوا نکنید
    میرزا قاسمی بازم از رو نرفته بیاد این نظرات مارو بخونه دهنش آسفالت میشه
    آهان تا یادم نره بگم مرتضی جووووووونم باید به همچین طرفدارایی مثل شما ها افتخار کنه که از حقش دفاع میکنید

  53. elena می گوید

    خب آتنا آگه با مرده تو خواب حرف بزنی آگه شخصیت اون مرده خوب بوده باشه برای تو خیر و برکت میاد یا اینکه اتفاق خوبی در انتظارته

  54. آتنا می گوید

    النا مرده کیه دارم میگم داداش مرتضی که.همش داستان زندگیته یا ن تخیلتم ب کار گرفتی؟؟؟مگه عاشق شدی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

    داداش هوادار من باید تکتک گوش شما ها رو بکشم همه رفتین منو تنها گذاشتین به قول داداش سیاوش رفق نیمه راه شدین داداش سیاوشم ک خودش رفیق نیمه راه شد.
    ینی فقط من بودمو خودم برا خودم خاطره مینوشتم.آخه نیلوفر رفت بقیه چی شدین یهو؟؟؟شما ک تو خرداد با امتحانات میومدین یهو در وقت بیکاریتون رفتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  55. آتنا می گوید

    النا رمانت تو اینترنت نبود.چاپ کردی؟؟؟؟

  56. هوادار می گوید

    اتنا بخدا رفیق نیمه راه نیستم چطور دلت میاد گوشمو بکشی گناه دارما عزیز سرم شلوغه واسه این کم میام بدل نگیر ابجی خیلی دوستت دارما

  57. آتنا می گوید

    خاطره ای از دایی مرتضی پاشایی از زبان خودش:
    (نیلوفر اگه اومدی بگو الان این خاطره باباته یا عموت؟)

    میخوام یه خاطره ازشیرین کاری های مرتضی براتون تعریف کنم.
    چندروزی بود که یه خونه توی فردیس کرج اجاره کرده بودم چون محل کارم بودو رفت آمدبرام سخت بود.یه سری وسایل هم گرفته بودم ازجمله ظروف تفلن
    راستش اصلا حوصله ظرف شستن
    سابیدن قابلمه وماهی تابرو نداشتم
    برای همین ظرف نچسب گرفتم که بایه اسکاج وآبکشی تمیزبشه.
    اون روزمرتضی ناهارپیش من بود
    بعداز خوردن غذاقرارشدمرتضی ظرف هاروبشوره منم برم بیرون
    خونه کارمو انجام بدم زود برگردم
    بریم تهران.
    نیم ساعت بعداومدم خونه دیدم
    مرتضی همچنان مشغول شستن
    ظرفهاست گفتم مری تموم نشد
    گفت دایی هرچی میشورم این
    سیاهی ها نمیره !!؟
    گفتم کدوم سیاهی ها بعدرفتم نزدیکش چشمتون روزبدنبینه
    آقاباسیم ظرفشویی افتاده بود
    به جون قابلمه وماهیتابه عزیزم
    من دودستی زدم توسرم گفتم
    چیکارمیکنی همه مواد نچسب
    اینارو سابیدی بیچارم کردی
    بعدمن که ناراحت وعصبانی بودم
    بادیدن چهره مرتضی داشت که مات
    ومبهوت بودخندم گرفت بعدهم
    اون شروع به خندیدن کردو…

  58. آتنا می گوید

    ن داداش هوادار چون دلت نیومد منو بزنی منم دلم نمیاد گوشتو بکشم من ولی حساب همه رو باید برسم بخدا دلم گرفت دیدم هیشکی نیست.نیلوفرم رفته اینجا سوت و کور شده ببین این نکبت چیکار کرده ک هنوز نیلوفر نمیتونه بیاد.آخ داداش مرتضی کجایی بیای اینا رو لال کنی

  59. elena می گوید

    آتنا فک کردم میگی ی نفر که مرده حالا از این به بعد هر خوآبی از مرده دیدی اینه تعبیرش خخخخخخخخخ
    نه خودم دارم مینویسم هنوز چاپ نکردم دیگه اواسطشه

  60. هوادار می گوید

    ااتنا خیلی میخوامت ابجی مهربونم متنفر از مریم قاسمی هم نیست غیب شدن انگار اتنا این خاطراتو از کجا میاری به منم بگو بخونم دیگه ثمین کجایی ترانه ای بابا سیاوش داداش کجایی.ابجی نیلوفر بیادیگه النا چن د سالته

  61. آتنا می گوید

    داداش هوادار این خاطراتو از ی وبلاگ میارم ک اونم از ایسناگرامشون میذاشت تو وبلاگش چون بلاگفا اونطوری شد اونا هم همه از بین رفت منم اونا رو کپی کردم تا توی ی وقت مناسب بخونم.الا اسمشو بگم سانسور میشه.حالا همشو میارم نگران نباش.النا بیچاره گفت همون اول ک ۲۲ سالشه که.خودت چن سالی میداری اصن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  62. آتنا می گوید

