تجربه مشترک مازیار فلاحی و بنیامین بهادری در مرگ عزیز به دلیل تصادف + عکس

2

مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهر۱۳۵۳ در تهران است. نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد. در سال ۱۳۷۱ در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد و همزمان در مرکز آموزشهای هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ به پایان رساند.

همسر مازیار فلاحی مصاحبه مازیار فلاحی مازیار فلاحی دختر مازیار فلاحی بیوگرافی مازیار فلاحی

فیلم کوتاه «مطرود» اولین تجربه کارگردانی وی است. پس از آن در سال ۱۳۷۶ مجموعه داستانهای کوتاهش را با نام ” کلاغ – پاییزکودکی ” منتشر کرد. این کتاب ریشه قصه‌های ترانه‌های او شد.

مازیار در سال ۱۳۸۰ به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری الیپس مسیحی درآمد. تئوری موسیقی، سلفژ، ارکستراسیون و موسیقی مکتوب را نزد حمیدرضا دیبازر به مدت ۶ سال فرا گرفت. در همین حال به عضویت گروه کر بهمن به رهبری مهدی قاسمی درآمد. دروس آواز جمعی و تکنیکهای آواز را نزد ناربه چولاکیان و شقایق الهیاری گذراند، و گیتار کلاسیک را نزد فرزانه رجایی و آیلین ارجمند و نوازندگی پیانو را نزد علیرضا حشمتی افشار ادامه داد. در اسفند ماه ۱۳۸۶ به دعوت قاسم جعفری آهنگ‌ها و ترانه‌های فیلم مجنون لیلی را نوشت که آغاز فعالیت خوانندگی رسمی وی در عرصه سینما و موسیقی می‌باشد

همسر مازیار فلاحی مصاحبه مازیار فلاحی مازیار فلاحی دختر مازیار فلاحی بیوگرافی مازیار فلاحی

آن روزی که «مازیار فلاحی» کارش را با خواندن چند ترانه در فیلم سینمایی «مجنون لیلی» آغاز کرد، شاید جزو معدود خوانندگان پاپ بود که برخلاف دیگران، سراغ ترانه‌های «واسوخت» (لعن و نفرین معشوق) نرفت و با «عاشقانه» خواندن، بر احساس و اعتقاد خود پافشاری کرد و بر سر حرف‌اش ماند تا به یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های پاپ ایران تبدیل شد.

زندگی مثبت نوشت: «مازیار» که در میان علاقه‌مندان‌اش به «آقای احساس» مشهور است، همرنگ جماعت نشد و از عشق خواند و خواند تا مزد پایبندی به عشق را با استقبال مردم بگیرد. در این روزهای زمستانی به سراغ او رفتیم تا از عشق داغ‌اش بگوید و به این سوال پاسخ دهد که منشأ این‌همه از عشق خواندن، کجاست و این آرامش از کجا سرچشمه می‌گیرد.

در آثار شما انرژی مثبت و حس عاشقانه‌ای وجود دارد. سرچشمه این احساس کجاست؟

در سال‌های ۸۵ یا ۸۶ که انتشار کارهای من آغاز شد، فضای بازار موسیقی چندان مثبت نبود. یعنی اشعار منفی خیلی طرفدار داشت و بیش از ترانه‌های مثبت و عاشقانه منتشر می‌شد. در خلوت، فضای امروزِ خودم را دوست داشتم و همین مسیر را ادامه دادم، به دلیل اینکه خلأ آن را احساس می‌کردم. دلیل دیگر احساس شخصی خودم است. به نظر من، وقتی در خلوت آدم‌ها شریک می‌شوید و آنها تو را در حریم خودشان راه می‌دهند، باید یک حس و انرژی مثبت از تو بگیرند. هدف من، ایجاد آرامش، اول برای خودم و بعد برای تمام عزیزانی است که آثار من را گوش می‌دهند. آنچه که من از موسیقی می‌خواهم، آرامش است.

ریشه این حس‌و‌حال مثبت و عاشقانه کجاست؟

این سوال سختی است! خلق یک اثر، گاهی ممکن است در کمتر از یک لحظه در دل رخ بدهد و ماحصل اتفاقات یک عمر باشد. اما خودم هم نمی‌دانم که چطور این‌گونه می‌شود.

