طنز آمریکایی؛باراک و حسن چگونه رفیق شدند؟!
بعد از تماس تلفنی تاریخی روسای جمهور ایران و آمریکا همانطور که بسیاری از وقایع سیاسی این روزها در داخل کشور دستمایه طنزهای پیامکی میشود و رد شبکههای اجتماعی نیز به وفور تکثیر میشود، این موضوع هم به سوژه اول طنز پردازان در ایران تبدیل شد.
به گزارش افکارنیوز، مردم ایران معمولا به روحیه طناز و شوخ خود معروفند اما انتظار نمیرفت آمریکاییها نیز با در پیش گرفتن رویه طنازان ایرانی، این موضوع را دستمایه طنزهای خود قرار دهند. سایتهای امریکایی اما با استقبال از این تماس تلفنی و همچنین نامه نگاریهای قبلی مطالبی در رسانهها منترش کردهاند که خواندنش خالی از لطف نیست.
روحانی و اوباما چگونه با هم دوست شدند؟
روحانی و اوباما قبل از اینکه با یکدیگر تماس تلفنی داشته باشند، نامههایی با هم رد و بدل کرده بودند و دوستان پن پال (دوستانی که تنها از طریق نامه با هم در ارتباط هستند) بودند. برخی از نامههای رد و بدل بین آنها فاش شده که عینا در زیر آورده ایم شود:
حسن عزیز!
از اینکه با تو نامه نگاری میکنم خوشحالم، من قبلا با کسی از ایران صحبت نکرده بودم. من اینجا برای دولت کار میکنم و کار خیلی سختی دارم اما در یک خانه بسیار بزرگ با یک باغ زندگی میکنم. لطفا بیشتر در مورد خودت به من بگو.
ارادتمند شما
باراک اوباما
باراک عزیز!
من هم برای دولت کار میکنم. ما اینجا خیلی بیشتر از آمریکا درباره اینکه چطور سیاست و مذهب را یکجا جمع کردهایم صادق هستیم و مانند تو اینقدر تظاهر نمیکنیم.
ارادتمند شما
حسن روحانی
حسن عزیز!
میشود در فیس بوک با هم دوست باشیم؟
باراک
باراک عزیز!
متاسفانه فیس بوک اینجا در کشور من فیلتر است!
خوب، چه سرگرمیهایی داری؟
با احترام
حسن
حسن عزیز!
از اینکه در نامه نوشتن به تو تاخیر افتاده عذر خواهی میکنم. به خاطر مکانی به نام سوریه، زمان سختی رو در کار داشتم. در پاسخ به سوالت باید بگویم که من علاقه زیادی به هواپیماهای بدون سرنشین دارم.
خوب، شغل تو دقیقا چیست؟ تو هم مثل من رئیسی؟
با احترام
باراک
باراک عزیز!
توضیح دادنش سخت است. من هم اینجا به نوعی رییس هستم. به نظر میرسد من هم باید اینجا درباره سوریه کاری انجام دهم. جالب است که با هم کار کنیم.
با احترام
حسن
حسن عزیز!
میخواهم با تو صادق باشم. این سوریه به دردسر بزرگی برای من تبدیل شده است. میخواهم بگویم من شغلم را دوست دارم اما از تصمیم گیری بدم میآید. با این حال اینجا یک احمق سالخورده پیر داریم که فکر میکند همه چیز را او رهبری میکند. فکر میکنم رییس بزرگهٔ ما او باشد. اسمش مک کین است.
آیا تا به حال آمریکا بودهای؟
باراک
باراک عزیز!
نه من تا قبل از این در کشور “شیطان بزرگ” نبوده اما به زودی برای کار باید به آنجا بیایم. امیدوارم ویزا بگیرم. اگر گرفتم قرار بگذاریم برای خوردن قهوه یا چیزی با هم قرار بگذاریم.
من درباره موقعیت سایر روسا اطلاعی ندارم. اما اینجا اگر کاری انجام دهم که مثبت باشد، همه سود میبرند و اگر کار اشتباهی انجام دهم تنها من هستم که شماتت میشوم. و البته کار هم برای انجام دادن زیاد هست. فردی که قبل از من این کار را انجام میداد همه چیز را کلا به هم ریخته و من باید همه چیز را مرتب کنم!
با بهترین آرزوها
حسن
حسن عزیز!
از اینکه گفتی شیطان بزرگ به این نتیجه رسیدم که میگویی ما «بزرگ «هستیم. این حرفت خیلی باحال بود!
البته در مورد مشکلت باید بگویم من هم زمانی که کار را تحویل گرفتم همین مشکل را داشتم. آن فردی که قبل از من کار میکرد همه چیز را به کلی به هم ریخته بود و من به طرز احمقانهای قول دادم که تمام خساراتی که او وارد کرده را جبران میکنم و همه چیز را درست میکنم. بگذار فقط این را بگویم که این کار آنقدرها هم خوب پیش نمیرود. توصیه من به تو این است که سعی کنی زیاد قول ندهی. این درسی است که من با زحمت زیاد و از راه پر مشقتی آموختم.
ارادتمند
باراک
باراک عزیز!
از نصیحتت ممنون. اما فکر کنم این نصیحت یه خورده دیر به من رسید! من توقعات را اینجا خیلی بالا بردم و گفتم یک جورایی فیل هوا میکنم! به نظر میرسد که ما بر خلاف چیزی که از اول فکر میکردیم، مشترکات زیادی با هم داریم.
شماره موبایلت چند هست؟
حسن
حسن عزیز!
بگو ببینم! اینها قبل از اینه من کار را شروع کنم جایزهای برای کارهایم به من دادند. بگذریم! باید بهت نصیحت کنم که باید افرادی را داشته باشی که وقتی کارها خوب پیش نرفت، همه چیز را گردن آنها بیندازی و بگویی کار تندروها بود. این نقشه همیشه برای من خوب کار کرده.
اینهم شماره من: xxxxxxxxxx
به زودی میبینمت
باراک
باراک عزیز!
ترتیب این کار را میدهم.
باهات تماس میگیرم….
تماس تلفنی:
سلام*!
…
*این کلمه باعث رهگیری کل تلفن توسط NSA سازمان امنیت ملی آمریکا شد!