    النا میخوای چاپ کنی؟؟؟هزینش خیلی زیاده ها.ینی تو اینترنت نمیزاری؟؟؟؟؟؟

  63. آتنا می گوید

    اینم ی خاطره دیگه از زبون دوستش:
    فکر کنم سال هشتاد و سه بود که مرتضی تو فکر این بود که معافیت از خدمت بگیره اونم از نوع معافیت قد و وزن .
    من از زمانی که مرتضی رو شناختم لاغر بوده حالا فکر کنید که مرتضی رژیم گرفته بود که لاغرتر بشه تا از خدمت معاف بشه ، چند وقتی از رژیمش میگذشت که دیدمش ، واقعا خییییلی لاغر شده بود ، گفتم چخبر از معافیت ، گفت چند روز دیگه میرم که اقدام کنم .
    یک هفته بعد مرتضی رو دیدم گفتم چی شد مرتضی قبول کردن گفت نه بابا گفتم برای چی گفت بهم گفتن هفت کیلو اضافه وزن داری گفتم خوب یعنی میخوای هفت کیلو دیگه کم کنی گفت نه بابا به هیکلم نگاه کن اگه یک کیلو دیگه کم کنم شک ندارم که مفقود الاثر میشم گفتم پس چیکار میکنی میری خدمت یا نه ؟ گفت معلومه که میرم ، من به این نتیجه رسیدم که این مملکت به من نیاز داره و باید برم خدمت تا مملکتمون با وجود من در امن و امان باشه ، گفتم آره تو که راست میگی گفت زهرمار داری مسخره میکنی .
    بعد از چند وقت مرتضی رفت خدمت و من و داداشمم چند ماه بعد مرتضی رفتیم خدمت .
    آره داداش مرتضی تو درست گفتی مملکتمون به تو نیاز داره ، به صدای نابت و اخلاق خوبت ، به هنر نماییت رو استیج ولی حیف که دیگه نیستی .

  64. elena می گوید

    آتنا جونم من خیلی دوست داشتم رمانم چاپ بشه اما بلاخره ی مجوزی چیزی هم باید داشته باشه اما من دوست دارم این کتابه پیش خودم بمونه و هر روز بخونم یاد خاطرات گذشتم بیوفتم آهان راستی آتنا جون من این وبلاگی رو که رفتی خاطراتشو خوندن بعد اینجا نوشتی من میدونم کجاست آگه اشتباه نکنم عاشقان مرتضی پاشایی عه آره؟؟؟
    داداش هوادار من گفتم که ۲۲ سالمه خخخخخ

  65. آتنا می گوید

    النا آفرین به تو دختر باهوش چ عجب سانسور نشد آها فک کنم وبلاگا سانسور نمیشن ولی سایتا میشن.ببین چطور میشه به اون سایتی ک معدن رمانه رمانمو بفرستم؟؟۹۰

  66. elena می گوید

    آتنا جون فک کنم باید اول بری مدیریت سایت بعد بهش ایمیل بزنی که میخوام رامانمو بنویسم آگه موافقت کرد اون موقع تو میتونی رمانتو بهش ایمیل بزنی
    من خودم خیلی رمان میخونم حتی ی برنامه تو بازار هست به اسم رمان های عاشقانه نصف رماناشو خوندم از جمله
    توسکا..ازدواج به سبک اجباری. .ازدواج به سبک کنکوری. .شیرین. .نی نی های جلف..تا ته دنیا. .خانه مرگ. .تنها در باغ. .سیگار شکلاتی..بچه مثبت. .بورسیه
    اما رشتم اصلا به نویسندگی نمیخوره چون تجربیه خخخخخ ولی برای اینکه وقتم الکی نگذره رمان میخونم و مینویسم عاشق والیبالم ی خواب از مرتضی هم دیدم نمیدونم تعبیرش چیه آتنا جون بگم تعبیر میکنی؟ ؟