خلوت «مازیار فلاحی» که در آن ترانه می‌نویسد و ملودی می‌سازد، چگونه و چه شکلی است؟

من یک پیانو دارم در بخشی از منزل که معمولاً نور کمی دارد. یک چراغ کوچک بالای آن روشن است ولی فضای بازی در اطراف من وجود دارد. من آنجا می‌نشینم و در آن خلوت، موسیقی خودم را می‌خوانم و می‌نوازم و یک قلم و کاغذ دارم که یادداشت می‌کنم. این داستان من و آن پیانو و اتاق خلوت است. ولی گاهی اوقات، نیمه‌های شب از خواب بلند می?شوم ? و شعری را می‌نویسم. مثل شعر «یلدا» که ساعت ۵/۴ صبح آن را نوشتم. آنقدر که دغدغه یلدا را داشتم و به آن فکر می‌کردم و هرچه که نوشتم، به طور ناگهانی کنار هم قرار گرفت. بعضی وقت‌ها هجوم کلمات به شما در زمانی رخ می‌دهد که انتظار ندارید. مثل یک روز که در اتوبان به سمت غرب در حال رانندگی بودم و با دیدن غروب آفتاب، با یک حجم عظیم از واژه‌ها مواجه شدم. زمان و مکانِ مشخصی برای شعر وجود ندارد و همه‌چیز در یک لحظه اتفاق می‌افتد.

* برخی از ترانه‌سراها یا آهنگسازها می‌گویند برای خلق یک اثر باید از آدم‌ها خیلی دور باشیم و به یک مکان ساکت و خلوت برویم. شما چنین عادتی ندارید؟

بلااستثناء من تمام موسیقی‌های خودم را در تنهایی می‌سازم. بله، خیلی این صحبت شما دوست‌داشتنی است، زیرا گاهی اوقات دلتان برای تنهایی تنگ می‌شود و دوست دارید خلوتی داشته باشید و هیچ‌کس جز خودت و خودت به آن راه پیدا نکند. در آنجاست که برای خودتان یک حریم قائل می‌شوید. من از قدیم یک آدم خجالتی بودم و دوست دارم همه خلوت من با خودم، برای نوشتن شعر در تنهایی باشد. انگار که دارم یک‌سری حرف‌های خصوصی به خودم می‌زنم که ممکن است حرف دل خیلی‌ها باشد. گاهی اوقات باید تنهای تنها و خارج از هیاهوی شهر باشید. اما بعضی وقت‌ها هم از دست شما خارج است، زیرا انگار کسی یا چیزی به سراغ شما می‌آید، حرف‌هایی در گوش شما می‌گوید و باید همان لحظه آن را ثبت کنید و دیگر نمی‌توانید برایش وقت و زمان و مکان تعیین کنید. برای من هم این اتفاق زیاد افتاده است.

این آرامش و انرژی مثبت را آیا در داخل خانه هم دارید؟

خانه به دو بخش تقسیم می‌شود. وقتی یک پدر هستید، باید پدر باشید و نمی‌توانید شاعر یا آهنگساز و خواننده باشید. باید آرامش شما از نوع آرامش پدرانه باشد و عاشقانه یک دختربچه را دوست بدارید. گاهی اوقات، باید همه قصه‌ها را پشت در منزل قرار بدهید و فارغ از همه آنها وارد خانه شوید.

ارتباط شما با اعضای خانواده چگونه است؟

من سعی می‌کنم که بهترین بابای دنیا باشم. ممکن است که در این بهترین بابای دنیا بودن هم گاهی اوقات زیاده‌روی کنم!

همسر مازیار فلاحی مصاحبه مازیار فلاحی مازیار فلاحی دختر مازیار فلاحی بیوگرافی مازیار فلاحی

خیلی سخت‌گیر نیستید؟

من عاشق دخترم هستم و تجربه‌ای را در زندگی به دست آورده‌ام و به لذت و عشقی رسیده‌ام که تا تجربه نکنید، متوجه نمی?شوید که من چه می‌گویم! انشاءالله همه کسانی که این مطلب را می‌خوانند -اگر پدر یا مادر نیستند- یک روز که به این جایگاه رسیدند، بدانند که چه اتفاقی در زندگی آنها رخ می‌دهد. وقتی یک فرزند در خانواده‌ای به دنیا می‌آید، پدر همیشه نصف می‌شود. یعنی نیمی از وجود خود را در خانه می‌گذارد و فقط دوست دارد که بیاید نیمه دیگر را کامل کند. ولی مادر تمام وجود خودش را پای آن فرزند می‌گذارد. وقتی که از خانه بیرون می‌آید، تمام وجود خود را در خانه گذاشته است. یک حال غریبی است و من هر چه‌قدر هم بگویم، باز هم درک کردن آن ساده نیست.