  67. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اتناااااا دستت درد نکنه دیگه یعنی من نمیدونم ک باید واسه دختر و پسر باید اسم انتخاب کرد!!!!!! منظورم این بود رمانتو کجا گذاشتی تو سایت نودوهشتیا؟؟؟؟؟؟اخه فک کنم بخوای بذاری اول باید ۲۰تا پست بذاری راستی منم رمانمو شروع کردم تا ی هفته تمومش میکنم دیگه ولی هنوز توسایت نذاشتم خودم ک خیلی دوسش دارم فک نمیکردم واقعا بتونم رمان بنویسم موندم اسمشو چی بذارم.ی سلامم ب النای عزیز خوش اومدی عزیزم نظریم ک درباره من دادی نظر لطفته خوشحالم از اینکه ب جمعمون اضافه شدی. هواداررررر!!!!!!! گم و گور نشده بودم من کار داشتم نمیتونستم بیام خوشحالم ک برگشتی. رها جون تو دقیقا میدونی خونواده ی داداش مرتضی کی میان ماه عسل من ماه عسلو اصلا نگا نمیکردم حالا ب خاطره خونواده ی داداش مرتضی از شیش نیم میزنم شبکه ۳ دوستم عاشق احسان علیخانیه هر سال ماه رمضون زنگ میزد میگفت تورو خدا بزن ماه عسلو نگاه کن منم هیچ وقت نگا نمیکردم ماه عسل ک تموم میشد زنگ میزد میگفت دیدی چی شد منم میگفتم مگه ماه عسلو داد خخخخخخخخ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!تا اخر ماه رمضون همین بسات بود اونم ناامید نمیشد هرروزباز زنگ میزد امسال از وقتی نیلوفر گفته همه قسمتاشو سعی میکنم نگا کنم دوستم زنگ زده میگه خیلی بیشعوری اندازه ی داداش مرتضیتو نیلوفر واست مهم نیستم!!!!!!!! البته دیگه از بس منتظر موندم بیان ولی نیومدن خسته شدم. نیلوفررررر بیا دیگه دلم واست ی ذره شده.ثمین من معدلم۶۸\۱۹ شد معدل خودتو نمیدونم گفتی یان معدل خودت چن شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟.ترانه پس کجایی؟؟؟؟؟؟ بیا دیگه. سیاوش عجب ادمی هستیا ب ما میگفتی رفیق نیمه راه نشیم حالا خودت رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

  68. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    راستی بچه ها میدونم متنفر از مریم قاسمی یکم طولانیه شما میتونین منو از این ب بعد زهرا صدام کنین چون من خودم تعارفی نیستم دوس ندارم شمام تعارف کنید راحت باشین نیازی نیس ابجی و اینا بگین ولی من با همون متنفر از مریم قاسمی میام.

  69. آتنا می گوید

    من با متفر عادت کردم ولی خب بی خی ای زهرای ناقلا ۱۶ صدم بیشتر گرفتی!خخخببخشید پس از اون لحاظ گفتی اسم ببخشید پس با مشکل من روبرو شدی.تا آخر ک تموم کردی ی اسم براش بزار.همین.یا اسم شخصیت بزار روش آخر اسم پسره گذاشتی عثمان.مگه سنیه؟؟؟؟؟؟چرا اینقد زود تموم میکنی یکم روش فک کن.کشش بده.من فقط نمیدونم چطور باید ب نود هشتیا بدم.آخیش خوشحالم سانسور نشد.اگه میدونی بگو چطور بدم بهشون.من هر وقت تموم میکنم بهشون میدم راستی باید تو چ قالبی بهشون بدیم ورد یا پی دی اف؟؟؟؟؟؟؟؟ از من ب تو نصیحت تا میتونی بهش هیجان بده رتبش بره بالا.

  70. آتنا می گوید

    خاطره ی خانوادگی داداش مرتضی از زبان داییش با دختر داییش ک تازه ب سن تکلیف رسیده یا دختر عموی نیلوفر حساب میاد یا خواهرش چ میدونم خودش نمیاد بگه ک:
    اگه یادتون باشه تویکی از پست ها ازشوخیهایی که مرتضی بامبینامیکرد گفتم.
    یادمه چند ماهی بودکه مبینابه سن تکلیف رسیده بودومن بهش توصیه کردم ازاین به بعدنباید به نامحرم دست بدی یااجازه بدی
    ببوست .
    خلاصه ازلحظه ای که مرتضی وارد خونه شد خانم مبیناشروع به عمل کردن به توصیه های من کرد.
    به مرتضی دست نداد بوس هم ندادخخخخ
    مرتضی که ازماجرامطلع شدشروع به اذیت کردن مبیناکرد.
    وقتی میخواستیم عکس بگیریم مرتضی سعی میکردمبیناروبغل کنه مبینا هم خودشومیکشید کنار بعدمبیناخسته شدوخودشوزدبه بیخیالی … خدایا خدایا خدایامرتضی رو به توسپردیم خودمواظبش باش.
    آمین

  71. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    بابا ی دفتر نوشتم بازم بنویسم اهان راستی رمان همخونه درس جزو رماناییه ک من دوسشون دارم اخه هیجانیه یکمیم متفاوته اتناااااا الان ۳ روزه ول کردم دیگه نمینویسم ناامید شدم ، رمان همخونه رو تا فصل ۷ امروز خوندم الان میرم بقیشو بخونم از فصل دو رهاش کرده بودم دوباره امروز شروعش کردم باز اگه رمان هیجانی سراغ داری بگو برم بخونم

  72. آتنا می گوید

    کجاش هیجان داشت زهرا جان؟؟؟؟؟؟؟؟چون شخص سوم تعریف میکنه من زیاد از همخونه خوشم نمیاد.آخه آخرش خیلی چرت تموم میشه.تو رمانای مافیایی خوندی؟؟؟؟تو منو دق دادی نگفتی گناهکارو خوندی یا نه.از دست هیشکی نمیرم تو منو دق مرگ میکنی رمان دختران زمینی پسران آسمانی.رقص آخر.خیلی دوسشون دارم عاشق از این رمان مافیایی هام.خخخخخخ.بعد همسایه منم خیلی قشنگه.میگم تا تو منو دق مرگم نکنی نمیشه میگم چطوری میدی ب نوهشتیا؟؟؟؟؟

  73. elena می گوید

    نظر لطفته زهرا جون ( متنفر از مریم قاسمی )
    آتنا من تازه شروع کردم به نوشتن فک کنم ی ۳۰۰ صفحه ای بشه رمانم فعلا ۷۶ صفحشم هنوز فصل بندی نکردم خودم خیلی رمان میخونم چون رشتم ی چیز دیگست و خیلی دوست داشتم کتاب بنویسم الانم بخاطر همین کلی رمان خوندم رمان های که کتابشونو خریدم یکی عادت میکنیم زویا پیرزاد یکی بابا لنگ درازه. زهرا جون انقد از همخونه تعریف کردی که ذوق زده شدم برم بخونم.آقا سیاوش و نیلوفر چند روزه کم پیدا شدین؟؟؟؟
    رمان های طنز رو بیشتر از همه دوست دارم رمان بورسیه و تا ته دنیا و ازدواج به سبک اجباری خیلی اشکمو در آورد با شیرین خیلی بیشتر حال کردم درسته آخرش معلوم میشه سرکار بوده اما در کل هم طنزه هم عاشقانه و من این ترکیبو خیلی دوست دارم.حالا جالبش اینجاست که من خودم تکنیک برای خودم طراحی کردم تو رمان نویسی. وقتی که حرف ها تموم میشه دربارش توضیح هم میدم یعنی یه پارازیت بین سکانس صحبت اول و سکانس دوم حالا شاید این تکنیکو شما طراحی کرده باشید اما من از صحبت های طولانی خوشم نمیاد

  74. آتنا می گوید

    النا این نیلوفر ک نزدیک دو هفتس رفته.ینی هیچجا اینترنت پیدا نکرده.جلل خالق.شما دوتا النا و زهرا چجور رمانایی و دوس دارید من خوندم بهتون بم مثلا شخصیتای سنگین دوس دارید عین اسطوره یا مثلا طنز دوس دارین عین دختران زمینی پران آسمانی یا مافیایی عین رقص آخر یا کلا هر چی عشقولانه باشه؟؟؟؟؟؟راستی شما کتابایی ک دانلود میکنینو تو موبایل میخونین یا کامپیوتر؟؟من ک هر دوش.خخخخ.ولی خدایی شما دو نفر خیلی احساساتی هستینا مثلا من از اول تا آخر زمستان داغ داشتم میخندیدم زهرا میگه گریه کردم.من فقط اشکم واسه گناهکار در اومد.راستی النا واسه ترکیبی ک دوس داری پسران زمینی دختران آسمانی بدردت میخور با زمستان داغ.دستت درد نکنه النا تو بلاخره جوابمو دادی ببخش الان دیدم.آره بگو عزیزم خوابتو تو این جهان منم فقط خوابام عین آدمیزاد نیست با دوستم.خخخخخ.اون نرم افزار گوشیم دیروز تو مهمونی افطاری از دختر داییم گرفتم.ینی خدایی هیچ بابایی نیس بیاد تو گوشی دخترشو سرک بکشه بابای من هست دیگه خیالش راحت شد دید دارم چی میخونم ولی آخه من خجالتیم دوس نداشتم ببینم اصن پدر مادرا روح ظریف یک نوجوان درک نمیکنن.حالا خوبه خونوادمون ب اون صورت مذهبی نیس ولی ب لطفه دخترای همسنم من باید جورشو بکشم.خخخخخوایسا ی اعتراف بکنم عذاب وجدان منو میکشه شخصیتتو از طالع بینی خوندم بهت گفتم.ببخشید

  75. هوادار می گوید

    اتنا مرسی بخاطر خاطراتا النا نمیدونستم چندسالته ببخشید زهرا ابجی نمیدونم والا نیلوفرم نیست بگه د

  76. elena می گوید

    زهرا جون همخونه رو خوندم خوبه اما چون یک نفر دیگه قصه رو تعریف میکنه خیلی خوشم نمیاد و باهاش راحت نیستم
    خوبه آخرش زیاد جالب نیست
    من میخوام ضعف هامو تو نویسندگی بگم
    ۱٫٫خیلی زود از سوژه های داستان میگذرم و خیلی کم دربارش توضیح میدم
    ۲٫٫از بعضی از کلمات خیلی بکار میبرم.
    ۳٫٫سر و ته داستانی که مینویسم معلوم نیست ( خیلی کم معلومه)