در جایگاه پدر، برای حل کردن مشکلات و سختی‌های خانواده، باز هم با آرامش برخورد می‌کنید یا برخورد شما به گونه‌ای دیگر خواهد بود؟

من همیشه در خانه آدم آرامی هستم. ما هیچ‌وقت فضای سخت و سنگینی را تجربه نکرده‌ایم و همیشه سعی می‌کنم عشق و آرامش در فضای خانه حکمفرما باشد. ولی یک مشکل همیشه من و سایر اعضای خانه را اذیت می‌کند. آن هم برای وقتی است که کار زیاد و برنامه‌ریزی‌های فشرده دارم. این نبودن‌های زیاد، هم خود من و هم اعضای خانواده را اذیت می‌کند؛ زیرا تنها ماندن آنها و دلتنگی مشکل است. به همین جهت وقتی با هم هستیم، خیلی با هم هستیم و سعی می‌کنیم از هر لحظه به بهترین نحو استفاده کنیم تا لحظات با هم نبودن جبران شود. کنسرت‌های متوالی تهران و شهرستان و سفرهای خارج از کشور شرایط خانوادگی را سخت می‌کند. مشکل خانواده‌ای که یک عضو خواننده دارد، این است که در سایت‌ها و مجلات، عکس‌ها و فیلم‌های او را می‌بینید، ولی او نیست! به همین جهت، تک‌تک لحظات با هم بودن من و خانواده‌ام ارزشمند است.

کدام یک از قطعات را با حسی که از خانواده دریافت کردید، ساخته‌اید یا کدام‌یک برای آنها بوده؟

قطعاتی که برای اعضای خانواده‌ام باشد را معمولاً یادآوری می‌کنم که «برای باران» یکی از آنها بود. قطعه «پدر» را برای پدر خودم و تمامی پدرهای دنیا که نیستند، ساختم. «دروغه» اولین قطعه آلبوم «قلب یخی» برای پدرم بود، ولی من تا به حال این مساله را ذکر نکرده‌ام. تمام آهنگ‌های من که تولید می‌شود، ماحصل صبوری اعضای خانواده است. از همگی آنها سپاسگزارم که مرا همراهی می‌کنند. قبل از اینکه ترک یا آلبومی را منتشر کنم، در جمع خانواده آن را با هم گوش می‌دهیم و به تبادل نظر می‌پردازیم.

همسر مازیار فلاحی مصاحبه مازیار فلاحی مازیار فلاحی دختر مازیار فلاحی بیوگرافی مازیار فلاحی

جالب است! چون خواننده‌ها معمولاً با همکاران خود مشورت می‌کنند.

می‌خواهم یک فرمولی را به شما بدهم. من همیشه با همسر و دخترم قطعات را گوش می‌دهیم و نظر آنها برایم بسیار مهم است. زیرا ما با هم زندگی می‌کنیم و از همه دلسوزتر برای یک خواننده، اعضای خانواده او هستند. من اعتقاد دارم هر آهنگی را که یک کودک با همه حس کودکانه‌اش دوست داشته باشد، قطعاً آن آهنگ را کودکِ درون همه بزرگسالان نیز دوست خواهد داشت.

در این دوره و زمانه می‌بینیم وقتی پدر خانواده‌ای از دنیا می‌رود، بعد از مدتی دیگر همه سرد می‌شوند و یادی از او نمی‌کنند. اما چرا هنوز «مازیار فلاحی» برای پدرش کار می‌سازد و وقتی از او می‌خواند، اشک از چشمان‌اش جاری می‌شود؟

من بین سن ۱۶ تا ۱۷ بودم که پدرم را از دست دادم. این سن شاید سخت‌ترین دوره برای یک فرزند باشد که پدرش او را تنها بگذارد. درست لحظه‌ای که شما احتیاج دارید یک فرد قوی در خانواده هوای شما را داشته باشد، دیگر او را ندارید. آنجا است که تنها می‌مانید و باید روی پای خودتان بایستید، زیرا خانواده‌های ایرانی معمولاً متکی به پدر هستند. اگر خیلی کوچک باشید، شاید خاطرات کمی از او به یاد داشته باشید؛ ولی در سنین نوجوانی، دیگر همه‌چیز را دیده‌اید و به خاطر دارید. بعد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوید، تا زمانی که احساس می‌کنید دیگر روی پای خودتان ایستاده‌اید. آن موقع است که دوست دارید به پدرتان بگویید نگاه کن، من روی پای خودم ایستاده‌ام. ۲۰ سال از آن روزها گذشته و من روی پای خودم ایستاده‌ام. آن زمان دوست دارید او را داشته باشید و هر کاری که از دست‌تان برمی‌آید، برای پدر انجام بدهید. الان یکی از آرزوهای من، لحظه‌ای بودن در کنار پدرم است. دوست داشتم مثل همه پدرهایی که الان می‌بینم بازنشسته شده‌اند و فرزندان برای آنها کارهایی را انجام می‌دهند، من هم برای پدرم کاری بکنم [بغض می‌کند…] پدر من بسیار پُرتلاش بود و در تمام زندگی زحمت کشید و الان زمان استراحت او و کار کردن من بود. [گریه می‌کند…]