  77. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اتناااا اره همخونه ی چتدتا ایراد داره یکیش اینکه نویسندش کاش کتابی نمینوشت دوم اینکه کاش خودشو جای یکی از شخصیتای رمان میزاشت البته باید خودشو جای یلدا میزاشت چون مربوط میشه ب عشق اون بود سومم اینکه یکم شبیه زمستان داغ بود راستی فهمیدی شخصیت علی واقعیت داشت نویسندش گفته بود ک ی نفرم واقعیت داره حالا خودتون حدس بزنین اون کیه حتما اونم سارا بوده دیگه ،خدانکنه دق مرگ بشی این چ حرفیه ن گناهکارو نخوندم ببین من واقعا سرم شلوغه فک میکردم اگه امتحانا تموم بشه یکم وقت ازاد داشته باشم ولی از اون طرف عروسی دختر عموم ک نزدیکه از ی طرف باشگاه و اینا دیگه بعضی وقتا مجبور میشم سایتم نیام البته من ب این وضیعیت خودم هیچ اعتراضی ندارم چون همیشه دوس دارم سرم شلوغ باشه این رمان گناهکارم ک ماشالا ۴۹ فصله نمیدونم شایدم بیشتر ولی بهت قول میدم بخونمش رمان خودمم ک ن هنوز نذاشتم ولی تو نووهشتیا میزارم اتنا شهاب سنگو یلدا بهم نرسن میام میزنمتا گفته باشم شهاب نیس ک شهاب سنگه. هوادارررر باز ک تو رفتی اگه بر نگردین منم میرما گفته باشم شایدم اصلا برنگشتم!!!!!!!!!حالا از ما گفتن بود. الناااااا ممنون از رمانایی ک معرفی کردی خانم دکتر البته نمیدونم هنوز خانم دکتر شدی یا ن ولی واسه من ک خانم دکتری.

  78. هوادار می گوید

    به به دوستای زرنگم معدلا همه بالا لایک زهرا.مدیر سایت سلام من وقتی کامنت مینویسم قبل اینکه ارسال بشه خود به خود میره رو صفحه اصلی موبایلم مشکل از کجاس اصلا نمیتونم کامنت بدم از ایمیله یا مشکل دیگه ای داره لطفا راهنماییم کن چند وقته. اینطوریم ممنون لطفا کامنتای بالا رو پاک کنید فضا کمه طول میکشه که بیاد واسه نوشتن اقایی مرسی

    1. آتنا می گوید

      آخ گفتی هوادار۵ساعت طول میکشه تا من بیام پایین از بس کامنتا زیاده.

  79. آتنا می گوید

    متنفر جان نگران نباش شهاب ب یلدا میرسه ولی آخرش چرته آخه.ببین هر رمانی ک عکس شخصیت داشت بدون رمان خوبیه و طرفداراش زیادن.النا ب توهم سفارش میکنم گناهکارو بخونی اشک من سنگی رو درآورد ولی آخرش خوشه.

  80. آتنا می گوید

    خاطره ای از رضا احمدی دوست مرتضی پاشایی
    چند روز قبل از انتشار آلبوم یکى هست.
    استودیو مرتضى کرج بود،استودیو مهدى احمدوندم دقیقأ طبقه ى بالاى استودیو مرتضى بود،ساعت ٣صبح بود چشمام تازه گرم خواب شده بود دیدم تلفنم داره زنگ میخوره،دیدم مرتضاست،ازم پرسید خواب بودى؟گفتم آره
    با حالت خاص خودش گفت:به من چه میخواستى نخوابى و زد زیره خنده،
    گفت:پاشو بیا اینجا دور هم باشیم حوصلم سر رفته،حدودأ ساعت ۴بود رسیدم جلوى استودیو،زنگ درو زدم که برم بالا مرتضى از آیفون بهم گفت،نیا بالا بریم کلپچ(کله پاچه) بخوریم.بعد که برگشتیم این عکسرو انداختیم (شرمنده از گذاشتن عکس معذورم!!!!!)

  81. آتنا می گوید

    النا دکتر چی داری میشی؟؟؟؟معلومه دل داریا.خخخخخ من ک دبیر تا میاد از اعضای بدن میگه همون عضو بدنم درد مگیره.مثلا میگه کلیه یا پرسیده بودم سرطان معده چجوری ایجاد میشه آخه داداش مرتضی ک ورزش میکرد حقیقتا نباید میگرفت.شاید بخاطره خوردن سیب با پوست بوده وقتی توضیح میداد معده ی من هی میرفت بالا هی میومد پایین من آدم دکتر شدن نیستم اصن جسد رو ببینم همون جا جسد میشم چ برسه بخوام بازشم بکنم.خخخخ.اصلا همین زیست معدلمو آورد پایین با ریاضی تو این دوتا درسم خوب نیس ولی بقیه همه خوبه.

  82. هوادار می گوید

    مدیر سایت لایک داری ممنونتم. چقد خوب شد اینجوری هم راحت کامنت میدم هم دیگه طور نمیکشه بیام پایین لایک واسه مدیرعزیز سایت.

  83. سیاوش می گوید

    سلام به ابجیا و هوادار چطورید ؟؟ببخشید نمیتونستم بیام گرفتاری داریم دیگه سرم خیلی شلوغ بود ببخشید فکر نکنین مرام ندارم یسری مشغله هست که باید با تمرکز کامل انجام بشه به به النا چطوری خانم دکتر چقدر سایت خلوت شده نیلوفر هنوز نیومده پس کجا مونده ای بابا تورو خدا یکی بگه کی میاد تاحالا نشده انقدر دیر بیاد نیلوفر کجاااااایییییییی ابجی رها هم نیست.فایده نداره باید برم در خونه اقا مصطفی بهش بگم نیلوفر مارو پس بده.هوادار عجب پیشنهاد خوبی به مدیر محترم سایت دادی چقدر عالی شد.لایک واسه ابجی های خوشگلم و هوادار عزیز مخلصیم داداش

  84. آتنا می گوید

    ای بابا داداش ساوش سرش شلوغ بود داداش هوادار سرش شلوغ بود متنفر کل هفته رو وقت نداشت نیلوفر کار داشت رها ب دنبال نیلوفر رفت.ماشالله معرفت خودم هر روز باید برم مدرسه ی ناله نمیکنم روزی ۳ دفعه سر میزنم اصن خوبه تلافی بکنم اون موقع ک هیچکدوم نبودید منو تنها گذاشتین منم برم؟؟؟اصن این نیلوفر ک رفت همه رفتین.من موندم و خاطرات داداش مرتضی

  85. آتنا می گوید

    خاطره :
    یه روز معلم ورزش اومد سر تک تک کلاس ها و گفت اگر مایلید که تو مسابقه فوتبال بین کلاس ها شرکت کنید پول و اسم بازیکناتون رو زنگ ورزش بیارید .نشستیم تصمیم گرفتیم و قرار شد تیم رو تشکیل بدیم من دروازبان سعید اصغری و بهزاد چواهرچیان دفاع و اسماعیل پناهی هافک وسط و آرش جهاندیده هافک راست علی مولایی راست و مرتضی خط حمله وایسه بازی اول رو آغاز کردیم مرتضی تکنیکی بازی میکرد .یه توپ براش سانتر شد مرتضی دید توپ رو هواست پریدبرگردون بزنه که بعد خورد زمین و بدبختانه خود زمین و مسدوم شد ولی نمیخواست بره بیرون با غیرت بود میخواست بازی کنه نتونست ما اون بازی رو بردیم و آخرشم دوم شدیم ولی مرتضی دیگه نتونست تیم رو همراهی کنه چون رفته بود خونه پاش ورم کرده بود بردنش دکتر و استخان پاش ترک برداشته بود و بعد از یه هفته اومد مدرسه چقد دوریش سخت بود تا یه هفته همه دپرس بودیم و دلمون به بهزاد جواهرچیان خوش بود چون مکملش بهزاد بود این دوتا یه زوج مکمل بودن و جدایی ناپذیر.

  86. آتنا می گوید

    اینجا داره سیل میاد جرجر.خخخخخ

  87. elena می گوید

    من قلب میخونم خخخخخخ دل و جیگرم بیش از حد زیاده
    آتنا گناهکارو تا فصل ۷ خوندم از بس زیاده مگه میگذره
    به به آق سیاوش کجا بودی؟؟؟؟ راستی از نیلوفر هیچکی خبر نداره؟ کجاعه این دختر گم و گور نشه؟؟ خخخخخخخ
    هوادار داداش سلام تو کجا بودی؟؟؟ خوش اومدی. آهان مشکل سایت هم رفع شد انقدر کامنت ها زیاد بود فقط دو دقیقه طول میکشید بیایم پائین نظر بزاریم

  88. نیلوفر می گوید

    سلام علیکم دوست جونیای خودم چطور مطورین؟من اومدم توروخدا ببخشید بدقولی شد شرمنده واااای چقدر جام خالی بود النا جون سلام خوش اومدی خانم دکتر از همه دوستا ممنون که به یادم بودید.عاشق همتونم وقت نمیشد بیام حالو روزمون تعریفی نداشت نمیخواستم شمام ناراحت. بشین گفتم نباشم تا حالمون بهتر بشه الان عالیم دوستای گلم یه خبر از طرف مصطفی به هوادارها البوم مرتضی ایشالا چند روز بعد رمضان حتما میاد همه کاراش با تلاش مصطفی انجام شد چشم حسودا کور ایشالا وارد بازار میشه قراره بترکونیم متنفر ار مریم قاسمی قرار بود برن ولی یه مسائلی پیش اومد که بهم خورد رفتنشون به برنامه ماه عسل فکر نکنم دیگه برن از همه معذرت میخوام بعضی از کارها دست دست خود ادم نیست یه وقتایی همه چی دست به دست هم میده که اون کار انجام نشه امید وارم درک کنیدد