همسر مازیار فلاحی مصاحبه مازیار فلاحی مازیار فلاحی دختر مازیار فلاحی بیوگرافی مازیار فلاحی

از خبر درگذشت همسر «بنیامین بهادری» چگونه مطلع شدید و چه واکنشی داشتید؟

شب قبل از شب یلدا با «علی ضیاء» در مورد ویژه‌برنامه شبکه ۳ صحبت می‌کردیم که ناگهان همه از دسترس خارج شدند. من در کرج زندگی می‌کنم و زمانی که خبر فوت همسر «بنیامین» را شنیدم، خاطرات بد زیادی در ذهنم دوره شد. تلخی یک اتفاق ناگهانی، صد برابر یک اتفاق پیش‌بینی شده است. پدر من هم در جریان تصادف درگذشت و حالِ الان بنیامین را خوب درک می‌کنم. ما گاهی اوقات حرف‌ها و آهنگ‌ها و عکسی را با هم به اشتراک می‌گذاریم، ولی گاهی اوقات زندگی را با شخص دیگری به اشتراک می‌گذاریم. وقتی که تصمیم می‌گیرید تمام زندگی را با یک نفر به اشتراک بگذارید، دیگر همه‌چیز سخت می‌شود. «بنیامین» عزیز الان شرایط سختی را پشت سر می‌گذارد، زیرا می‌دانم داشتن یک دختر کوچک در خانه چقدر مسئولیت به همراه دارد. نمی‌توانم به جواب‌هایی که بنیامین باید به دخترش بدهد، فکر کنم.

چه صحبتی با او دارید؟

با اینکه می‌دانم خیلی سخت است، ولی برای او آرزوی صبوری و مقاومت در برابر این داغ بسیار بزرگ را دارم. امیدوارم محکم باشد و بتواند آینده خوبی را برای سایر اعضای خانواده‌اش رقم بزند و می‌دانم که او می‌تواند. کسی که خوانندگی را در ایران تجربه کرده، قطعاً متحمل سختی‌های زیادی شده است. همه ما می‌دانیم که خواننده‌ها در ایران بسیار محکم و صبور هستند.

از حال و روزتان در زمانی که به‌طور جدی درگیر شهرت شدید برایمان بگویید و اینکه از این شهرت راضی هستید یا نه؟

وقتی احساس می‏کنی یک رابطه قلبی دوطرفه بین تو و افراد دیگر وجود دارد، همیشه باعث خوشحالی‏ات می‏شود. فکر نمی‏کنم کسی از شهرت بدش بیاید، اما متقابلاً سختی‏هایی دارد که از زندگی عادی کاملاً دور می‏شوی و آن زمان است که دلت برای یک‌سری چیزها تنگ می‏شود، اما خب کاری‌اش نمی‏توان کرد.

خیلی افراد همه تلاش‌شان را می‏کنند تا مشهور شوند و به همه این توجه‏ها دست پیدا کنند، اما وقتی به آن می‏رسند، از آن دل‏زده شده و می‏گویند کاش ما همان زندگی عادی را داشتیم.

به‌هر‌حال کسی که برای یک کار زحمت می‏کشد و به آن می‏رسد، احساس پشیمانی در قبال آن نمی‏کند. چون وقتی به آن نقطه می‏رسی، آنقدر برایت دوست‏داشتنی است که حتی دلت می‏خواهد بیشتر هم باشد. من شخصاً همین‌طوری هستم و همیشه هم سعی می‏کنم از آن چیزی که هستم دور نشوم. من عاشق عشق و مهربانی‌ام و دوست‌داشتن را دوست دارم. اما طبیعی است که این جریان یک‏مقدار سختی دارد و آدم باید با آن کنار بیاید. چیزی که آن را خیلی سخت می‏کند، مسوولیتی است که در قبال آن به‏وجود می‏آید.

مسوولیت در قبال چه چیزی؟

در قبال رفتارت، کلامت و هر چیزی که تو را به مردم مرتبط می‏کند. من هم آن را پذیرفته‏ام و خیلی هم دوستش دارم.

در صحبت‏هایتان گفتید که بعضی وقت‏ها دلتان برای یک‌سری چیزها تنگ می‏شود. معمولاً حال‌و‌هوای چه چیزهایی را می‏کنید که با توجه به شهرت‌تان نمی‏توانید داشته باشید؟

معمولاً وقتی اینطور عمومی می‏شوی، مسائل خصوصی‏ات از بین می‏رود و دلت برای قدیم‏ها تنگ می‏شود که به هر جایی دوست داشتی می‏رفتی و هر کاری که دوست داشتی انجام می‏دادی. مثلاً ممکن است قدیم‏ها با یک دوست قدیمی به قهوه‏خانه می‏رفتی و یک صبحانه سنتی می‏خوردی و شاید الان دیگر خیلی برای این کار راحت نباشی. البته من هنوز هم این کار را می‏کنم.

پس نقش بازی نمی‏کنید و سعی می‏کنید خودتان باشید.

بله، اما چون ممکن است رفتارت برای خیلی‏ها الگو باشد و من هم همه را دوست دارم، سعی می‏کنم همیشه حواسم به این نوع زندگی باشد. البته الان دیگر عادت کرده‏ام.

در عکسهای شخصی خوشحال‌تریم

شاید بهتر باشد سراغ شبکه‏های اجتماعی برویم که چند سالی است اکثر مردم را درگیر خود کرده‌اند. شما چقدر در این شبکه‏های اجتماعی فعال هستید؟ علاوه بر این فکر می‏کنم علاقه‌تان به عکاسی زیاد است و با گوشی تلفن‌همراه‌تان عکس‏های زیادی می‏گیرید. این علاقه چطور به وجود آمده؟ از همین حضور در اینستاگرام شکل گرفت یا پیش از این هم وجود داشته؟

فکر می‏کنم تمام خانواده‏ها در هر سطح مالی‌ای که باشند، یک دوربین عکاسی دارند و تلاش می‏کنند به نوعی لحظات خاطره‌انگیزشان را ثبت کنند. چیزی که باعث شده افراد این روزها بیشتر به عکاسی علاقه‏مند شوند، تکنولوژی دوربین‏هایی است که روی تلفن‏های همراه هوشمند وجود دارد. آنقدر امکانات را بالا برده که طبیعتاً علاقه به عکاسی هم زیاد شده. من عکاسی را به‌صورت طبیعی دوست دارم و اینطور نیست که وقت زیادی را صرف آن کنم.

موضوع دیگری که این روزها به‏شدت فراگیر شده، عکاسی آدم‏ها از خودشان است. حالا در ایران به قول «محسن یگانه» به آن می‏گویند «خود پیکچِرینگ» و در دنیا با نام selfie شناخته می‏شود که امسال هم در دیکشنری آکسفورد به عنوان واژه سال ثبت شد.

من نمی‏دانم این کلمه را چه کسی اختراع کرده، اما فکر می‏کنم این کلمه وجود دارد و شخصی نیست. اول اینکه این «خود پیکچرینگ» دو بخش دارد و فقط این نیست که از خودت عکاسی کنی. بعضی مواقع این اتفاق به صورت گروهی می‏افتد و جذابیت این ماجرا در این است که معمولاً در این نوع عکاسی، نمی‏بینی که هر شخصی استایل مخصوص خودش را بگیرد و آدم‏ها خیلی به هم نزدیک هستند و واقعی‏اند؛ مخصوصاً اینکه اگر قرار باشد یک‏تعداد آدم در یک کادر قرار بگیرند، باید به هم نزدیک شوند و معمولا افراد در این عکس‏ها خیلی خوشحال هستند.

کسانی که به کنسرت‌هایم می‌آیند،قلب مهربانی دارند

شما به همراه تیم پرسپولیس و آث‏میلان به شیرخوارگاه آمنه رفتید و ظاهراً آنجا قول داده‏اید که هر پنجشنبه به آنها سر بزنید. چه دغدغه‏ای باعث شد چنین تصمیمی بگیرید؟

من این قول را دادم و حتماً هم به آن عمل خواهم کرد. نیت فقط شیرخوارگاه آمنه نیست، بلکه سعی می‏کنیم از طریق جاهایی که یک‏مقدار مشهورترند، مکان‏هایی که مظلوم واقع شده‏اند را پیدا کنیم و به همه سر بزنیم. کسانی که به کنسرت «مازیار فلاحی» می‏آیند، قطعاً افرادی هستند که قلب‏های بسیار مهربانی دارند و دلشان بزرگ است. من این موضوع را در کنسرت‏هایم احساس کرده‏ام، بنابراین تصمیم گرفتم از طریق کانون هوادارانم از آنها بخواهم نه فقط شیرخوارگاه آمنه، بلکه به نقاط دیگر هم سر بزنیم و کمک کنیم.

تصمیم دارید برای آنها کنسرت خیریه بگذارید یا می‏خواهید در همان محیط یک‏سری کارها را انجام دهید؟

سال گذشته تعدادی کنسرت خیریه برگزار کردم که یکی از آنها کاملاً شخصی بود. بعد از آن کنسرت، اتفاقاتی در زندگی من افتاد که خیلی برایم تأثیرگذار بود و تصمیم گرفتم هر سال این کار را انجام دهم.