  89. آتنا می گوید

    دوست من قلبشو عمل کرد وسط عمل مرد و زنده شد نزدیک بود حافظشو از دس بده .حالا ک قلب میخونی بگو چرا حافظش؟؟؟راستی خیلی وقته خبر ندارم ازش میترسم چیزیش شده باشه.النا من گناهکارو دزد قلب من تویی و تو فصل امتحانات خوندمو تموم کردم.بعدا این بچه ها میگن سرمون شلوغه.فقط ی ذره برنامه ریزی میخواست.

  90. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اتنااااا واقعا من احساساتیم فک نمیکنم اخه ادم احساساتی نمیتونه احساسشو پنهون کنه و خودشو لو میده ولی من اینطوری نیستم شاید باورت نشه ولی من ی دوس دارم ب غیر از اون تاحالا ب کسی نگفتم دوسش دارم شاید ب اونم مجبور شدم اخه خیلی سختمه این دوستمم ک حساس یادمه بهم گفتم اگه قرار باشه بین بچه های سایت و من ی کدومو انتخاب کنی کدومو انتخاب میکنی!!!!!!! اون رمان زمستان داغ اره جاهای خنده دار داشت مخصوصا اونجا ک بچه زیر مبل رفته بود خرابکاری کرده بود!!!!!!! قبول کن یکم غمگین بود دیگه .هواداررررر باریکلاااا پیشنهاد خوبی بود فک کنم تهدیدم کارساز بودا خوحالم ک برگشتی بابا دلمون تنگید کجا بودین شماها حالا ک مدیر سایت داره باهات حال میکنه کاش بهش میگفتی عکسای چندش مریم قاسمیرم بر میداشت. اهان اتنااا راستی من تصمیم گرفته بودم تجربی بخونم جراح قلب بشم بیشتر دوس دارم متخصص داخلی بشم ب یکی از فامیلامون اینو گفتم گفت اهان بذا شرایتشو واست توضیح بدم مثلا خواست تشویقم کنه گفتش ک اول از همه میارن ی مرده میذارن جلوت میگن تیکه تیکش کن قلبشو دربیار منم خود خون ن ها ب این بوش حساسیت دارم بوش ک میاد حالم بهم میخوره نمیدونم خون واقعا بو داره یا ن ولی خون ک میبینم اون بو رو احساس میکنم چ برسه ب مرده دس بزنم بعد از تشویق فامیلمونم دیگه صد در صد تصمیم گرفتم جراح قلب بشم خخخخخخخ.

  91. سیاوش می گوید

    اتنا ناراحت نباش دیگه ابجی من هستم کارم سبکتر شده وقتشو دارم ابجی نریا ناراحت میشم قربون دل کوچیک ابجی اتنام برم مخلصم اتنا. النا چاکریم زیر سایت بودم. خانم دکتر. خخخخخ ابجی های خوب خودم قول میدم باشم خوبه حالا اشتی؟؟؟؟زهرا کوشی ؟؟

  92. هوادار می گوید

    وای وای وای چه عصبی اتنا النا گریه میکنما خخخ به به سیاوش خان چطوری اقا کجا بودی نگاه ابجیا چقدر خشمگینن. یواش یواش داره جمعمون جم میشه فقط این ابجی نینیلوفر نمیدونم کجاس شمارشم نداریم بزنگیم بهش مدیر سایت منوداری؟؟خودم یتنه مخلصتم کارت درسته لاییییک داری

  93. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    وااااااااااااااااااااااااااااااااااای الااااان رمان همخونه رو تموم کردم عصابم انقد خورده در حد زیر صفر وای خدااااا این چ رمانی بود چرت ترین رمانی بود ک تاحالا خوندم فک نمیکردم اخرش اینجوری تموم بشه.

  94. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    اه برم رمان خودمو بنویسم چند روزه ب خاطره این رمان رمان خودمو هم ول کرده بودم. واااای بچه ها یکی منو روشن کنه یعنی علی عبدالمالکی خداخافضی مگه میشه وای ن!!!!!!!!!! یکی جواب منو بده

  95. متنفر از مریم قاسمی می گوید

    وااااای نیلوفرررر برگشت ای ول دلم واست تنگ شده بود ب اندازه ی سوراخ جوراب پشه اینم قابل توجه اتنا این یکیو دیگه من دراوردی بود نیلوفر اگه تا ۵شنبه نمیومدی خودم میومد پیدات میکردم برت میگردوندم سایت آ خدا آخه چرا خونواده ی داداش مرتضی نمیان ماه عسل نصف عمرمو نشستم پای تلوزیون صرف ماه عسل کردم اخرشم هیچی ب هیچی!!!!!!! اشکالی نداره همین ک برگشتی واسم ی دنیاس نیلوفرو عشق اس.النا تو هم منو همکار ایندت بدون البته شاید .اتنا اولش ک میگفتی همخونه جزو مقام اولاس بعدش ک من رفتم خوندم پشیمون شدی؟!!!!!!!. سیاوش همینجام اشتی ولی اگه باز بری دیگه کلامون میره تو هم ها گفته باشم!!!!!!!!!