علاوه بر اینکه می‏توانید به آنها کمک مالی کنید، حضور شما و آدم‏های مشهور دیگر برای آنها نوعی دلگرمی است. به این فکر کرده‏اید که تیمی را از هنرمندان جمع کنید و با خودتان به این‏جور جاها ببرید؟

هر کس باید خودش بخواهد که این کار را انجام دهد. دوست ندارم کسی را مجبور به این کار کنم. من و همان تیم هواداران، سعی می‏کنیم به این مکان‏ها سر بزنیم و بقیه هم قدم‌شان روی چشم. هر کدام از هنرمندان درگیری‏هایی در این زمینه دارند و فعالیت‏هایی در این‏باره انجام می‏دهند و من این را می‏دانم که اگر خودم کاری انجام دهم، می‏توانم آن را به سرانجام برسانم، حالا چه بهتر که گروهی هم باشد.

این حضور پررنگ‌تان در بازی پرسپولیس و میلان صرفاً به این دلیل بود که پرسپولیس را دوست دارید یا هدف دیگری پشت این ماجرا بود؟

اولین دلیل این بود که به خاطر خیریه از من دعوت کردند که بسیار هم از این بابت خوشحال شدم. خیلی دوست‌داشتم که روی بلیت‏ها نوشته بودند؛ «فوتبال برای صلح و دوستی». اولین دلیل حضور من همین موضوع بود. دومین دلیل این بود که میلان تیم بزرگی در دنیا است و این موضوع اتفاق خوبی برای ایران بود. امیدوارم این رابطه همین‌طور شکل بگیرد و تیم‏های دیگری هم به ایران بیایند، مخصوصاً برای بازی با تیم ملی. یک دلیل دیگر این بود که بسیاری از پیشکسوتان -که خیلی وقت بود از آنها خبر نداشتیم- دوباره دور هم جمع شدند. خب من پرسپولیس را دوست دارم و این اتفاق خوب هم برای این تیم افتاد و ما تمام آن روز را با هم گذراندیم. البته هیچ فرقی نمی‏کرد اگر این اتفاق برای استقلال هم می‏افتاد، من با تمام عشق و علاقه می‏رفتم.

* در مراسم شامی که بعد از آن بازی تدارک دیده شده بود، خطاب به میلانی‏ها گفته بودید زبان موسیقی و فوتبال شبیه هم هستند. کمی در این مورد توضیح بدهید و اینکه اگر قرار باشد سرودی درباره تیم ملی به شما پیشنهاد دهند قبول می‏کنید؟

موسیقی زبان مشترک تمام آدم‏ها است، همان‌طور که فوتبال حس مشترک همه آدم‏ها است. این موضوع، نقطه پیوند همان چیزی است که آن شب در موردش صحبت کردم. در مورد سرود جام جهانی هم پیشنهادی نداشته‏ام، اما فکر می‏کنم می‏تواند اتفاق خوبی باشد. من همیشه روی این نوع موسیقی‏ها کار می‏کنم. بعضی مواقع هم آنقدر این همدلی و عشق بین مردم زیاد می‏شود که همه تصمیم می‏گیرند یک کاری انجام دهند، من هم قطعاً کاری خواهم کرد.

ماجرای عجیب قطعه لیلا

از قطعه «لیلا» بگویید که از شب یلدا تا امروز مورد توجه قرار گرفته است.

قطعه «لیلا» با شعری از «یاحا کاشانی»، تنظیم «امیر توسلی» و صداگذاری «علیرضا غفاری‌نژاد» تولید شد. در نقش‌های این قطعه هم به جز صدای خودم، امیر توسلی، علیرضا غفاری‌نژاد و خشایار فلاحی (برادرم) حضور داشتند. وقتی قطعه «لیلا» را می‌ساختیم، کسی به این فکر نمی‌کرد که این کار قرار است منتشر بشود و تمام آدم‌ها با عشق و احساس کار کردند. پس از اینکه با بچه‌های نوازنده در مورد قطعه‌ای با چنین فرمتی صحبت کردم، نیمه‌های شب آمدند و هیچ‌کسی برای این کار دستمزد نگرفت.

ترانه این قطعه بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده بود؟

اجازه بدهید یک قصه عجیب برای شما بگویم. من و «یاحا» گاهی اوقات در بین تماس‌های تلفنی که داریم، برای هم شعر می‌خوانیم. یک روز جمله‌ای را پشت تلفن برای من خواند و گفت ابیاتی هست که این‌گونه آغاز می‌شوند: «این نامه رو لیلا فقط بخونه». شعر «پدر» را هم با یکدیگر کار کردیم و وقتی این ابیات را شنیدم، خیلی به دلم نشست. این قصه‌ی یک فرزند شهید است که هیچ‌وقت پدر خود را ندیده. گلایه‌ای از او ندارد و فقط دلش می‌خواهد که پدرش در کنارش باشد. این جمله آغازین از زبان همان پدری بود که هرگز فرزندش را ندید. تمام این قصه به ذهن من آمد و کار را پیش بردیم. اما یک اتفاق عجیب برای من در این چند روز رخ داده است. ایمیل‌ها و پیغام‌های زیادی از هزاران «لیلا»ی سرزمینم داشتم که وجود دارند. این قصه به واقعیت تبدیل شد و بعد از انتشار آهنگ متوجه شدم که در این کشور چقدر «لیلا» وجود دارد که به تنهایی دختران خود را بزرگ کردند. بچه‌هایی هم هستند که هرگز پدر خود را ندیده‌اند و فرزندان شهدا هستند.

دیالوگ‌های ابتدایی این قطعه را هم خودتان نوشتید؟

بله و طرح اولیه را من دادم. «لیلا» قصه چهار رزمنده ایرانی است که برای عبور سایر همرزمان خود در گودالی گیر افتاده‌اند. برای عبور دوستان خود تا آخرین فشنگ مقاومت می‌کنند و راه را برای آنها هموار می‌کنند. آنجا بر روی یک کاغذپاره وصیت‌نامه خود را می‌نویسند. یکی از آنها نامه‌ای خصوصی برای همسرش -که عاشقانه او را دوست دارد- می‌نویسد. قصه آن بخش اول را نوشتم و به همراه بچه‌ها در کنار هم دیالوگ‌ها را قرار دادیم و شخصیت‌پردازی کردیم. زمانی که «علیرضا» این نقش را می‌گفت، دوست داشتم شخصیتی باشد که آنقدر شجاع است که در لحظات آخر عمرش در میدان جنگ هنوز به تیم مورد علاقه خود پایبند است. این نشانه شجاعت او است که همه‌چیز را به شوخی می‌گیرد و هرگز ذره‌ای ترس به دل خود راه نمی‌دهد.

چرا از صدای بازیگران و هنرمندان مطرح استفاده نکردید؟

پیشنهادات زیادی از دوستان دریافت کردم که چهره‌های سرشناس و معروف این نقش‌ها را بگویند. برای من خیلی اهمیت داشت که این قطعه به همان سادگی که وجود دارد و با صداهایی که برای کمتر کسی شناخته شده است، منتشر بشود. قصد داشتم این آدم‌ها برای جامعه ما خیلی ملموس باشند. نمی‌خواستم چهره یک بازیگر در ذهن جوانی که جنگ را ندیده است، ترسیم شود و باید آنچه که در گذشته رخ داده را حس می‌کرد. به همین جهت، ترجیح دادیم از صدای گوینده حرفه‌ای یا بازیگر معروف استفاده نکنیم. فکر می‌کنم آن چیزی که اتفاق افتاد، همان بود که من فکر می‌کردم.

برای این قطعه به فکر ساخت ویدئو هم هستید؟

یک ویدئو در شبکه ۳ پخش شد که انتقال احساسات را به خوبی انجام داد و برای خودم خیلی تلخ بود. گرچه خود این آهنگ، کاملاً خاصیت تصویری دارد، ولی به فکر ویدئو هم هستم. قرار بود کمک‌هایی به ما بشود که ویدئو ساخته شود و در صورتی که به نتیجه برسد، حتماً این کار را می‌کنیم.

برای آینده چه برنامه‌هایی دارید؟

پس از ماه محرم و صفر و تعطیلی دو ماهه کنسرت‌ها، روزهای شلوغی را داریم. اولین اجرای زنده ما در تهران در تاریخ ۲۸ و ۲۹ دی برگزار می?شود و پیش از آن در گرگان روی صحنه رفتیم. قرار بود در شب یلدا، قطعه دیگری را منتشر کنم، اما به احترام «بنیامین» عزیز -که خیلی هم او را دوست دارم- آن اثر را نگه داشتم. خیلی‌ها از هوادارانی که به آنها قول قطعه دیگری را داده بودم، کمی هم دلخور شدند و در این فرصت از آنها عذرخواهی می‌کنم و باز هم می‌گویم که به احترام بنیامین عزیزم انتشار آن را به تأخیر انداختم. آن قطعه «مهمون من باش» نام داشت که ترانه آن از سروده‌های «یاحا کاشانی» بود. پس از مدت‌های طولانی، قرار است که اولین اجرای من در یزد هم برگزار شود. من خیلی شهر یزد را دوست دارم و بر اساس آمارهای اینترنتی، متوجه شدم که آهنگ‌های من در یزد بیشترین بازدیدکننده را داشته است. به جز قطعه «مهمون من باش» یک قطعه دیگر هم آماده دارم که به زودی منتشر می‌شود.