  96. آتنا می گوید

    نیلوفر اگه الان تو فضای مجازی نبودیم اول لپتو میکشیدم بعدچون ما رو کاشتی رفتی تنها گذاشتی رفتی دروغ نگم ب جز من.ا ااا من چی دارم میگم خنگ شدما.راحت شدی رفتی دختر مردم رو خنگ کردی حالا بیا و درستش کن.آها بعدشم دو تا ماچ محکم میگرمشون چون دلم واست تنگیده بود .دیدی خاطراتو گذاشتم.راستی سوالم داشتم ازت خاطره ماهیتابه مال بابات هستش یا مال عموت؟؟؟ ینی وجود مبارکت تا رفتی همه رفتن تا اومدی همه اومدن.
    داداشا اون روی منو ندیده بودید ک دیدید آخه هیچکدومتون اعصاب نمیزارین واسه آدم ک.دکتر اعصاب نداریم اعصابمون رو معالجه کنه.
    متنفر وقتی میگم چرته ینی چرته دیگه تجزیه تحلیل ازین بهتر ی رمان گفتم رتبه بالا نخوندیش حقته.

  97. آتنا می گوید

    دیرین دیرین:
    حسین چاوشیان
    یکی از دوستان خوبم که از دبی اومده بود کیش با من تماس گرفت و دعوتم کرد واسه تولد دوستش، من عذرخواهی کردم و گفتم نمیتونم بیام چون امشب کنسرت مرتضاست و الانم با مرتضی و بچه ها خونه ایم.بهم گفت وای این خان.می که امشب تولدشه عااشق مرتضاستفامشب هم به همراه همسر و فرزندش همه مهموناشون میان کنسرت به مرتضی گفتم میخوای یه نفر که خیلی دوستت داره رو شب تولدش سورپرایز کنی؟با کمال میل و بدون هیچ درنگی قبول کرد.باهمین لباس ورزشی ۲ ساعت قبل از اجرا رفتیم در خونشون و با هماهنگی دوستم یهو وارد مهمونیشون شدیم تمام نفراتی که تو اون مهمونی بودن مات و مبهوت از حضور مرتضی شده بودند. هنرمند بزرگی که بلیط کنسرتش رو خریده بودند و برای دیدنش رو استیج لحظه شماری میکردند الان کنارشون تو مهمونی بود این کار مرتضی رو هرگز فراموش نمیکنم،کار زیبایی که برای تولد شخصی که نمیشناسه بی ریا و عاری از غرور رفت تا خوشحالش کنه این مرام مرتضی بود که جاودانه ش کرد روح بزرگت شاد داداش دلتنگتم

  98. آتنا می گوید

    اصلا این نیلوفر ک میاد انرژی من تکمیل میشه نیلو جون ماشاله روان پزشک مملکتی انرژی مثبت داشته باش.ایشالله خدا کمکتون میکنه روی این دختر ترشیده رو کم کنی.خخخخ

  99. آتنا می گوید

    دو روز پیش کلاس انگیلیسی داشتم مبحث درس در مورد موزیک بود و استاد مون ازمون درباره ساز مورد علاقه و خواننده مورد علاقمون پرسیده بود.منم گفتم گیتار و دوس دارم.خواننده مورد علاقمم مرتضی پاشایی هرهرهر زدن زیر خنده من نمیفهمم پسره خجالت نمیکشه هرهر میخنده.ن عقدمو میتونستم سر پسره خالی کنم ن همکلاسام.همکلاسیام ک همه دانشگاهین من اونجا فقط کوچولو ام هر جلسه اینا بهم یاداوری میکنن خدایی ب خاطر همین دوس نداشتم سنمو بگم.پسره ام ک اندازه داداش مرتضاس.تنها کاری ک میتونستم بکنم خط خطی کردن میز بود بدبخت اون میزه بیچاره عقدهام سر اون خالی شد.ولی کنده کاری خوشگلی شدا m.p نوشتم روش.

  100. آتنا می گوید

    متنفر من خر نظراتشون شدم .خوندم دیدم بدرد نمیخوره اصن تو با من لجیا هر چی رمان بهت گفتم نخوندی در عوض من نشستم همه ی پیشنهادتو خوندم دلت میاد منو اذیت میکنی؟؟؟