از آلبوم جدید چه خبر؟

این بار دیگر با فاصله دو سال آلبوم منتشر نمی‌کنم. نسبت به شور و اشتیاق افرادی که آهنگ‌های من را گوش می‌کنند وظیفه دارم و باید به بهترین شکل به احساسات آنها پاسخ بدهم. به همین خاطر تولید آلبوم سوم را آغاز کرده‌ایم. من فاصله یک ساله‌ای را برای خودم ترسیم کرده‌ام و شهریور ۹۳ را به عنوان زمان انتشار آلبوم بعدی مدنظر داریم. البته احتمال جا‌به‌جا شدن این تاریخ وجود دارد و امیدوارم بدقول نشوم. یکی از کسانی که قطعاً با او همکاری خواهم داشت، آقای «آرش صدا» خواهد بود که از جوانان مستعد موسیقی است. خیلی کارهایش را دوست دارم و فکر می‌کنم وقتی یک کار را به او می‌سپارم، با خیال راحت آن را تحویل می‌گیرم و قطعات «مهمون من باش» و «تمام دنیام» را تنظیم کرده است. از تمام اشعار استقبال می‌کنم و خیلی دوست دارم که فضاهای جدیدتر را با چهره‌های متفاوت تجربه کنم. می‌خواهم برای آلبوم بعدی حس‌و‌حال متفاوتی داشته باشیم و یک مقدار هم بار از روی دوش من برداشته شود! البته خیلی هم دوست ندارم که از فضای اصلی کارهای خودم دور بشوم. وارد فصل دوست‌داشتنی زمستان شده‌ایم و سعی می‌کنم کارهایم حس‌و‌حال این فصل را داشته باشد. امیدوارم در کنار همه عزیزان، کنسرت‌ها و برنامه‌ها را پشت سر بگذاریم و سال جدید را پُرانرژی شروع کنیم و من هم بتوانم ذره‌ای از محبت‌های بزرگوارانه مخاطبان‌ام را جبران کنم.

انرژی مثبت ما بازتاب درونمان است

حس‌و‌حال مثبت آدم‌ها می‌تواند بازتاب خودشان باشد. همه ما می‌توانیم آینه خودمان باشیم و همین‌طور می‌توانیم احساسات مثبت را به دیگران منتقل کنیم. من آن چیزی که در زندگی خودم تجربه کرده‌ام این بوده که بعضی از اتفاقات ناخوشایند خیلی وقت‌ها از درون انسان سرچشمه می‌گیرد. صبح که از خانه بیرون می‌رویم، با هزاران چهره در هم گره‌خورده رو‌برو می‌شویم که قصد دارند یک صبح خوب را شروع کنند. می‌توانیم برعکس این زندگی کنیم و از لحظه‌ای که بیدار می‌شویم، با یک حس یا موسیقی خوب، روز خودمان را بهتر شروع کنیم. باید به خودمان انرژی بدهیم و بیشتر از هر چیز موسیقی می‌تواند به کمک ما بیاید. اگر فکر می‌کنیم که در این تهران بزرگ یا هر شهر شلوغ دیگری در ایران زندگی خیلی سخت و پر از ترافیک و دود است، به نظرم می‌توانیم سختی راه را بر خودمان هموار کنیم و از این فضا دور شویم.

دوری راه با وجود سختی‌هایش می‌تواند پر از اتفاقات مثبت باشد.

خیلی از خواننده‌ها و آهنگسازان بزرگ ایران به دلیل همین آرامش، در خارج از شهرهای بزرگ زندگی کردند. مرحوم «بابک بیات» یکی از کسانی بود که به دلیل نیاز به خلوت هنرمندان، از فضای شلوغ دور بود. استاد «امیرخانی» که گنجینه خطاطی ایران است، از شهر دور شده و در منطقه «طالقان» زندگی می‌کنند. آن شاعری که می‌گوید نیاز دارم در چنین محیطی زندگی کنم، درست می‌گوید ولی گاهی هم کلمات دور از زمان، سراغ شما می‌آیند. من نیز سختی راه را به جان می‌خرم، بهتر است کمتر اعتراض کنیم و با تلاش بیشتر و سرشار از امید خودمان را به آرامش نزدیک‌تر کنیم.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

نظرات شما ( 2 )
  1. گندم می گوید

    این نیوشا … همه جا هست.

  2. فاطمه می گوید

    بهترین خواننده که هست توییی واقعا تو آقای احساسی